eitaa logo
•|مِتانویا|•
212 دنبال‌کننده
887 عکس
718 ویدیو
3 فایل
|بِسمِ الله الرَحمنِ الرَحیم| مِتانویا یعنی توبه :)🌱 . . . به معنی کسیه که مسیر ذهن،قلب و زندگی شما رو تغییر میده و مثل یه نور توی تاریکی زندگیتون پیدا شده...!🌻♥️ کپی با ذکر صلوات حلاله مومن...🤝🏻 🗨ناشناسمون https://daigo.ir/secret/2762438845
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یه رفیق‌داشتم(: میرفتیم‌هیئت‌بین‌اشک‌هایی‌که واسه آقاامام‌حسین‌میریخت‌لبخندمیزد. ازش‌پرسیدم‌چته دیونه چرامیخندی‌وسط‌گریه؟🥲 الان‌مسخرمون‌میکنن بااشک‌ولبخندبهم‌خیره‌شدوگفت میدونی‌چه لذتی‌داره‌ازبین‌ میلیاردهاآدم‌روی‌کره‌زمین خداخواسته که من‌هم‌حسینی‌باشم؟ این‌لطف‌کمی‌نیست.... خوشحالم‌که حسینی‌ام🥲❤️:) @Metaanoia
سلام رفقا
دوباره چالش داریم 🤩🤩
یه نفر دیگه به جمعمون اضافه بشه چالش رو شروع میکنم. ان‌شاءلله دوستان دیگه هم به جمعمون اضافه شن و فیض ببرن😊🥰
چالشمون معرفی شهدا هس🥰
اخ خودم که بیصبرانه منتظرم و مشتاق😍
به دلت بگو میریم کربلااااا میریم کربلا میریم کربلا🥺😭 الهم الرزقنا کربلاااا😭❤️‍🩹 @Metaanoia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•|مِتانویا|•
🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟 🌸رمان آموزنده و کمی عاشقانه #ضحی 🌸قسمت ۱۳۵ و ۱۳۶ _فکر نکن متوجه نشدم اونروز پول پیتزاها ر
🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟 🌸رمان آموزنده و کمی عاشقانه 🌸قسمت ۱۳۷ و ۱۳۸ _اینطور نیست حیوانات محبت رو میفهمن مثلا سگ خیلی باوفاست کافیه بهش محبت کنی و تو رو بشناسه اونوقته که دیگه هر کاری از دستش برمیاد برات بکنه این یعنی محبت رو میفهمه _کی گفت حیوانات محبت رو نمیفهمن؟ گفتم به این حجم مگه کسی گفت به موجودات محبت نکن همه مخلوقات خدا ارزش محبت کردن دارن ولی چه نیازی هست تو اونو ببری تو فضای داخلی خونه ت؟ این دیگه نیاز توئه نه اون نیاز کاذبی هم هست که بجای تعامل با انسانها در ارتباط با حیوانات دچار افراط بشی! سگ همونطور که وفاداره وحشی هم هست و این خصلت و ذاتشه نه عیبش اینطوری خلق شده این تویی که باید بفهمی و فاصله ت رو حفظ کنی خدا به اون نداده چون نیازی نداشته ولی به تو که داده چند وقت پیش تو یکی از کشورای اروپایی یه سگ خونگی گردن یه بچه ی دوساله ی خانواده رو شکست و بچه رو کشت* خب اون که مقصر نیست اون به غریزه ش عمل میکنه مقصر اون انسان بی فکریه که نمیفهمه داره چکار میکنه! اما درباره اینکه گفتی حیوانات همنشین‌های خوبی ان چون هیچ کار بدی نمیکنن خب پس این دیوار این مبل این میز و صندلی هم همه همنشین‌های خوبی هستن چون هیچ کدوم این کارها رو نمیکنن دروغ نگفتن و دل نشکستن وقتی حسنه که کسی بتونه این کار رو بکنه و نکنه حیوانات اصلا نمیتونن حرف بزنن چه راست و چه دروغ! چی رو فضیلت حساب میکنی؟ توی سیستم فکری ما انسان شانیت بالایی داره چون ادراک پذیره و میتونه یاد بگیره و رشد کنه حالا اگر این موجود بجای اتصال و همنشینی با کسایی که میتونن رشدش بدن با کسانی مجالست کنه که چیزی برای ارائه بهش ندارن خب به ضرر خودشه مثل کسی که بزرگ شده دیگه وقتشه روابط اجتماعی خودش رو با دیگران شکل بده ولی هنوز سرگرم عروسکاشه عروسک موجود بدی نیست حیوانات مقصر چیزی نیستن اما برای همنشینی با انسان به طور صرف مناسب نیستن چون چیزی برای ارائه ندارن سگ بودن بد نیست برای سگ ولی سگ بودن برای انسان بده! تمام موجودات که هیچ تمام ذرات عالم همه تجلی قدرت خدا هستن و حیاتشون محترم و هیچکس حق نداره اونا رو از حق حیات محروم کنه یا آزار بده اما دیدن حیوانات و دار و درخت تا یه جایی میتونه تو رو یاد خدا بندازه و پندت بده جز اون به چیزای دیگه هم نیاز داری اگر حبس بشی دیگه رشدی نمیکنی حضرت سلیمان هم با حیوانات حرف میزد ولی حبس نمیشد در این ارتباط بشر امروز قانع شده صرفا به همین ارتباط! و قید سایر روابط متعالی رو زده خب این خیلی بده! چشم تنگ کردم و به کتایون در حال فرار خیره شدم: _ضمنا میدونستی اگر این معرکه گیری ها واسه اینه که من یادم بره این یه ماه چی بود و چی شد و کاری به کارت نداشته باشم کور خوندی؟ فوری از جاش بلند شد و مشغول جمع کردن بشقابها شد: _چه ربطی داره ژانت هم شاید برای شرکت نکردن توی بحثمون بی موقع برای مسواک زدن روانه سرویس شد شیر آب رو باز کرد و مشغول شستن ظرفها شد منتظر تماشاش کردم تا این بهانه ش هم تمام بشه و ببینم بهانه بعدی چیه تا جایی که میتونست شستن همون چند بشقاب رو طولانی کرد اما بالاخره ناچار شد برگرده و روی صندلی مقابلم بشینه سعی کرد بجای دفاع حمله کنه: _چیه چرا اونجوری نگام میکنی! خب سختمه... صریح و کوتاه گفتم: _تا امروز هرچی من و مامانت رو چزوندی مفت چنگت! ولی الان اگر میخوای جون سالم بدر ببری مثل بچه آدم بدون یک کلمه توضیح و آه و ناله یه عکس میفرستی برای من که با شماره ت بفرستم برای مامانت که ببیندت و هر وقت خواست بهت پیام بده بهش میگم بهت زنگ نزنه تو هم نخواستی فعلا پیامهاش رو جواب نده ولی اون حق داره حرفهاش رو بزنه گوشیش رو روی میز به سمتش هول دادم: _زود باش... لبخند خسته ای از سر ناچاری زد: _خیلی زورگویی! _تو دیگه حرف از زورگویی و قلدری نزن که دیکتاتوری هستی واسه خودت! بجمب... عکسی برای من فرستاد و بعد به من که مشغول فرستادن عکس و شماره و توضیحات برای مادرش بودم خیره شد همونطور مشغول کار پرسیدم: _چیه آدم ندیدی؟ _چرا ولی اینجوریشو ندیده بودم ممنون که انقدر برات مهمه ممنون که به زور هم که شده میخوای طناب پوسیده رابطه ما رو گره بزنی! هیچ کس تا امروز توی زندگیم انقدر بهم کمک نکرده و به فکرم نبوده! من همیشه مدیون کمکهات میمونم به زبون آوردن این کلمات برای کوه غروری نظیر کتایون قطعا از کندن همون کوه سخت تر بود لبخند کوچکی زدم: _خواهش میکنم قابل نداشت تا چند دقیقه دیگه گوشیت منفجر میشه... خندید... و برای من همین خنده کافی بود همین که اون از این اتفاق خوشحال بود و من تونسته بودم به باز شدن این گره کهنه و لجوج کمکی بکنم در همین اثنا ژانت وارد آشپزخانه شد: _باز فارسی چی میگفتید؟ با اخم و خنده اعتراض کردم: _دیگه وقتی تو نیستی... 🌱ادامه دارد..... 🌸نویسنده؛ بانو شین-الف 🌟 🌱🌟🌟🌱🌟🌟🌱
🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟 🌸رمان آموزنده و کمی عاشقانه 🌸قسمت ۱۳۹ و ۱۴۰ _دیگه وقتی تو نیستی که میتونیم فارسی حرف بزنیم! ملیح خندید: _باشه قبوله ولی باید بگید چی میگفتید! سر بسته ماجرا رو براش توضیح دادم و اونهم با لبخند ابراز شادمانی کرد ولی خیلی زود ابراز شادمانیش تموم شد و پرسید: _حالا نمیخوای ادامه بدی؟ نگاهی به کتایون انداختم: _خسته نیستید؟ ژانت بجای کتایون هم جواب داد: _نه نیستیم ادامه بدیم چون کتایون هم مخالفتی نکرد دفترم رو از روی کانتر برداشتم و نگاهی انداختم: _خب... آیه 124... اول یکم درباره حضرت ابراهیم توضیح بدم کسی که در سرزمین بابل یا بین النهرین (عراق فعلی) به دنیا میآد جایی که تفکر کفرآمیز شیطان اونقدر ریشه داره که یه برج میسازن که برن خدا رو بکشن پایین توی داستان خلقت گفتم داستان برج نیمه تمام بابل رو در زمان حکومت نمرود که چیزی شبیه فراعنه مصره، به لحاظ شباهت های فرهنگی و آئینی و اعتقادی و تمدنی و چون پدرش از دنیا رفته بود عموش سرپرستی ش رو به عهده میگیره شخصی به نام آذر که بت پرسته توی یه همچین شرایطی چنین خانواده و چنین اجتماعی رشد میکنه و بزرگ میشه و در نهایت میکنه!! اولا اصلا با اون تربیت این ادعا رو از کجا آورد؟ ثانیا هر عقلی کم و نزدیک به صفر بودن احتمال استقبال از این آئین در اون فضا رو درک میکنه هر ادعایی اونجا از این ادعا بیشتر میصرفید تصور کن جامعه ای رو که سالیان سال چند خدایی داشتن تراشه ها و پادشاهان رو پرستیدن، سر قدرت خدایانشون با تمدن های دیگه رقابت دارن ملاک رقابتشون هم شکوه و زیبایی و ثروتمندی پیکره ها و پادشاهی ها و سبقه تاریخی پرستش اونهاست بعد یهو بیان به یه آئین نو ظهور گرایش پیدا کنن که هیچ نمود ظاهری برای فرو کردن تو چشم بقیه نداشته باشه! تاریخ هم اثبات میکنه که همیشه از پیامبران استقبال نمیشه و همین جواب تکراری رو بهشون میدن که چرا باید دین پدرانمون رو ترک کنیم و به دین نوظهور تو دربیایم؟ خدای یکتای نادیدنی دقیقا دو فاکتور اصلی مدنظر اونها رو نداشت شکوه بصری و انحصار نژادی و تمدنی نه میشه مجسمه ش رو ساخت بهش طلا آویزون کرد نه سبقه نژادی تمدنی داره براشون پس چرا پیامبرا این ادعا رو میکردن؟! و مهمتر اینکه چیشد که اینا در طول تاریخ انقدر ماندگار شدن درحالیکه درمیان قوم خودشون و زمان خودشون به شدت مهجور و تحت ستم بودن؟! الان عمده مردم کرده زمین ادیان ابراهیمی دارن یعنی چه یهودی باشی چه مسیحی چه مسلمان پیرو مکتب فرزندان ابراهیم هستی و ابراهیم رو قبول داری خب این موفقیت حاصل چیه؟ بیش از سه و نیم میلیارد جمعیت! هیچ آدمی روی کره زمین این مقبولیت رو نداره دستی به صورتش کشید: _نمیدونم شاید شانس حالا نوبت من بود که لبخند کج تحویلش بدم: _آخه شانس؟! _خب آره اینم یه احتماله دیگه همونطوری که یه دوره ای بت پرستی باب بوده یه دوره هم یکتاپرستی باب شده _اصلا حرف تو درست که البته درست نیست اما با فرض درست بودن اونا خودشون که نمیدونستن قراره در آینده مکتبشون مورد اقبال قرار بگیره حتی اگر هم قابل پیش بینی بود که نبود، فرقی به حالشون نمیکرد چون چیزی گیرشون نمی اومد در دنیایی که خدایی و آخرتی نیست این چیزا چه اهمیتی داره باید سعی کنه چیزی به دست بیاره که در زمان حیات خودش به دردش بخوره پس چرا اینکارو کردن؟! _نمیدونم اونجوری نگام نکن قرار نیست که جواب همه سوالا رو من بدونم! _خوبه پس این جمله یادت بمونه خلاصه در جوانی به پیامبری میرسه و از خانواده خودش یعنی همون عموی خودش دعوت رو شروع میکنه واضحه که قبول نمیکنه بعد میره وارد اجتماع میشه تا با مردم حرف بزنه مردم خودشون خدایان متعدد اعم از خورشید و ماه داشتن ایده ابراهیم اینه که برای ارتباط گرفتن با مردم باید باهاشون همراه شد میره و باهاشون یه صبح تا شب در مراسم نیایش خورشید شرکت میکنه شب که میشه میگه این خدا چرا رفت؟ من خدایی که افول کنه رو نمیخوام خدایی میخوام که همیشه باشه... خدایی که افول نمیکنه و غایب نمیشه قهر نمیکنه که برای بازگشتش مجبور باشید بچه هاتون رو بکشید!! واضحه که چندان استقبال نمیشه ولی استمرار داره تا اینکه ماجرای شکستن بت ها پیش میاد مردم شهر در یک تاریخ خاصی برای برگزاری یه مراسم آئینی از شهر خارج میشن ولی ابراهیم همراهشون نمیره و وقتی اونها از شهر بیرون میرن ابراهیم تمام بت های معبد اصلی شهر رو میشکنه و تبر رو روی شانه بت بزرگ میگذاره که بعدا اگر ازش به عنوان معدود افرادی که توی شهر بوده و سابقه دشمنی با خدایان رو هم داره بازجویی کردن بگه بت بزرگ خداهای کوچیکتر رو نابود کرده که اگر قبول کنن نمیتونن مجازاتش کنن و اگر نکنن بگه پس چرا این خدای ناتوان رو که خودتونم میدونید کاری از دستش برنمیاد عبادتش میکنید؟! 🌱ادامه دارد..... 🌸نویسنده؛ بانو شین-الف 🌟 🌱🌟🌟🌱🌟🌟🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یه شهید با معرفت میخام بهتون معرفی کنم که ۱۴ سال خادم حضرت معصومه بودن😍😍 ۱۴ سال توفیق خدمت رسانی داشتن🥺😍 خوش به سعادتشون و بعد هم به جنگ با داعش میرن و برا دفاع از حرم میجنگن😎✌️🏻 در سالروز ورود بانوی کریمه به قم هم شهید میشن🥺🥺 بانو خریدشون... 🥺❤️‍🔥
🥺❤️‍🩹
جووون🥲 چون شیر مدافع حرم بودی تو هم خادم بانوی کرم بودی تو🥰🥰
مزار ایشون در جوار ملکوتی حضرت معصومه(سلام الله علیها) در قسمت شهدای مفتح هست🥰
یه زیارت نیابتی 🥲 به نیت شهید مهدی ایمانی...
•|مِتانویا|•
یه زیارت نیابتی 🥲 به نیت شهید مهدی ایمانی...
ان‌شاءلله به دست همین بانو کربلامون امضا شه امسال😍صلواتتتتتتت🥲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا