eitaa logo
نفهمی های فهمیده
49 دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
0 فایل
خداوند نام همه ما را آدم گذاشت و ما را مامور تعریف آن کرد
مشاهده در ایتا
دانلود
چقدر غافل از غبار گذر زمانه ایم و چگونه خودفریب از نادیده گرفتن این غبار بر دلهای تنهای دلهای خودیم چه مرحمی است این تنهایی که آدمی آن خود، خود را در آئینه خلوت دل می بیند و عجب سخت جانی ست این دل، که باز هم توان نجوا در خلوت غم‌های خود دارد
باسواد و بیسواد؟ انسانی که به شناخت خودش نرسيده باشد، انسانی که نمی تواند علت وجود نفرت، خودخواهی، غرور و خشم و عصبانیت خود را بفهمد و قبول کند بی سواد حقيقی است، هر چند دهها کلاس را گذرانده باشد و صدها کتاب های دنيا را خوانده باشد...! اگر نتواند کتاب درون خودش را بخواند بیسواد تر از آن کسی است که هيچ کلمه ای را نخوانده. از بر کردن کلمات دلیل رشد انسان بودن نیست ... معلمی که خود معنای خودش را نفهمیده معلم نیست.
می دونستی بیشتر ما آدمها از دنبال کردن مهم ترین رویاهایمان می‌ترسیم چون احساس می‌کنیم لیاقت رسیدن به آنها را نداریم یا اینکه قدرت و توان رسیدن به آنها را نداریم ...! بیائیم کمی با خودمان روراست باشیم تا کی می خواهیم به بهانه های مسخره قدرت خودمان را نادیده می گیریم؟ @MFamide313
رنج که نباید تو را غمگین کند، رنج قرار است تلنگری باشد که بفهمی زندگی ات نیاز به تغییر دارد. آدم وقتی هوشیار می‌شود که زخم بردارد، مگذار رنج درمانده ات کند؛ @MFamide313
هر دردی تلنگریست بر غافل شدن از داشته هایی که داریم چه درد بدن مان باشد چه درد و غم دلمان.... غفلت یعنی فراموشی کردن خودمان دقت کنیم خالق غفلت خودمان هستیم دنبال مقصر نگردیم. @MFamide313
خیلی از ما آدمها فراموش می کنیم که آدم هستیم با حرفهایی که از دیگران می شنونیم یا شیر می شویم یا خر. مهم نیست که شیر بشویم و درنده یا خر بشویم و چرنده، مهم اینست که راه حیوان شدن را یاد گرفتیم نه آدم شدن را.....
مومنی که خود را مرید و عاشق امیرالمومنین(ع) و فدایی امام حسین (ع) می دانید همیشه بیاد داشته باشید که همه مردم کوفه هم نماز خوان و قاریان قرآن بودند ولی زمانی که باید امام خود را برتر از خود می دانستند. فهم و شعور و سفره خودشان را حاکم دانستند. هر کدام شدند مفسر قرآن داناتر از امام. و شدند کوفیان تاریخ. امروز روز دفاع از پرچمی است که نام الله را در قلب خود دارد. کمی چشمها را باز کنید که پرچم را در دست چه کسی می بینید و می خواهید دست چه کسی ببنید؟
خود فریبی اینکه خیلی از ما بیشتر وقتها ادعا می کنیم فریب خوردیم. کمی با خودمان روراست باشیم کسی نمی تواند ما را فریب دهد هر یک از ما در خیلی لحظه ها به میلی و خواسته ای اشتیاق پیدا می کنیم یعنی اینکه از بدست آوردن چیزی یا انجام کاری خوشمان میاد و حتی یک لحظه حاضر بفکر کردن به عاقبت آن نیستیم پس دنبال کسی یا چیزی می گردیم که اون هوس و میل مان را برآورده کند با اینکه از اول خوب می دانیم انجام آن کار یا بدست آوردن آن چیز غلط در غلط است ولی دنبال واسطه ای می گردیم که بهانه برای ادعای فریب خوردن و ندانستن داشته باشیم. @MFamide313
