eitaa logo
انّ الحسین‌مصباح‌الهدی 🚩🏴
2.2هزار دنبال‌کننده
11.4هزار عکس
12.6هزار ویدیو
103 فایل
مکتوب علی یمین عرش الله ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاة⚘️ لینک کانال @MesbaholHuda
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ 👤حاج آقا قرائتی: در ازدواج عجله کنید من موافق ازدواج دبیرستانی هستم بعد از اکسیژن و آب و غذا هیچ نیازی بالاتر از ازدواج نیست. خانم میگفت خدا لعنت کنه پدر مادرم و استاد دانشگاه و مشاورم خواستگارای خوبی داشتم هی گفتن باشه لیسانستو بگیر عجله نکن بعد یکمرتبه خواستگارها افت کردن و دیگه خواستگار ندارم ⁉️مگه ازدواج مدرک هاست؟ ما تو فامیل داریم دیپلم و خانمش پزشک ولی شیرین ترین زندگیهای فامیل ما هست👌❤️ سراغ دارم زن و شوهری هر دو دکتر هستن و به هم نمیخورن❤️‍🩹💔
🔶 تحلیل امیرالمؤمنین در برابر تحلیل‌گران دروغگو امیرالمؤمنین علیه السلام در آخرین کلمات خود می فرماید: - حَتَّى يَظُنَّ الظَّانُّ أَنَّ الدُّنْيَا مَعْقُولَةٌ عَلَى بَنِي أُمَيَّةَ کار بجایی رسیده است که گمانه ظنی می کنند و تحلیل می کنند آن کسانی که گمانه زن و تحلیل گر روز اند و تحلیل آنها این است که دنیا مانند شتر معقوله است برای بنی امیه - "معقوله" به شتری گفته می شود که پای آن را با ریسمان می بندند و پایی که با ریسمان بسته شده باشد تا ابد نمی تواند حرکت کند؛ گویی دنیا نیز مانند این ‌شتر برای بنی امیه می ماند که تا ابد حکومت این دنیا را در اختیار خواهند داشت. - "بنی امیه" شهر مکه بزرگی بنام عبد مناف داشت و خداوند به عبد مناف دوگلویی عطا کرد که نام یکی هاشم و نام دیگری را عبد شمس نهاد. هاشم بسیار کریم بود بقدری که ایام حج به کعبه تکیه می زد و می گفت: ایام حج است و میهمانان خدا اندک اندک از راه می رسند و بگذارید روز هایی که اینجا هستند به خوشی بگذرانند و برای این مقصود من هر چه دارم هزینه می کنم و شما هم هر چقدر که می توانید هزینه کنید و ای کاش خود داشتم و از شما چیزی طلب نمی کردم. بله! او بقدری کریم بود که مردم او را "سید" نامیدند و به بچه های او هم بچه های سید گفتند. و خداوند برای هاشم کریم در نسلش سنگ تمام گذاشت و فرزندی بنام عبدالمطلب عطا کرد و به عبدالمطلب فرزندی بنام عبدالله و به عبدالله فرزندی بنام محمد و به او فرزندی بنام فاطمه ی زهرا عطا فرمود. فرزند دیگری نیز به عبدالمطلب داد بنام ابوطالب و به ابوطالب فرزندی به نام علی. عبد شمس بچه ای بنام امیه داشت و امیه فرزندی بنام حرب و حرب فرزندی بنام ابوسفیان و ابوسفیان فرزندی بنام معاویه و معاویه فرزندی بنام یزید. در میان این فرزندان، امیه نسبت به عموی خویش که هاشم باشد سخت حسادت می کرد و مدتی هم مانند هاشم کریمانه رفتار کرد ولی در میان مردم جایگاه پیدا نکرد و بنی امیه هم مانند امیه نسبت به هاشم و بچه های هاشم دنیای حسادت بودند. و لذا یک طرف بنی هاشم بود که همیشه