مجلهی بانوان ایلای
ســـــروش، من ديگه بزرگ شدم. واسه ي خودم خانمي شدم. من بچه نيستم كه هي مي گي كوچولو«. «ـ واقعا؟« ت
#ترنم
خانمي«.
ـ«...»
«ـ دلت مياد با سروشت قهر كني؟«
پقي مي زنه زير خنده و مي گه:
«ـ سروش اصلا بهت نمياد اين جوري باشي. چقدر منت كشي بهت مياد! جون من يه خرده ديگه منت كشي كن«.
«ـ بي لياقت، گمشو اون ور، به من مي گه آدم بشو نيستي! آخه مگه تو آدمي من بيام به خاطر تو آدم بشم«.
ترنم:
«ـ اوه اوه، آقامون عصباني شد! خب بابا، چيز خوردم. اخماتو باز كن ببينم. منو نگاه كن ببينم. واسه ي خودم شاعر شدما«.
«ـ ترنم«.
ترنم:
«ـ ها؟«
«ـ ها نه بله. اين هم هزارمين دفعه، اگه فهميدي؟«!
ترنم:
«ـ ايـــش«.
«ـ نشنيدم، چي گفتي؟«
ترنم:
«ـ ها؟ هيچي، گفتم بله آقايي؟«
«ـ مطمئني همين بود؟ من حس مي كنم يه چيز ديگه بودا«!
ترنم:
«ـ برو بابا، تو هم به زمين و زمان مشكوكي«.
ـ«...»
ترنم:
«ـ چي شد آقايي؟ ساكت شدي؟«
«ـ دلم واسه ي همين كل كل كردنات يه ذره شده«.
ترنم:
«ـ از بس خلي ديگه! من اگه به جاي تو بودم حالا مي رفتم يه سي چهل تا زن مي گرفتم و عشق دنيا رو مي كردم«.
«ـ آره جون خودت«!ترنم:
«ـ پس چي فكر كردي؟ با اون همه پولي كه تو داري اگه من داشتم، اوف، نمي دونستي چي كارا مي كردم«!
«ـ ديوونه«!
ترنم:
«ـ خودتي بي تلبيت«.
«ـ ترنمي خيلي برام عزيزي، خيلي زياد. حاضرم همه ي اون ثروت رو بدم فقط يه روز از اون گذشته ها رو براي خودم داشته باشم«.
ترنم:
«ـ آخه سروشم، عشقم، همه ي وجودم، چرا اين جوري مي كني؟«
«ـ دست خودم نيست. زندگي رو بدون تو نمي خوام«.
ترنم:
«ـ اشكاتو دوست ندارم سروش. اشكاتو دوست ندارم. دلم مي خواد بخندي، لبخند بزني، شاد باشي، زندگي كني. اصلا اخم كن، داد بزن؛ ولي گريه
نكن. چرا دلم رو خون مي كني؟ دوست ندارم سروش رو اين جور شكسته و داغون ببينم«.
«ـ بدون تو، با خنده و لبخند غريبه ام خانمي «.
ترنم:
«ـ بخند آقايي. اگه من رو دوست داري بخند و زندگي كن. مگه نگفتم خوشبخت شو؟! چرا هيچ وقت به حرفام گوش نمي دي؟«
«ـ تو برگرد خانمي، من تا عمر دارم نوكريت رو مي كنم. قول مي دم به همه ي حرفات گوش كنم«.
ترنم:
«ـ آخه چي كارت كنم سروش؟ وقتي اين جوري مي گي دلم آتيش مي گيره«.
«ـ از بس خانمي، از بس خانمي ترنمم! من عذابت دادم؛ ولي تو از زجر من ناراحت مي شي. خيلي دوستت دارم ترنم، خيلي«.
ترنم:
«ـ من بيشتر گلم، من خيلي خيلي بيشتر دوستت دارم«.
«ـ پس چرا رفتي خانمي؟«
ترنم:
«ـ چون بايد مي رفتم«.
