مصباحالهدیچراغجبههیمقاومت1🚩🏴
یک عدد امید به زندگی ...😍🍼♥️ #نی_نی♥️
👌✅✅ ان شاء الله اینطور نی نی شامل هرخانواده ایرانی بشه در افزایش جمعیت بعنوان پشتوانه خانواده وکشور عزیزمون 🤲
﷽
💎 دوران غیبت، دوران امتحان!
بدان كه خداوند تبارك و تعالى بندگان خود را در زمان غيبتِ ولىّاش با انواع محنتها و بلاها امتحان مىكند تا بد از خوب جدا شود. پس درجات خوبان را بالا برده و پليدان را بعضى با بعض ديگر درآميزد و باهم گرد آورد؛ آنگاه همه را در آتش دوزخ بيفكند و خداوند عزّوجل فرموده است:
"مٰا كٰانَ اللّٰهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلىٰ مٰا أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتّٰى يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ"
"خداوند، مؤمنان را بر اين حال نخواهد گذاشت، تا اينكه پليد را از پاكيزه جدا سازد ....
و اين سنّت خداوند در گذشتگان و آيندگان است، همچنانكه خداى تعالى فرموده:
"آيا مردم چنين پندارند كه به صرف اين كه گفتند ايمان آورديم، رها شوند و بر این ادعا هيچ امتحان نشوند و همانا كه ما امّتهايى كه پيش از اينان بودند را به آزمايش آورديم تا خداوند، راستگويان را از دروغگويان كاملاً معلوم سازد."
و حضرت اميرالمؤمنين صلواتاللهعلیه فرمودند:
"اى مردم! خداوند، شما را از اين كه بر شما ستم كند، دور داشته، ولى شما را ايمن ننموده از اينكه شما را بيازمايد."
و او كه بزرگوارترين گويندگان است، فرموده:
"إِنَّ فِي ذٰلِكَ لَآيٰاتٍ وَ إِنْ كُنّٰا لَمُبْتَلِينَ"
" به راستى كه در اين وقايع و حوادث، آيات و نشانههايى است و ما البته خوب و بد بندگان را امتحان مىكنيم."
📚 مکیال المکارم، جلد دوم
#اللهمعجللولیکالفرج
🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴
#مجمع_مهدیاران_مجازی
@majmaemahdiaran
🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️🌿💔
انا الغفور خدایا مگر کلام تو نیست »
🎙 با نوای: حاج مهدی رسولی
ماه_رجب
امام_زمان
🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴
#مجمع_مهدیاران_مجازی
@majmaemahdiaran
🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴
••🌸 #هـرچۍ_تـو_بخواے
✨ #پارت141
بچه ها رو صدا کردم و اومدن
وقتی هدیه های دست وحید رو دیدن، جیغ کشیدن و بدو اومدن سمت ما.وحید بلند
میخندید.
اول هدیه فاطمه سادات رو بهش داد. فاطمه سادات پنج سالش بود و عاشق کتاب. هیچی به اندازه کتاب خوشحالش نمیکرد.
وحید ده تا کتاب براش گرفته بود و تو یه جعبه خیلی خوشگل گذاشته بود. فاطمه سادات یکی یکی کتاب ها رو درمیاورد،با ذوق نگاهش میکرد، بعد میدید یکی دیگه هم هست دوباره جیغ میکشید و اون یکی رو هم برمیداشت. برای ده تا کتاب،ده بار جیغ کشید. من و وحید هم باخنده نگاهش میکردیم. وقتی مطمئن شد دیگه تموم شده، خودشو انداخت بغل وحید و حسابی بوسش میکرد. وحید هم حسابی کیف میکرد.
بعد دو تا ماشین به پسرها داد. پسرها هم که دوسال و دو ماهشون بود،مثلا میخواستن مثل فاطمه سادات باشن.
جیغ کشیدن و دو تایی خودشون رو انداختن بغل وحید.فاطمه سادات گوشیمو آورد و گفت:
_عمه نجمه ست،با شما کار داره.
به وحید نگاه میکردم.گفتم:
_سلام نجمه جان....خوبیم خداروشکر، شما خوبی؟همسرگرامیتون خوبن؟.... آره،خونه ایم......وحید هم اومده.