مورد حسادت بودند و طرف دیگر بنی امیه. - تَمْنَحُهُمْ دَرَّهَا و این شتر همیشه شیر خودش را نثار بنی امیه می کند - "تمنح" از "‌منح" به معنای بخشیدن - وَ تُورِدُهُمْ صَفْوَهَا و وارد می کند آنها را بر صف(چشمه زلال) دنیا - وَ لَا يُرْفَعُ عَنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ سَوْطُهَا وَ لَا سَيْفُهَا و گمان برده است آن گمانه ظن که برداشته نمی شود از این امت تازیانه و شمشیر بنی امیه(گمان برده است که تازیانه و شمشیر آنها همیشه بر سر مردم است) - وَ كَذَبَ الظَّانُّ لِذَلِكَ که این آدم گمانه ظن هم به خودش دروغ گفته است و هم به دیگران. سعدی می گوید: آنچه دیدی بر قرار خود نماند و این چه بینی هم نماند بر قرار نخیر! آنچه دیدی با همه ی جلالت و قدرتی که داشت، شتر معقوله نیست - بَلْ هِيَ مَجَّةٌ مِنْ لَذِيذِ الْعَيْشِ يَتَطَعَّمُونَهَا بُرْهَةً ثُمَّ يَلْفِظُونَهَا جُمْلَةً. بلکه این حکومت بنی امیه آب دهان کم و کثیفی است که نامش را گذاشتند عیش لذت بخش و می چشند آن را یک مقطعی(همیشگی و معقوله نیست) و بعد این حکومت را همگی آنها پرتاب می کنند(یک شبه همه ی حکومت را از دست می دهند) و آنگونه شد آنچنان که امیرالمؤمنین علیه السلام پیش بینی کرد -"مَجَّةٌ" به آب دهان گفته می شود که آب دهان کم و تلخ است - " يَلْفِظُونَ" از" لفظ" به معنای پرت کردن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمان آنلاین زن، زندگی، آزادی قسمت هشتاد و هفتم: صدای قدم های آرامی که از من دور میشد، نشان از رفتن آقای دکتر داشت و پشت سرش زینب با شالی در دست نزدیکم آمد. همانطور که به خود می پیچیدم از جا بلند شدم ، زینب خنده ریزی کرد و گفت: نه خوشم اومد، همچی صدا زدی که حساب کار دست آقای دکتر اومد، با بی حالی نگاهی به زینب کردم و با اشاره به مانتو بهش فهموندم کمکم کنه. مانتو را پوشیدم‌و زینب شال سفیدی را که دستش بود روی سرم انداخت و خیلی زیبا برام بستش و کمی ازم فاصله گرفت و لبخندی زد و گفت: چقدر خوشگل شدی، چه بهت میاد، با اینکه رنگ و رخت معلومه که بیماری اما باز هم ناز شدی و بعد با لحن شوخی ادامه داد: البته هنر دست من هست و من شال را خوشگل بستم. حال صحبت کردن نداشتم سری تکان دادم و دستم را روی شکمم گذاشتم. زینب متوجه حال بدم شد و گفت: اوه ببخشید، اصلا حواسم نبود و به سرعت بیرون رفت. خیلی زود آقای دکتر وارد شد، سرم را پایین انداختم ، به طوریکه فقط روی زمین و کفش های دکتر را میدیدم. آقای دکتر صندلی پایین تخت را بلند کرد و روبه رو و نزدیک به من قرار داد، روی صندلی نشست و شروع به پرسیدن حالاتم کرد. سرم را بالا آوردم...وای خدای من، دوباره پشتم داغ شد، حالت چشم ها و برق نگاهش برام خیلی آشنا بود، اما من میدانستم که هرگز ایشون را ندیدم، انگار هول شده بودم و کلمات انگلیسی از ذهنم پریده بودند. هر چه که دکتر میپرسید ، من فقط بهش نگاه می کردم. زینب که نمی دانم کی وارد اتاق شده بود به سمتم آمد و به فارسی گفت: چرا جوابش را نمیدی؟ نترس قابل اطمینان هست، از افراد گروه خودمونه، یعنی تازه به ما ملحق شده، اما قابل اعتماده...یعنی وقتی ما حاضر شدیم بیاد تو رو اینجا ببینه دیگه احتیاج به محافظه کاری نیست عزیزم.. در عین گیج بودن، خنده ام گرفت، چون زینب این حالت منو پای اعتماد نکردن گذاشته بود و نمی دانست.. آب دهنم را قورت دادم و کم کم تونستم احساساتم را کنترل کنم و سوالات دکتر را یکی یکی جواب دادم. لحن دکتر خیلی صمیمی بود، با اینکه مشخص بود انگلیسی هست اما خونگرمی ایرانی ها را داشت. دکتر سوالات را پرسید و معاینات لازم را انجام داد و بعد از اتاق بیرون رفت. دلم می خواست به بهانهٔ فهمیدن بیماری ام با او همراه شوم ،اما درد مجالی نمیداد. بعد از چند دقیقه صدای باز و بسته شدن در هال به گوشم رسید و پشت سرش زینب وارد اتاق شد. احساس گرما می کردم ، پس شال را از روی سرم برداشتم، زینب لبخندی زد و گفت: خسته نباشی دلاور.. بدون اینکه به شوخی زینب جوابی بدم گفتم: دکتر رفت؟! یعنی بدون خداحافظی رفت؟! زینب خنده بلندی کرد و‌گفت: آره رفت...یعنی توقع داشتی بیاد ازت اجازه خروج بگیره؟! وای خدای من! چرا اینجوری شدم؟! با لکنت گفتم:ن..ن...نه...منظورم این بود نه دارویی داد و نه اصلا گفت چه مرگم هست... زینب کنارم نشست و گفت: دکتر احتمال میده اون قلب طلایی که ردیاب داخلش کار گذاشته شده داره کار دستت میده و هنوز دفع نشده و باید دفع بشه..خودشون شخصا رفتن برات دارو تهیه کنن و زود برگردن تا یه وقت ملکوتی نشی و با زدن این حرف خنده بلندی کرد.. وقتی شنیدم که قرار دکتر برگرده، انگار بهترین خبر دنیا را بهم داده بودند، نفسم را آرام بیرون دادم و با خیالی راحت دراز کشیدم. ملحفه را روی سرم کشیدم و با خود فکر می کردم به راستی چرا من اینطوری شدم؟! ادامه دارد.. 📝به قلم:ط_حسینی 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
8.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹ارزش زن چقدر است؟🔹 سرود فوق‌العاده زیبای «مردآفرین» پیامی برای یکایک بانوان ایران‌زمین 🎤شعر و نوای: عبدالحسین شفیع پور 👥همخوانی: گروه سرود محیصا و گروه سرود ساقی کوثر 🔸باید برای حیا و عزت برای عفت و غیرت، حماسه آفرینی کنیم. برای اینکه دنیا بدونه، بانوی ایرانی مرواریدیه که از دامن پاکش حاج‌قاسم‌ها پرورش یافتند... نه یک ابزار...🔸 ┈••✾🌿🌸🌿•✾••┈ تقدیمی اندیشکده علوم «خانواده، تربیت و اصلاح سبک زندگی» وابسته به "دانشگاه ملی مجازی"
💚 🔸ای مردم، خداوند دین شما را با امامت او(علی) کامل نمود، پس هر کس اقتدا نکند به او [و به کسانی که جانشین او از فرزندان من و از نسل او هستند تا روز قیامت]، چنین کسانی اعمالشان در دنیا و آخرت از بین رفته و در آتش دائمی خواهند بود. عذاب از آنان تخفیف نمی‏‌یابد و به آنها مهلت داده نمی‏‌شود. 📚فرازی از خطبه غدیر «»