مجلهی بانوان ایلای
❤️❤️ #ترنم ماندانا - خفه شو ترنم. تو كي مي خواي بفهمي كه هيچ وقت مزاحم من نبودي و نيستي؟! -دلم
❤️❤️
#ترنم
-آره ماندانا. من خودم هم خيلي شوكه شده
بودم. اون فرش رو در ازاي ما مي خواست .
ماندانا - بعدش چي شد؟
-نمي دونم.
ماندانا - چي؟
-پدر منصور مي گفت بابات پليسا رو خبر كرد. واسه ي همين هم معامله اي صورت نگرفت. اون هم به بابام گفت كه منتظر جنازه هاي من و آوا
باشه.
ماندانا - ولي تو كه مي گفتي پدرت خودش فرش رو به پليسا تحويل داده بود!
-موضوع همين بود ماني. بابام مجبور بود به پليسا خبر بده چون فرشي توي دستش نبوده كه بخواد به منصور بده. حرفاي پدر و مادرم رو در اين
مورد نشنيدم ولي اين جور كه از اون پست فطرت شنيدم بعد از مدتي كه مامان از وجود من و آوا نااميد شد و مطمئن شد كه ديگه هيچ وقت نمي
تونه ما رو ببينه براي هميشه از بابام جدا شد. ماندانا بايد قبول كنيم كه مامانم فقط به خاطر ماها با بابا ازدواج كرده بود.
ماندانا - مامانت از كجا مي دونست كه شماها مردين؟
-همون عوضي بهش زنگ زده بود و با خنده و تمسخر خبر مرگ بچه هاش رو بهش داده بود. ماندانا اگه بدوني چجوري مي خنديد و از گريه ها
و هق هق هاي مادر بيچاره ي من حرف ميزد. به مامانم گفته بود به خاطر كاري كه با من كردي، داغِ ديدنِ جنازه ي بچه هات رو هم به دلت
مي ذارم ولي مامان من تا چند ماه ديگه هم منتظر بود اما در نهايت نتونست دووم بياره .
ماندانا - نمي دوني الان كجاست؟
-نه.
ماندانا - دوستش داري؟
لبخندي مي زنم.
-همين طور نديده هم برام عزيزه. حس مي كنم آدم خوبي بود.
ماندانا - راستي ترنم تو چجوري پيدا شدي؟
-چند ماه بعد از جدايي مامان و بابام، بالاخره پليس رد اون لعنتيا رو مي گيره .نيمي از اونا رو دستگير مي كنه. من دست يكي از اون دستگير
شده ها بودم اما متاسفانه آوا تو دست اونا مي مونه و يكي از آدماي خودشون ميشه.
ماندانا - بابات به مامانت چيزي نگفت؟
متعجب نگاهش مي كنم.
-ماني يه سوالايي مي پرسي به عقلت شك مي كنما! به نظرت پدر منصور از كجا بايد اين چيزا رو مي دونست؟ وقتي دوستيش با پدرم به هم
خورده بود، ديگه اطلاعي از زندگي شخصي بابام نداشت.
ماندانا - خو كنجكاو شدم، چرا تو ذوقم مي زني؟!
لبخند مهربوني بهش مي زنم و با دست موهاش رو به هم مي ريزم.
-خودت رو مظلوم نكن. من كه مي دونم چه مارموزي هستي !
مي خنده.
ماندانا - يعني فهميدي؟
-آره خيلي وقته!جفتمون به هم نگاه مي كنيم و مي خنديم.
ماندانا - واي ترنم خيلي وقت بود كه از ته دل نخنديده بودم. باورم نميشه كه جلوم نشستي و داري باهام حرف مي زني!
-خودمم باورم نميشه !
ماندانا - خارج از همه ي اين حرفا، بايد بگم كه تو هيچ وقت سرِ خواهر شانس نياوردي .اون از ترانه، اون آوا، اون بنفشه! راستي آوا بزرگ تر بود
يا تو؟
-نمي دونم. چه فرقي مي كنه؟ چند دقيقه بزرگ تر و كوچيك تر بودن كه مهم نيست.
آهي مي كشم و ميگم:
-مخصوصا الان كه ديگه زنده هم نيست.
ماندانا - غصه نخور ترنم.
يه لبخند تصنعي مي زنم و ميگم:
-نمي خورم گلم!
ماندانا - در مورد ترانه هم خيلي متاسف شدم. بيچاره سياوش. هر چند خيلي خيلي دلم ازش به خاطر رفتارايي كه با تو داشت پره ولي هيچ وقت
راضي نبودم اين جور عشقش رو از دست بده.