وحید سؤالی نگاهم میکرد.
-بفرمایید،قدمتون روی چشم.... خداحافظ
وحید گفت:
_میخوان بیان اینجا؟
-آره.
-چرا گفتی بیان؟!! میگفتی یه شب دیگه بیان.
-وحیدجانم!!!! مهمان میخواد بیاد بگم نیاد؟!!!
-آره،بگو امشب نیان.اصلا گوشی رو بده، خودم بهش میگم.
دستشو دراز کرد گوشی رو بگیره،گوشی رو بردم کنار.باتعجب گفتم:
_وحید!!! شما که مهمان نواز بودی؟!!!
گفت:
_آخه امشب؟! پیش اونا که نمیشه کیک بیاریم.گوشی رو بده.یه جوری بهش میگم که ناراحت نشن.
باخنده بلند شدم و گفتم:
_نخیر.زشته من گفتم بیان،شما بگی نیان. میگن زن و شوهر باهم اختلاف دارن... الان هم برو لباس هاتو عوض کن،گفتن نزدیکن.
وحید بلند شد و گفت:
_بذار نجمه بیاد،من میدونم و اون.
حسابشو میرسم.
خنده ام گرفت.گفتم:
_بیا برو،داداش مهربون. هرکی ندونه من میدونم که شما کمتر از گل به خواهرات نمیگی.
وحید لبخند زد و رفت لباس هاشو عوض کنه..سریع کاغذ کادو ها رو جمع و جور کردم.دسته گل خوشگلمو تو گلدان خوشگل گذاشتم. یه کم نگاهش کردم بعد رفتم که آماده بشم...
زنگ درو زدن...
من و وحید جلوی در ایستاده بودیم که یه دفعه آقاجون وارد شد. من و وحید تعجب کردیم. نجمه نگفته بود بقیه هم هستن.بعد آقاجون،بابا وارد شد.تعجب ما بیشتر شد. بعد مامان. بعد مادروحید. من و وحید با تعجب نگاهشون میکردیم و فقط میگفتیم سلام. اونا هم پشت سر هم وارد میشدن و بالبخند نگاهمون میکردن.
بعد علی با یه ظرف میوه اومد.
بعد محمد.بعد شوهر نرگس یه ظرف شیرینی داشت.
بعد شوهرنجمه. اسماء، مریم، نرگس و بعد بچه ها.وحید خواست درو ببنده که نجمه گفت:
_داداش،منو یادت رفت.
وحید درو باز کرد.نجمه با یه کیک بزرگ اومد تو، سلام کرد و رفت پیش بقیه.
من و وحید باتعجب به هم نگاه میکردیم.
علی باخنده گفت:
_شما نمیاین تو؟ بفرمایید،منزل خودتونه.
همه خندیدن.
ما به بقیه نگاه کردیم.همه نشسته بودن. محمد بالبخند گفت:
_ظاهرا مزاحم شدیم.
همه خندیدن. من و وحید به هم نگاه کردیم بعد به بقیه.همه به ما نگاه میکردن. آقاجون گفت:
_چرا نمیشینین؟
یه مبل دو نفره رو برای ما خالی گذاشته بودن.من و وحید باهم رفتیم پیش بقیه. گفتم:
_همگی خیلی خوش اومدین.
همه خندیدن.گفتم:
_چرا میخندین؟!!!
نرگس بالبخند گفت:
_مطمئنی خیلی خوش اومدیم؟!
همه خندیدن....
ادامه دارد...
کپے پارت هآے ࢪمان ممنو؏❌😊🖐🏾
┈••✾•✨🌱✨•✾••┈•
••🌸 #هـرچۍ_تـو_بخواے
✨ #پارت142
همه خندیدن.سوالی نگاهش کردم.محمد گفت:
_مطمئنی شوهرت هم موافقه که ما خیلی خوش اومدیم؟!
دوباره همه خندیدن. به آقاجون و مادروحید نگاه کردم بعد به بابا و مامان، باتعجب گفتم:
_خبری شده؟!!!
بازهم همه خندیدن.من و وحید بیشتر گیج میشدیم.گفتم:
_چرا من هرچی میگم شما میخندین؟!! چیشده خب؟!! بگین ما هم بخندیم.
نرگس گفت:
_یعنی مثلا شما یادتون نبود که امشب ششمین سالگرد ازدواجتونه؟!
باتعجب گفتم:
_یعنی شما برای سالگرد ازدواج ما،همه هماهنگ کردین که امشب بیاین اینجا؟!!!!
همه باهم گفتن:بله.
بعد دوباره خندیدن.من و وحید باتعجب به هم نگاه میکردیم،همه میخندیدن.آروم به وحید گفتم:
_اینم غافلگیری شماست؟
وحید گفت:
_نه به جان خودم.منم خبر نداشتم.
علی گفت:
_چرا پچ پچ میکنین؟
گفتم:
_فکر نمیکردم من و وحید اینقدر برای شماها مهم باشیم.
محمد گفت:
_وحید که برای ما مهم نیست،ما بخاطر تو اومدیم. حالا خانواده موحد رو نمیدونم ولی فکر نکنم اونا هم بخاطر وحید اومده باشن.
دوباره همه خندیدن. سکوت شد.همه بالبخند به من و وحید نگاه میکردن.من و وحید هم به هم بعد به بقیه نگاه کردیم. بعد همه باهم بلند خندیدیم.
نجمه کیک رو آورد،روی میز جلوی من و وحید گذاشت.نرگس هم یه چاقو از آشپزخونه آورد و به وحید داد.وحید گفت:
_چکار کنم؟!!
همه خندیدن.آقاجون گفت:
_همون کاری که با کیک خودتون میخواستین بکنین...کیک ببرین.
وحید به همه اشاره کرد و باتعجب گفت:
_الان؟!!! اینجا؟!! اینجوری؟!!!
محمد باخنده گفت:
_تو هم که چقدر خجالتی هستی،اصلا روت نمیشه.
دوباره همه خندیدن.وحید یه کم به کیک نگاه کرد.یه کم به چاقوی تو دستش نگاه کرد.یه کم به بقیه که داشتن بهش نگاه میکردن،نگاه کرد.بعد به من نگاه کرد.بالبخند گفت:
_چی فکر میکردیم،چی شد.
همه خندیدن.گفت:
_چاره ای نیست دیگه.بیخیال نمیشن.
به کیک نگاه کردم.گفتم:
_چه کیک قشنگیه!
نجمه گفت:
_سلیقه ی منه ها.
گفتم:
_کلا همش زیر سر شماست.
کیک رو بریدیم.بعد پذیرایی کیک و میوه و شیرینی و بعد کلی شوخی و خنده، نجمه گفت:
_اگه گفتین حالا وقت چیه؟
وحید بالبخند گفت:
_وقت خداحافظیه.
همه بلند خندیدن.حتی منم خنده ام گرفته بود.محمد باخنده گفت:
_گفته بودم امشب وحید ما رو از خونهاش بیرون میکنه ها.
دوباره همه خندیدن.وقتی خنده همه تموم شد،نجمه گفت:
_نخیر،وقت هدیه هاست.
وحید گفت:
_هدیه هم آوردین؟!! آفرین.خب کو؟!
علی گفت:
_منظور هدیه شما به خواهر ماست، هدیه ات کو؟
نرگس گفت:
_و همینطور هدیه زن داداش به شما.
به من نگاه کرد و گفت:
_هدیه ات کو؟
وحید جا خورد.گفت:
_یعنی هدیه هامون هم باید جلو شما بدیم؟!!!
همه خندیدن.اکثرا باهم گفتن:
_بله.
وحید خیلی جدی گفت:
_من دوست ندارم زهرا الان هدیه شو بهم بده.
محمد بالبخند گفت:
_ما مطمئنیم زهرا برای تو هدیه گرفته ولی مطمئن نیستیم تو هم هدیه ای داشته باشی.تو هدیه ات رو بیار که ما مطمئن بشیم.
وحید یه کم به محمد نگاه کرد.بعد به بقیه که منتظر عکس العمل وحید بودن نگاه کرد.بعد به من نگاه کرد و گفت:
_واقعا الان هدیه تو بدم؟
گفتم:
_نمیدونم.شما بهتر میدونی.
آقاجون گفت:
_نه پسرم.اصراری نیست.
به مادروحید گفت:
_خب خانم،ما بریم دیگه.خیلی خوش گذشت.
وحید گفت:
_نه بابا.صبر کنید.
از تو کیفش یه پاکت نسبتا بزرگ و خوشگل درآورد.بالبخند نگاهم کرد بعد پاکت رو سمت من گرفت و گفت:
_بفرمایید.
پاکت رو گرفتم و گفتم:
_ممنون،بازش کنم؟
وحید کاملا رو به من نشسته بود ونگاهم میکرد.با اشاره سر گفت آره.
وقتی بازش کردم،احساس کردم نفسم بالا نمیاد....به وحید نگاه کردم،بالبخند نگاهم میکرد.دوباره به کاغذ تو دستم نگاه کردم.انگار خواب میدیدم!
نرگس گفت:
_بلیط هواپیمائه.
اسماء گفت:
_به قشم یا کیش؟
نجمه گفت:
_مشهده؟
من تمام مدت به بلیط ها نگاه میکردم. فقط صدای بقیه رو میشنیدم.نگاه وحید رو هم حس میکردم. از خوشحالی هم لبخند میزدم هم چشمهام پر اشک شد.به وحید نگاه کردم،
بالبخند گفتم:
_وحید بی نظیری،حرف نداری،فوق العاده ای،یه دونه ای.
وحید خندید.
محمد گفت:
_خب حالا،مگه بلیط کجا هست؟
دوباره به بلیط ها نگاه کردم....
ادامه دارد...
کپے پارت هآے ࢪمان ممنو؏❌😊🖐🏾
┈••✾•✨🌱✨•✾••┈•
مداحی_آنلاین_تنها_چو_حیدرم_حاج_منصور_ارضی.mp3
716.2K
🔳 #شهادت_امام_کاظم(علیه السلام)
🌴روضه موسی بن جعفر(علیه السلام)
🌴تنها چو حیدرم
🎤حاج #منصور_ارضی
⏯ #روضه
👌بسیار دلنشین
………………💠💠💠………………
عاشقان منتظر در
هستم-گدای-موسی-بن-جعفر.mp3
5.28M
هستم گدای موسی بن جعفر
#حجــــــــــاب
#ایـــران🇮🇷 قـــــوے
امــــــــــام حسنے ها💚
4_5918240745185086220.mp3
8.91M
🔳 #شهادت_امام_کاظم(علیه السلام)
🌴داروی هر درد ما از دم تو می رسد
🌴حک شده بر سینه یا باب الحوائج مدد
🎤 #محمود_کریمی
⏯ #زمینه
👌بسیار دلنشین
………………💠💠💠………………
عاشقان منتظر در
#نماز امام موسی کاظم(ع)که مجرب برای حوائج است وطریقه نماز🧎🏻🕋
◾️دورکعت نماز که درهر رکعت⬅️ یک بارحـــمد و12مــرتبه توحید میخوانی
⤵️بعد از سلام نماز⬅️ صد صلوات 📿میفرستی
وبه روح امام کاظم هدیه میکنی
⤵️ بعدبه سجده میروی ومیگویی:
◾️اللهم بحق المسجون بسجن هارون أقضي حاجتي بعدد (12مرتبه)
⤵️دعای بعداز نماز
◾️إِلهِي خَشَعَتِ الأصْواتُ لَكَ، وَظَلَّتِ الاَحْلامُ فِيكَ، وَوَجِلَ كُلُّ شَيٍ مِنْكَ، وَهَرَبَ كُلُّ شيٍ إِلَيْكَ، وَضاقَتِ الأشياءُ دُونَكَ، وَمَلأَ كُلَّ شيٍ نُورُكَ، فَأنْتَ الرَّفِيعُ فِي جَلالِكَ، وأَنْتَ البَهِيُّ فِي جَمالِكَ، وَأَنْتَ العَظِيمُ فِي قُدْرَتِكَ، وأَنْتَ الَّذِي لايَؤُودُكَ شَيٌ، يامُنْزِلَ نِعْمَتِي، يامُفَرِّجَ كُرْبَتِي، وَياقاضِيَ حاجَتِي، أَعْطِنِي مَسْألَتِي بِلا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ. آمَنْتُ بِكَ مُخْلِصاً لَكَ دِينِي، أَصْبَحْتُ عَلى عَهْدِكَ وَوَعْدِكَ مااسْتَطَعْتُ، أَبُؤُ لكَ بِالنِّعْمَةِ، وَأَسْتَغْفِرُكَ مِنَ الذُّنُوبِ الَّتِي لايَغْفِرُها غَيْرُكَ، يامَنْ هُوَ فِي عُلُوِّهِ دانٍ، وَفِي دُنُوِّهِ عالٍ، وَفِي إِشْراقِهِ مُنِيرٌ، وَفِي سُلْطانِهِ قَويُّ، صَلِّ على مُحَمَّدٍ وَآلِهِ🌹🖤
✔️سپس حاجت خود را میطلبی وبه حول وقوه الهی وبه برکت باب الحوائج ان شاالله حاجت روا میشوی.