ـ نه؛ چون من ازت خواستم؛ چون من ازت خواستم بري، رفتي«!
ـ«...»
با هق هق ادامه مي دم: آره، دليلش همينه. هميشه به حرفام گوش مي كردي. اين دفعه هم چون بهت گفتم تو بايد به جاي ترانه مي رفتي تنهام گذاشتي، مگه نه؟«
ترنم:
«ـ سروش«.
با احساس دستي روي شونم ترنم از جلوي چشمام محو مي شه. از روياهام بيرون ميام. سرم رو از روي سنگ قبر بر مي دارم و چشمام رو باز مي
كنم. نگاهي به عقب مي ندازم. آهي مي كشم. امير و ماندانا رو با چشماي اشكي مي بينم. سري با ناراحتي تكون مي دم. چقدر اين زن و شوهر
برام عزيزن. تنها كسايي كه به ترنمم پناه دادن. با چشماي خيس به ماندانا زل مي زنم. براي لحظه اي پيش خودم شرمنده مي شم كه به جاي
بنفشه به ماندانا شك كرده بودم. ياد حرفاي دكتر ميفتم. دكتر مي گفت ترنم هم همين اشتباه رو كرده بود. با بغض مي گم:
ـ ماندانا بگو برگرده. به خدا همه چيز رو جبران مي كنم.
ماندانا فقط گريه مي كنه.
ـ به خدا جبران مي كنم؛ به جون خودم، به جون خودش، به هر كسي كه مي پرستي و مي پپرسته جبران مي كنم. همه ي گذشته رو، همه ي اون
لحظه هاي سخت رو، همه ي اون تنهايي ها رو، همه ي اون تهمت ها رو، همه چيز رو جبران مي كنم؛ فقط بگو برگرده.
امير به بازوم چنگ مي زنه و به زور بلندم مي كنه.
ـ به حرف من گوش نمي ده. تو بگو، تو بگو شايد برگشت.
ماندانا زير لب چيزي زمزمه مي كنه كه نمي فهمم ا. مير:
ـ هيس، آروم باش سروش، آروم باش. با اين جور بي تابي ها ترنم زنده نمي شه، فقط خودت اذيت مي شي. ترنم راضي به عذابت نيست.
ـ حرفاي تكراري تحويلم نده. خستم از اين حرفا. باور نبودنش از سخت هم سخت تره.
ماندانا نگاهش رو از من مي گيره و به سنگ قبر ترنم چشم مي دوزه.
امير كه بي تابي من رو مي بينه سعي مي كنه من رو از قبر ترنم دور كنه؛ اما من هنوز از ديدن يارم سيراب نشدم.
ـ نه امير، هنوز از ديدنش سير نشدم.
ماندانا كه مقاومتم رو مي بينه بين گريه پوزخندي مي زنه و زمزمه وار مي گه:
ـ منظورت از ديدن ترنم همون ديدن سنگ قبرشه ديگه؟!
با اين حرف انگار من رو از بلندي به پايين پرت مي كنند. نمي دونم چرا هر لحظه كه مي گذره بيشتر به فاجعه ي نبودنش پي مي برم. دهنم رو
باز مي كنم تا جوابش رو بدم اما نمي دونم چرا هيچ كلمه اي به زبونم نمياد.
«ـ گـاهــي لـال مـي شـود آدم، حـرف دارد امـا؛ كـلمه ندارد«!
امير با تحكم مي گه:
ـ ماندانا....
ادامه دارد...