راستی میان این همه هیاهوی زندگی تا کنون شده از خودت بپرسی: کجا ی این هیاهو هستی؟ چکار می کنی؟ ما به همه کار داریم بجز به خودمان..... واقعاً چرا؟ هیچوقت از خودمان سوال نمی کنیم این هیاهو چگونه و چرا بوجود آمد و هر یک از ما کجای آنیم و چکار می کنیم؟
بیشتر مردم زندگی نمی کنند فقط وجود دارند هر کاری که می توانند انجام می دهند که دو روزی بیشتر وجود داشته باشند. بودنی که نمی دانند برای چه باید باشد؟ اسم این وجود داشتن را زندگی می گذارند. می خورند، می خوابند،  از عالم و آدم شاکیند. صبح را شب و شب را صبح می کنند. و عاقبت هیچ... انگار نه انگار که بودن. ما آمدیم که باشیم، ما آمدیم که بودن را معنا کنیم.... بودن یا نبودن..... تو بگو کدام یک؟
با سواد و بیسواد.....؟ انسانی که به شناخت خودش نرسیده چگونه با سواد شده؟ کسی که حاضر نیست علت وجود نفرت، خودخواهی، غرور و خشم و عصبانیت، عشق و محبت، حتا دلیل خوشحالی خود را بفهمد و قبول کند هر چند دهها کلاس را گذرانده باشه و یا صدها کتاب را هم خوانده باشه...! اگر نتونه یا نخواد کتاب درون خودش را بخواند و بفهمد آیا بیسواد تر از آن کسی نیست که هيچ کلمه ای را نخوانده؟ آیا از بر کردن کلمات دلیل رشد انسانیت انسان بودن می شود؟ ... معلمی که خود معنای خودش را نفهمیده چگونه معلمی است. @MFahmide313
همدلی.... اگر خواهان عشق و محبت همسرت هستی  هیچوقت نباید فکر کنی فکر و احساسات او را می فهمی و می دانی. بجای او فکر نکن. بدون هیچ پیش داوری و قضاوتی اجازه بده راحت حرفهایش را بزند. فراموش نکن مهمترین دلیل ازدواج شما همدل شدن بود.  برای همدل شدن شنونده ای خوبی برای حرفهای او باش. حتا اگر حرفهایش باعصبانیت باشه. حتما حالت او دلیلی داره که تو از آن بیخبری. از همه مهمتر اینکه فراموش نکنی او یک آدمی جدا از تو با دنیایی از احساس و فکر، غیر از فکر و احساسات تو می باشد.
ای وای...... ای وای از این منِ، من های من، که چه بلاهایی بر سرم آوار نمی‌کنه بدون اینکه خودم بفهمم. اینقدر زیرکانه کارهایش را سروسامان میده که باورم بشه من خودم آن کارها را کردم. ولی وقتی می فهمم که نه، خودم انجام ندادم که کار از کار گذشته و دیگر کاری از دستم بر نمیاد. آخه این من، کسی جز منِ خودم نیست و تنها عذری که میتونم بیارم اینکه بگم نفهمیدم. تازه همین هم کلاهی که باز خودم سر خودم می‌زارم.
ما به غلط فکر می کنیم در دنیا زندگی می کنیم. اگر همه ما در یک دنیای یک شکل زندگی کنیم پس چرا این همه با هم اختلاف و دعوا داریم؟ نه عزیز من، هر کدام از ما در دنیای فکری خودمان زندگی می کنیم و دنیای مان آنقدر کوچکِ و چشم هایمان آنقدر نزدیک بین است که توان دیدن دنیای فکری دیگران را نداریم. چرا؟ هر یک از ما در هر لحظه گرفتار طغیان هیجان احساسی هستیم و همه چیز را از همان زاویه احساسی خودمان می بینیم و اشتباه مان همین جاست که انتظار داریم دیگران احساس مان را درک کنند و وقتی چنین اتفاقی نمی افتد مشکل و اختلاف رابطه ما بینمان شروع می شود. درست به همان دلیل که ما هم احساس دیگران را از زاویه احساس خودمان می بینیم و قضاوت می کنیم.
هر وقت فکر کردی همه چیز را می دانی و نسبت به هر چیز و هر کس می توانی قضاوت کنی، این را بیاد داشته باش: همانطور که خیلی کتاب ها هست که نخواندی. همانطور که خیلی جاها هست که تا حالا ندیدی همانطور که مسایلی هست که تا حالا نشنیدی. این دعا را در حق خودت بکن: خدایا دانایم کن بر نادانی هایم. این را قبول داری که هر چیزی قابل اندازه گرفتن است، به غیر از اندازه دانایی و نادانی هایمان چگونه می توانیم اندازه دانسته ها و ندانسته های خودمان را اندازه بگیریم؟ و خلاصه اینکه همیشه بیاد داشته باشیم: نادانی های مان بی نهایت و دانایی هایمان به هر اندازه که باشه خیلی کمه... پس زمان قضاوت کردن نسبت به هر کس و خوب و بد کردن هر چیز مراقب باشیم.
عاشق کیست و عشق و محبت چیست؟ همه ما عاشق، عشق و محبتیم. ولی هیچوقت از خودمان معنای عاشق بودن را نمی پرسیم. هیچوقت فکر نمی کنیم عاشق باید چکار کند و چه خصوصیاتی باید داشته باشد؟ آیا عاشق بودن را نباید یاد بگیریم؟ آیا همینکه گفتیم عاشق بودن یک احساس درونی است دیگر هیچ نیازی به شناخت و به چگونگی ابراز و نشان دادن آن نداریم؟ یا اصلا چه نیازی به عاشق شدن داریم؟ آن عشق و محبتی را که می خواهیم چیست؟ برای چه می خواهیم؟ چگونه باید آنها را شناخت؟ چگونه باید آنها را بدست بیاوریم؟ آیا همه تنهایی ما در کنار هم به علت نشناختن عاشق، نشناختن عشق و محبت نیست؟ همراه خوبم همراهم باش در ادامه راه...
همیشه این را بیاد داشته باش نه به خودت دروغ بگو نه به همه آن کسانی که برایت مهم هستند: در هیچ لحظه زندگی آنقدر سرت شلوغ نمی شود که زمان از دستت در برود و او از یادت برود. این را همیشه بیاد داشته باش همه چیز بر می گردد به اولویت و اهمیتی که در فکر و ذهنت می دهی. اگر کسی تو را و یا تو هر کسی را از یاد بردی فقط و فقط یک دلیل دارد تو اولویت او نیستی و یا آن کس اولویت اول تو نبوده. پس نه دروغ بگو و نه دنبال پیدا کردن بهانه باش
زمين بهشت می‌شود روزی كه همه ما بفهمیم: هيچ چيز عيب نيست، جز قضاوت و مسخره كردن ديگران؛ هيچ چيز گناه نيست، جز ضایع کردن حق مردم؛ هيچ چيز ثواب نيست، جز خدمت به ديگران؛ هيچ‌كس اسطوره نيست، الا در مهربانى و انسانيت؛ هيچ چيز جاودانه نمی‌ماند، جز عشق؛ و هيچ چيز ماندگار نيست، جز خوبى ... فراموش نکن اگر کمی دقت کنی: آن لحظه که آخرین نفس را کشیدی اولین چیزی که از دست می دهی نامت است که تبدیل به جنازه می شود. اگر می خواهی حداقل نامت زنده بماند ببین چگونه زندگی می کنی؟
یارانی که به هر دلیل از هم بیخبرید چند لحظه در این کوچه کوتاه کلمه ها، چند کلمه با هم همقدم و همراه شویم امروز زیبایتان گوارا محرم تمام شد و لحظه های حسرت و عبرت گذشت و انتظار دیدار یاران همچون گذشته در سکوتی شناور در حبابهای بغض و سوتفاهم حرفهای قضاوت شده و شب محفل شوُم جدایی در فراموشی بی سحر زنجیره لحظه های عمر در حال زٍ هم گسیختگی یارَب شاید دگر نباشد صبحی به زیبایی صبح وصال و دیدار یار و چه زیبا گفتند: عجله رواست وقتی مسلم می دانیم که خیلی زود، دیر می شود معنای گذشت، گذشتن از گذشته هاست کمی فکر و کمی تحمل.... ارادتمندیم
بیشتر ما آدمها اسیریم. اسیر فکر اینکه دیگران راجع به ما چی چگونه فکر می کنند؟ ولی به فکرهای خودمان دقت نمی کنیم و کاری نداریم که راجع به دیگران چی فکر می کنیم؟ دائم با خودمان حرف می زنیم که دیگران اینچنین و آنچنان راجع به ما فکر می کنند بعد برای دفاع از خودمان یک، یک آن آدمهایی را که به خیال خودمان آن فکرها را می کنند قضاوت و خوب و بد می کنیم. عزیز من می دانستی آدم تنها موجودی است که می تواند خودش را ببیند. یک دقیقه از خودت بیا بیرون و خودت فکرهای خودت را ببین، این تو هستی که این فکرها را داری آن نفر روبرویت هر کسی که هست مانند خودت با دنیای فکرهای خودش زندگی می کند نه با فکرهای تو.....