🌹برای این نماز آثار وبرکات فراوانی است ان شاالله حاجت رواباشید.
✔️مارا از دعای خودتان بی بهره نگذارید
التماس دعای فـرج
أللَّھُمَ عــجِّلْ لِوَلیِڪَ ألْفَـــــــــرَج🖤
sariol-ejabah.mp3
687.2K
دعای سریع الاجابه امام موسی کاظم (علیه السلام)
اللَّهُمَّ إِنِّي أَطَعْتُكَ فِي أَحَبِّ الْأَشْيَاءِ إِلَيْكَ وَ هُوَ التَّوْحِيدُ وَ لَمْ أَعْصِكَ فِي أَبْغَضِ الْأَشْيَاءِ إِلَيْكَ وَ هُوَ الْكُفْرُفَاغْفِرْ لِي مَا بَيْنَهُمَا يَا مَنْ إِلَيْهِ مَفَرِّي آمِنِّي مِمَّا فَزِعْتُ مِنْهُ إِلَيْكَ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الْكَثِيرَ مِنْ مَعَاصِيكَ وَ اقْبَلْ مِنِّي الْيَسِيرَ مِنْ طَاعَتِكَ يَا عُدَّتِي دُونَ الْعُدَدِ وَ يَا رَجَائِي وَ الْمُعْتَمَدَ وَ يَا كَهْفِي وَ السَّنَدَ وَ يَا وَاحِدُ يَا أَحَدُيَا قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُوْلَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوا أَحَدٌ، أَسْأَلُكَ بِحَقِّ مَنِ اصْطَفَيْتَهُمْ مِنْ خَلْقِكَ وَ لَمْ تَجْعَلْ فِي خَلْقِكَ مِثْلَهُمْ أَحَداأَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ تَفْعَلَ بِي مَا أَنْتَ أَهْلُهُ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِالْوَحْدَانِيَّةِ الْكُبْرَى وَ الْمُحَمَّدِيَّةِ الْبَيْضَاءِ وَ الْعَلَوِيَّةِ الْعُلْيَا [الْعَلْيَاءِ]وَ بِجَمِيعِ مَا احْتَجَجْتَ بِهِ عَلَى عِبَادِكَ وَ بِالاسْمِ الَّذِي حَجَبْتَهُ عَنْ خَلْقِكَ فَلَمْ يَخْرُجْ مِنْكَ إِلا إِلَيْكَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ اجْعَلْ لِي مِنْ أَمْرِي فَرَجا وَ مَخْرَجا وَ ارْزُقْنِي مِنْ حَيْثُ أَحْتَسِبُ وَ وَ مِنْ حَيْثُ لا أَحْتَسِبُ إِنَّكَ تَرْزُقُ مَنْ تَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ
🍃سپس حاجت را در خواست کنید🍃
دوست عزیز لطفاً یک مرتبه به نیت سلامتی و فرج آقاامام زمان(علیه السلام) تلاوت نمایید🙏