🍃🍃🍃🍂🍃
🍃🍃🍃💕🍃🍃🍃
❣ اگر میخوای همسرت عاشقت باشه:
⛔️انقد سخت گیری نکنیند که ازتون پنهون کاری کنن! ⛔️
💝 یه خانوم با سیاست ، یه جوری رفتار میکنه که همسرش خیال پنهون کاری یا دروغ رو اصلا نمیکنه، چون میدونه با گفتن اتفاقات و تصمیماتش نه سرزنش میشنوه و نه مقایسه میشه !!!💝
با سخت گیری زیاد مردها حس زیر دست شدن و مورد کنترل بودن میکنن
( همینطور خانم ها)
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🍃🍃🍃💕🍃🍃🍃
#خانمها_بدانند
"یادآوریهای مکـرر یا توهیـنهای مکـرر؟!!!"
🍃 قطعا همسر شما در خانه یا بیرون از آن وظایفی دارد، مثلا پرداخت قبوض و...
👈 وقتی شما نگران پرداخت قبوض تا مهلت معین هستید بارها و بارها پرداخت آن را به همسرتان یادآوری میکنید...
👈 یادتان باشد هدف شما از این یادآوری ارائه لطف، ایجاد همکاری و یا جلوگیری از به وجود آمدن نابسامانی است، اما "مرد" از لطف شما این برداشت را کرده که شما او را "ناتوان" دیدهاید و احساس "توهین" میکند...!
✅ اگر وظیفهای را به همسرتان سپردید؛ فرآیند کار او را دنبال نکنید. به همسرتون اعتماد کنید
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🍃🍃🍃💕🍃🍃🍃
#ﮔﻞ_ﮔﻔﺘﻦ_و_ﮔﻞ_ﺷﻨﻔﺘﻦ
ﻣﻘﺎﺑﻞﮐﻮه ﻣﯽاﯾﺴﺘﯿﻢو ﻓﺮﯾﺎد ﻣﯽزﻧﯿﻢ: ﻋﺰﯾﺰم دوﺳـﺘﺖ دارم
ﺑﻌﺪاز ﻟﺤﻈﺎﺗﯽﭘﺎﺳﺦﻣﯽﺷـﻨﻮﯾﻢ: ﻋﺰﯾﺰم دوﺳﺘﺖ دارم
ﺑﺎر دﯾﮕﺮ ﻓﺮﯾﺎد ﺑﺮﻣﯽآورﯾﻢ: از ﺗﻮ ﻣﺘﻨﻔﺮم. ﺑﻌﺪاز ﻟﺤﻈﺎﺗﯽﭘﺎﺳﺦﻣﯽﺷـﻨﻮﯾﻢ: از ﺗﻮ ﻣﺘﻨﻔﺮم.
ﻫﻤﺴـﺮ ﻣﺎ و ﺗﻤﺎم اﻧﺴﺎنﻫﺎ ﻣﺎﻧﻨﺪﮐﻮه ﻫﺴـﺘﻨﺪﮐﻪ ﻫﺮﮐﻼﻣﯽرا ﺑﺸﻨﻮﻧﺪ، ﻫﻤﺎﻧﮕﻮﻧﻪ ﭘﺎﺳﺦﻣﯽدﻫﻨﺪ.