اینکه یک نفر منظور حرف مرا نمی فهمد دلیل بر نفهمی او نیست شاید من نمی توانم منظورم را آنطور که او قبول کند بگویم. همه مشکل ما در رابطه ای که با هم داریم چگونه با هم حرف زدن با همدیگر است. بیاییم قبل از محکوم کردن یکدیگر به نفهمی راه درک حرف زدن باهم را یاد بگیریم. با چه لحنی و با چه احساسی؟
همیشه همین زمزمه های لحظه های تنهایی است که در اثر تکرار به باورهای خانمان‌سوز تبدیل می شوند و می شوند قانون زندگی. ما می بینیم چیزهایی که نداریم. می شنویم حرفهایی که برایمان خیال‌های رویایی می سازند و این خیال ها می شوند آرزوهایی که صدها افسوس برایمان می سازند بدون اینکه فکر کنیم نردبان را پله پله باید بالا رفت. عزیز من یکی از عادت های ما آدمها با خود حرف زدن هاست و همین با خود حرف زدنها زمینه ساز خیلی از واماندگی های زندگی است. بیاد داشته باش یکی از علت‌های سفارش تکرار صلوات جلوگیری از خودگویی های هرزی است که باعث عقب افتادگی شکوفایی در زندگی می شود.. همیشه همدم عشق خداوند باش نه همانند توده های معمولی، که غوطه ور در توهم و خیالاتی هستند که دیگران برایشان ساختند
دوست دارم... وقتی به کسی گفتی دوست دارم این را بدان دوست دارم فقط دو کلمه نیست که برای دلخوشی گفته باشی. دوست دارم درک و قبول بزرگترین مسئولیت زندگی است با یک دنیا معنا.... تو دنبال کدام معنای آن هستی؟ می دانی اولین معنای آن گذشتن از خودتِ تا کجا حاضر به گذشتن از خودتی؟ اصلأ چه چیز او را دوست داری؟ مراقب باش اولین نفر شنونده یک حرف دروغ و فریب، خودت هستی...
اگر می خواهی ببینی در زندگی چقدر زندگی کردی مهم نیست با چند نفر رابطه داشتی ببین چند نفر یاد تو را با عشق در خاطرات خود یاد می کنند.. @Mfahmide313
خدایا، خداوندا: قدم بر درب هر مکتب خانه ای گذاشتم که مشق عشق بیاموزم و بر سریر دل، کاشانه ای از مهر به قامت ابدیت، بسازم تا عطر جاودانه هستی بر عرش کبریایی اَت، مژده ای باشد بر ملائک درگاهت.. ولی افسوس که: چنان گرد و غبار هوس از سر و روی آن، بر سرم نشست که مرا در محفل اغوای مستانه، مدهوش از نوشیدن شراب رویاها، از وصال معشوق خیالی کرد که حباب هوس، تندیس عشق شد، و من تشنه ای، جامانده و حیران در سراب چشیدن عشق کبریایی.....