𝓜𝓮𝓼𝓱𝓴𝓪𝓽_𝓪𝓻𝓽
ناحلہ قسمت_سوم دیگه نایی برام نمونده بود کلید انداختم و درو باز ک
ناحلہ
قسمت_سوم
پارت_دوم
کیفمو برداشتمو رفتم تو حیاط خم شدم تا کفشمو بپوشم که نگام به کفش خاکیم افتاد و همه ی اتفاقات دیروز مث یه خواب از جلو چشام گذشت ...
کفشمو پام کردم از راهروی حیاطمون گذشتم نگاه به بوته های گل رز صورتی و قرمز سمت راست باغچه افتاد
یدونشو چیدم و گذاشتم تو جیب مانتو مدرسم
از حیاط بیرون رفتم در ماشینو باز کردمو توش نشستم
به راننده سلام کردم .کتاب زیستمو از تو کیفم در اوردم که یه نگاه بهش بندازم
این اواخر از بس که این کتابا رو خوندم حالم داش بهم میخورد از همه چی
هر کاری کردم که بتونم تمرکز کنم نشد
هر خطی که میخوندم از اتفاقای دیروز یادم میومد
از پرت شدن خودم رو آسفالت تا رسیدن امدادای غیبی خدا
از لحظاتی که ترس و دلهره همه ی وجودمو فرا گرفته بود زمانیکه دیگه فکر کردم همه چی تموم شده و دیگه بایدبا همه چی خداحافظی کنم
خیلی لحظات بدی بود
اگه اونایی که کمکم کردن نبودن قطعا الان من اینجا نبودم
تو اون کوچه ی تاریک که پرنده پر نمیزد احتمال زنده بودنم 0 درصد بود .
وای خدایا ممنونتم بابت همه ی لطفی که در حق من کردی
تا اینکه برسیم هزار بار خدارو شکر کردم و یادم افتاد
من تو اون شرایط حتی ازشون تشکرم نکردم
کل راه به همین منوال گذشت و همش تو فکر اونا بودم و حتی یک کلمه درس نخوندم
دریغ از یه خط ...
وقتی رسیدم مدرسه سوییشرتمو در آوردم و رو آویز آویزون کردم و نشستم رو صندلیم
کیفمم گذاشتم رو شوفآژ ، کنار دستم .
عادت نداشتم با کسی حرف بزنم
از ارتباط با بچه ها خوشم نمیومد مخصوصا که همشون از خانواده های جانباز و شهید و شیمیایی بودن یا خیلی لات و بی فرهنگ یا خیلی خشک و متحجر یا ازین ور بوم افتاده یا از اون ور بوم افتاده
ولی خب من معمولا خیلی متعادل بودم نه بدون تحقیق چیزیو میپذیرفتم و نه تعصب خاصی رو چیزی داشتم ترجیح هم میدادم راجع به چیزایی که نمیدونم بدون ادعا بخونم و اطلاعات بدست بیارم برا همینم اکثر معلما تو قانع کردن من مونده بودن .
خب دیگه تکدختر قاضی بودن این مشکلاتم داره
کتابمو گرفتم دستم و مشغول مطالعه شدم که ریحانه رسید
بغل دستی خوش ذوق و خوش اخلاقم بود با اینکه چادری واز خانواده مذهبی بود ولی خیلی شیطون بود یه جورایی ازش خوشم میومد میشه گفت تو بچه های کلاس بیشتر با اون راحت بودم
همینکه وارد کلاس شد و سلام علیک کردیممتوجه زخم روی صورتم شد
زخمی که حتی مامانمم اول صبح متوجهش نشده بود
چشاش و گرد کرد و گفت
_وایییی وایییی وایییی دختر این چیههه رو صورتت ؟
خندیدم و سعی کردم بپیچونمش
دستشو زد زیر چونش و با شوخی گف
+ای کلک!!!
شیطون نگام کرد و گفت
شوهرت زدت ؟دسش بشکنه الهی ذلیل شده
با این حرفش باهم زدیم زیر خنده
نویسنده:
فاطمه زهرا درزی
غزاله میرزاپور
❄️@Meshkat_art79
بچها آماده این برای یه چالش؟😎
@art1379
هدیه ش چی باشه🤔
نقاشی؟
کتاب؟
پول؟
انتخاب با شمااا🤫
نظر سنجی کنیم هر کدوم بیشتر بود اون هدیه ش باشه😋
@art1379 اینجا نظرتو بگووو👈
❄️@Meshkat_art79
خب اگه نقاشی باشه اینطوریه که شما عکس کوچولوتون(میتونه عکس بچتون، بچه ی فامیل یا حتی بچگیای خودتون باشه😍) رو میفرستید تویکانال رای گیری میشه هرکس رای بیشتری آورد نقاشی اون کوچولوتون رو توی سایز a3. فقط با ۱۲۰ هزار تومان میکشم 🤷🏻♀ینی حتی کمتر از نصف قیمت...
قیمت اصلی چهره این سایز الان ۳۰۰ هزار تومان هست🙂
اگه با اولی موافقی عدد 1 رو بفرست
کتاب هم که تکلیفش معلومه😉
اسم بهترین کتابی که خوندی رو همراه با عکسش میفرستی واسم. توی کانال از اون کتاب رای گیری میشه برنده
هدیش یه دونه کتابه☺️❤️
اگه با دومی موافقی عدد2 رو بفرست
وجه نقدی هم 50هزار تومان❤️🚶♀
اونم اینطوری که بنر کانال رو در اختیارتون میزارم شما بنر رو پخش میکنید و برای هرکسی فرستادید بهش میگید که حتما باید اگه عضو کانال شد بهتون بگه هرکس زودتر ۳۰ نفر رو عضوکرد با ارائه مدرک😂 وجه بهش تعلق میگیره🙈🌱
بیخودم نگید کمه درک کنید دانشجو عم🚶♀
کمکم کنید کانال رشد کنه وجها تا یه تومنم میره👌☺️😅
اگه با سومی موافقی عدد 3رو بفرست
بیخودم نگید کمه درک کنید دانشجو عم🚶♀
کمکم کنید کانال رشد کنه وجها تا یه تومنم میره👌☺️😅
اگه با سومی موافقی عدد 3 رو بفرست
از ما گفتن این موقعیتا پیش نمیاد دیگه🚶♀
برو همه پیجا و کانالا رو زیر و رو کن ببین کی برات چهره سایز a3 میکشه 120تومن😐
اگه پیدا کردی بفرست منم ببینم😐🚶♀
𝓜𝓮𝓼𝓱𝓴𝓪𝓽_𝓪𝓻𝓽
خب خب ببینم یه سوال؟! میگما تو، آخر شبا با امام زمان گپ زدن و تجربه کردی؟ یه پیشنهاد... از امشب اخ
یادت نره با امام زمان حرف بزنی امشب!🙃♥️
سلام امام زمانم✋
اما من کسایی که تو روزای سختی کنارم بودن و نه فراموش میکنم نه از دست میدم :)🌱