اﮔﺮ دوﺳﺖ دارﯾﺪ ﻫﻤﺴـﺮﺷـﻤﺎ،ﺣﺮﻣﺖ ﺷﻤﺎ را درﺳﺨﻦﮔﻔﺘﻦ ﺣﻔﻆ ﻧﻤﺎﯾـﺪ، وﺷـﻤﺎ را در ﻣﻘﺎﺑـﻞدﯾﮕﺮانﺑـﺎ
اﻟﻘـﺎب زﯾﺒﺎ ﺧﻄﺎب ﻧﻤﺎﯾـﺪ، و اﮔﺮ دوﺳﺖ دارﯾـﺪﮐﻪ ﻫﯿـﭻﮔﺎه ﻣﻮرد ﺑﯽﻣﻬﺮيﮐﻼﻣﯽوي واﻗﻊ
ﻧﺸﻮﯾـﺪ، ﭘﺲ: زﯾﺒﺎ ﺑﮕﻮﯾﯿﺪﺗﺎ زﯾﺒﺎ ﺑﺸـنوید.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🍃🍃🍃💕🍃🍃🍃
#آقایان_بخوانند
#مرد باید ضرورت های زن را درک کند
✅مرد نباید خیال کند چون می رود توی کوچه و بازار و با این و آن سروکله می زند و یک شاهی -صنار پول می آورد خانه، همه چیز دیگر مال اوست،نه! آنچه او می آورد نصف موجودی همه این خانواده است. نصف دیگر این خانم است. اختیارات خانم، کدبانویی خانم، رای و نظر و نیازهای روحی خانم، اینها را باید رعایت کند.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
6.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
🌙تقدیم به دوستان و رفیقان با مرام بفرست برای رفیقای با مرامت🥰😍
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چند لحظه #آرامش
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
مجلهی بانوان ایلای
#ترنم خانمي«. ـ«...» «ـ دلت مياد با سروشت قهر كني؟« پقي مي زنه زير خنده و مي گه: «ـ سروش اصلا ب
اما ماندانا بدون توجه به امير با صدايي بلندتر از قبل ادامه ميده:
_ببخش اما دلم برات نمي سوزه.
امير مي خواد چيزي بگه كه دستمو ميارم بالا. اين عملم باعث مي شه حرف تو دهنش بمونه. با ناراحتي سري تكون مي ده و به ادامه ي حرفاي ماندانا گوش ميده چشمام رو مي بندم. حق داره، حق داره، حق داره. سروش بايد بيشتر از اين حرفا رو بشنوي و دم نزني. ماندانا:
ـ مي دوني چرا؟ مي دوني چرا دلم برات نمي سوزه؟
چشمام رو به زحمت باز مي كنم و نگاش مي كنم. دارم از بغض منفجر مي شم.
»خدايا، ديگر بريده ام ؛ چند بغض؛ به يك گلو«!
با داد ميگه:
ـ نه، مي دونم كه نمي دوني. مي دونم كه نمي فهمي؛ چون خودخواه تر از اوني هستي كه حتي بخواي بهش فكرش رو كني. فقط و فقط به خودت فكر مي كني. تمام سال هاي عمرت همين كار رو كردي؟ خودخواه تر از تو توي عمرم نديدم! دلت مي خواد ترنم برگرده؟ مگه تمام اون سال هايي كه ترنم بهت التماس مي كرد برگشتي؟ كجا بودي وقتي ترنم به بدترين شكل خبر نامزديت رو شنيد؟ كجا بودي وقتي ترنم تو اتاقش زار مي زد و گريه مي كرد؟ كجا بودي وقتي حتي يه نفر هم توي اون خونه به ترنم دلداري نداد؟ كجا بودي وقتي ترنم داشت با زندگي دست وپنجه نرم مي كرد؟ كجا بودي؟! تو توي اون روزا كجا بودي؟ مگه تو توي اون روزاي سخت برگشتي كه حالا چنين انتظاري از ترنم داري؟!
با همه ي زحمتم براي مهار اشكام مقاومتم مي شكنه. بالاخره اشكام جاري مي شن.
»خدايا كم آورده ام، در ليست آدم هايت اشتباهي شده است؛ اسم من كه ايوب نيست«!
ماندانا:
ـ اشك بريز. آره اشك بريز. همه ي اين اشكا واست كمه. مي دوني فرق تو و ترنم چيه؟ تو بودي و برنگشتي؛ اما ترنم نيست. ترنم نيست تا برگرده و تو چشمات زل بزنه و بگه ديدي گفتم بي گناهم.
امير:
ـ ماندانا تو رو خدا تمومش كن.