- . آره خودم هم همين احساس رو داشتم. كي فكرش رو مي كرد ترانه هم توسط لعيا به قتل رسيده؟
ماندانا - امير دقيقا بهم نگفت لعيا چجوري اين كار رو كرد. اصلا چي شده بود ترنم؟
-هيچي . بابا ترانه خريت كرد و اون عوضي رو داخل خونه برد. اون از خدا بي خبر هم به دروغ گفته بود سياوش خودش هم با من مشكلي نداره
و فقط از سر دلسوزي با اونه. حتي گفته بود من و سياوش با هم رابطه هم داريم. ترانه هم بعد از شنيدن اين حرفا حالش بد ميشه.
ماندانا - يعني ترانه نبايد يه خورده عقلش رو به كار مي نداخت؟
-توي اون لحظه كه ترانه چيزي حاليش نبود. هر كسي هم بود حداقل براي چند لحظه دچار شك ميشد. لعيا هم از همون چند لحظه سوءاستفاده
مي كنه. كلي قرص رو با آب قاطي مي كنه و مثلا با دلسوزي به خورد ترانه ميده.
ماندنا - قرص چي؟
چنان چپ چپ نگاهش مي كنم كه نگاهش رو از من مي گيره.
-ماندانا تو مطمئني حالت خوبه؟
ماندانا - خب گفتم شايد بدوني!
-امان از دست تو! اون روزا واقعا داغون بودم. يعني يه فرش واقعا ارزشش رو داشت؟
ماندانا - من موندم اون مرتيكه ي چلغوز با خودش فكر نكرد اگه پدرت فرش رو دزديده تا الان هزار بار اون رو آب كرده؟
-چه مي دونم. هر چند فكر مي كنم يه جورايي مي خواست بابام رو زمين بزنه .بابا با اين كه مادرم و آوا رو از دست داده بود ولي باز هم..
ادامه دارد...
🍃🍃🍃🍂🍃
یک توصیه برای سال جدیدت داشته باشم اونم اینه که حتما چک لیست داشته باش!
از اهمیت و تاثیر چک لیست داشتن اینه که میگن اونایی که چک لیست دارن ۴۰ درصد سریع تر کارهاشون رو انجام میدن اما ۹۹ درصد نحوه چک لیست درست کردن صحیح رو بلد نیستن، چک لیست صحیح اینجوریه:
۱) قدم اول تخلیه ذهنه:
تموم کارهایی که باید انجام بدی، اهداف و پروژه ها و خلاصه همه چیز رو بیار رو کاغذ و بنویس
+این باعث میشه ذهنت نظم پیدا کنه
۲) از تکنیک ماتریس آیزنهاور استفاده کن:
وظایفت رو بین ۳-۵ کار بزرگ در روز تقسیم کن
تفکیک وظایف بر اساس اهمیت
← فوری و مهم
→ فوری نیست، اما مهم است
← فوری، اما نه مهم
← نه فوری و نه مهم
۳)روتین صبحگاهی داشته باش!
لازم نیست خیلی سخت بگیری یه روتین ۵ الی ۱۵ دقیقهای کافیه، آب بخور، صبحونه کامل، ورزش، و از گوشی تا جای ممکن بعد بیدار شدن فاصله بگیر
۴) برای انجام کارها از تکنیک پومودورو بهره ببر
هر ۲۵ دقیقه کار ۵ دقیقه استراحت
کار کردن بی وقفه بازدهیت رو میگیره و به سمت فرسودگی هلت میده
۵) کارهات رو به اهدافت وصل کن:
چرایی هرکار رو برای خودت مشخص کن
چرا باید این کار رو انجام بدم، جواب این سوال خیلی مهمه
وقتی هدف کار مشخص باشه انگیزه بیشتر میشه
۶) کار اضافی حذف:
قرار نیست کارهای زیادی انجام بدی، قراره کارهای هدفمند و مفید انجام بدی
۳تا۵ کار مهم + یکی دوتا کار جزیی
برای چک لیستت کافیه.
۷) لیست خودت رو در پایان روز حتما چک کن:
اونایی که انجام دادی رو تیک بزن و جشن بگیر حتی کوچیک
این باعث میشه ذهنت به انجام کار عادت کنه و دوپامین ترشح کنه
اونایی که انجام ندادی رو دقیق تر تجزیه و تحلیل کن.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چند لحظه #آرامش
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زوقتیکهرفتی
شکستهبالُم...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آرزو میکنم برایت
در پس تمام نرسیدن ها،نداشتن ها
از یاد نبری رویاهای قشنگت را
که هر تمام شدنی
به معنای پایان زندگی نیست ...🌱
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
14.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
🦋🦋💐گاهی بهترین کاری که میشه کرد- نه فکره- نه خیال- نه تعجب- نه ناله و نه زاری بهترین کار هم مسیر شدن با زندگیه و لذت بردن از لحظه هاست الهی که بهترینها براتون اتفاق بیفته🌱🫶🍃💞
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیخیال غم دنیا
بیا برات چایی ریختم....
.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