یکی از بچهایی که سفارش کار داده بود یه پیشنهاد خیلی خیلی قشنگ بهم داد که واقعا ذوق زده شدم برای انجامش🥺
حس کردم چقدر میتونه یه عشق قشنگ و شیرین باشه😍
𝓜𝓮𝓼𝓱𝓴𝓪𝓽_𝓪𝓻𝓽
خب خیلی ایده قشنگی بود😢
فکر کن یکی هدیه بهت نقاشیتو میده تازه کلیپ درحال تکمیلشم با آهنگ مورد علاقت بهت هدیه کنه😢❤️
منم با کمال میل پذیرفتم 😎
گفتم شماهام خواستید از این کارا بکنید در خدمتیم😍☺️
𝓜𝓮𝓼𝓱𝓴𝓪𝓽_𝓪𝓻𝓽
ناحلہ قسمت_دوم ی صدایی از پشت سرش بلند شد (صبر منم خیلی کمه) با شنیدن
ناحلہ
قسمت_سوم
دیگه نایی برام نمونده بود
کلید انداختم و درو باز کردم
نبود مامان بابا رو غنیمت دونستم و خیلی تند پریدم تو حموم
______
تو آینه یه نگاه ب صورت زخمیم انداختم و آروم روشو با کرم پوشوندم
رفتمسمت تخت و خواستم خودمو پرت کنم روش که درد عجیبی رو تو پهلوم حس کردم
از درد زیادش صورتم جمع شد
دوباره رفتم جلوی آینه وایستادم و لباسمو کشیدم بالا
با دیدن کبودی پهلوم دلم یجوری شد
خواستم بیخیالش شم
ولی انقدر دردش زیاد بود که حتی نمیتونستم درست و حسابی رو تختم دراز بکشم
چشامو بستمو سعی کردم به چیزی فکر نکنم ....
__
با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم
یه نگا به ساعت انداختم
ای وای ۱۲ ساعت خوابیده بودم
با عجله از رخت خواب بلند شدم واز اتاق زدم بیرون
بابامو نزدیک اتاقم دیدم بهش سلام کردم
ولی ازش جوابی نشنیدم
مث اینکه هنوز از دستم عصبانی بود
بیخیالش شدم و رفتم تو دستشویی.
از دستشویی که برگشتم یه راست رفتم تو اتاقمو چادر سفیدمو برداشتم تا نماز بخونم
بعد نمازم رفتم جلو آینه و یه خورده کرم زدم به صورتم تا زخماش مشخص نشه بعدشم خیلی تند لباسای مدرسمو پوشیدمو حاضر شدم .
رفتم پایین و یه سلام گرم به مامانم کردم
پریدم بغلشو لپشو بوسیدم و نشستیم تا باهم صبحانه بخوریم
همینجوری که لقمه رو میزاشتم تو دهنم رو به مامان گفتم
+ینی چی اخه ؟؟ چرا بیدارم نکردی مامان خانوووممم
چرا گذاشتی انقدر بخوابم کلی از کارام عقب موندم
مامان یه نگاه معنی داری کرد و گف
_اولا که با دهن پر حرف نزن
دوما صدبار صدات زدم خانم
شما هوش نبودی
دوتا لقمه گذاشتم تو دهنمو با چایی قورتش دادم
مامان با کنایه گف
_نه که وقتی بیداری خیلی درس میخونی
با چشای از کاسه بیرون زدم بش خیره شدم و گفتم
+خدایی من درس نمیخونم؟
ن خدایی نمیخونم؟
اخه چرا انقده نامردی؟؟؟
با شنیدن صدای بوق سرویسم از جا پریدم و گفتم
دیگه اینجوری نگو دلم میگیره
مامان با خنده گف
_خب حالا توعم
مواظب خودت باش
براش دست تکون دادم و ازش خدافظی کردم
نویسنده:
فاطمه زهرا درزی
غزاله میرزاپور
@Meshkat_art79
هیچ کی هیچی یادم نداد، هرچی دارم از کارمه...
من سرمایم، افکارمه✌️🏻🤞🏻🌱
❄️@Meshkat_art79
#شهـღـیدانمون
میدونی رفیق!
دلتنگ روزهای رفته ام.روزهایی که می تونستم به خوبی هر کدومشون رو فرصتی برای رسیدن به هدف و آرزوم بگذرونم و هر روزش رو با پشت گوش انداختن یه جوری رد کردم رفت!
اما میون همه ی این حسرت ها، یه امیدی بهم میگه باید از همین الان شروع کرد.
تا کِی فقط حسرت و حسرت و حسرت!
باید بلند شد و به سمت هدف دوید و اونو به آغوش کشید.
اما هدف چیه؟
مگه رهبر عزیزمون نفرمودن: «هدفتون شهادت نباشه. هدفتون انجام تکلیف فوری و فوتی باشه. گاهی اوقات هست که این جور تکلیفی به شهادت منتهی میشه، گاهی هم به شهادت منتهی نمیشه. البته آرزوی شهادت خوبه، اما هدف کار را شهادت قرار ندید.»
پس دلم میخواد قدم بردارم، اما برای هدف و در آرزوی شهادت!
زیاد شنیدم که می گفتن سید ابراهیم(شهید صدر زاده)به مادرش میگفت:
"دعاکنید موثر باشم شهید شدن و نشدن زیاد مهم نیست."
و چقدر قشنگ همیشه دنبال هر فرصتی برای انجام وظیفت بودی!
و چه قشنگتر از پس وظیفت بر اومدی. و موثر بودی.
برای منم دعا کن، تا به اندازه ذره ای هم باشه تاثیر گذار باشم. با شهادت یا بی شهادت!🙃
❄️ @Meshkat_art79
𝓜𝓮𝓼𝓱𝓴𝓪𝓽_𝓪𝓻𝓽
خب خب ببینم یه سوال؟! میگما تو، آخر شبا با امام زمان گپ زدن و تجربه کردی؟ یه پیشنهاد... از امشب اخ
یادت نره با امام زمان حرف بزنی امشب!🙃♥️
سلام امام زمانم✋
سلام صبحت بخیر🖐🏻
سر صبحیه یه دعا میکنی برای من؟
دلتنگ حرمم...🙂💔
میشه دعا کنی آقا دعوتم کنه؟🌱
Hojat Ashrafzadeh - Deltange Toam (128).mp3
4.58M
دلتنگ توام که به داد دلم برسی:)♥️🌱
❄️@Meshkat_art79