نگاهي به امير مي ندازه و ميگه:
ـ نه امير، بذار بگم. يه چيزايي بدجور رو دلم سنگيني مي كنند. مگه اون روزايي كه ترنم به اينا التماس مي كرد اينا بس كردن؟ مگه وقتي ترنم با اون حال خرابش زجه مي زد كسي دلش براي ترنم سوخت؟ بذار يه بار هم من مثل خودشون سنگ دل باشم تا شايد بفهمند با ترنم چي كار كردن؟
بعد بدون اين كه به امير اجازه ي صحبتي بده تو چشمام زل مي زنه و با بي رحمي تمام ميگه:
ـ من مثل ترنم نيستم. باورت ندارم. هيچ وقت هم باورت نمي كنم. سعي نكن با حرفات مظلوم نمايي كني. هر كسي ندونه من خوب مي دونم توچه آدم پستي بودي و هستي. تو لايق دلسوزي نيستي. تويي كه لحظه به لحظه به ترنم اشك و آه هديه دادي لياقت مردن رو هم نداري. تا دنيادنياست، بايد بموني و عذاب بكشي از. امروز تا آخر عمرم هر روز و هر روز از خدا واست ساليان سال عمر طولاني مي خوام تا بموني بدون ترنملحظه به لحظه عذاب بكشي. اون قدر عذاب بكشي كه مرگ برات يه آرزوي دست نيافتني بشه.
خدا ديگه بسمه. ديگه دارم مي برم. ديگه دارم كم ميارم. خدايا ترنم چه جوري دووم آورد؟ من نمي تونم، من نمي تونم. حس مي كنم حتي نفس كشيدن رو هم از ياد بردم.
»ميدآني، گـاهي سـنگ دل تـريـن آدم دنيـا هـَم كه بـاشي، يـك آن، يـاد كـسي روي قـفـسه سيـنه ات ســنگــيني مي كــنــد؛ آن وقــت به طــور كـاملا غريزي نـفــس عميـقي مي كــشي تـا ســنگ كـــوب نـكـني«!
با وجود همه ي دردي كه مي كشم دركش مي كنم. با همه ي وجودم اين تنفر رو در تك تك كلماتش احساس مي كنم. با همه ي وجودم عشق به ترنم رو در چشماش مي بينم. يعني اين دختر از من هم به ترنم نزديك تر بود؟! از خودم تا حد مرگ متنفرم. حتي از اين حرفاي تكراري هم متنفرم. با صداي ماندانا از فكر بيرون ميام. ماندانا:
ـ حالا چرا اين جايي لعنتي؟! چرا اين حق رو به خودت مي دي كه لحظه هاي تنهاييت رو با ترنم پر كني؟ مگه تو تنهايي هاش رو پر كردي؟ مگه تو بهش آرامش دادي كه الان مي خواي با وجود اون به آرامش برسي؟
به زحمت ميگم:
ـ فكر مي كردم بهم خيانت كرده.
پوزخندش پر رنگ تر مي شه. ماندانا:
ـ پس الان اين جا چه غلطي مي كني؟ مگه نمي گي بهت خيانت كرده! بهت تبريك مي گم؛ انتقام خيانت نكرده اش رو ازش گرفتي. حالا برودست نامزدت رو بگير و زندگي كن. نكنه مي خواي ترنم مرده رو زنده كني تا دوباره پز نامزدت رو بهش بدي؟
لرز بدي به بدنم ميفته. امير اين رو احساس مي كنه و با اخم ميگه:
ـ ماندانا نمي بيني حالش بده؟
ماندانا:
ـ نه امير، نمي بينم، نميخوام هم ببينم؛ چون وقتي حال ترنم بد بود هيچ كس نديد. هيچ كس تيكه هاي خرد شده ي غرور ترنم رو نديد. وقتي اين آقا داشت تو بغل عشق جديدش كيف دنيا رو مي كرد ترنم داشت تو تنهايي هاش اشك مي ريخت و زير دست و پاي خونواده ي بي معرفتش جون مي داد. نخواه كه ببينم، نخواه كه بفهمم. تا دنيا دنياست اينا بايد عذاب بكشن.
با دست به من اشاره مي كنه و به تلخي ميگه:...
ادامه دارد...
🍃🍃🍃🍂🍃