دیگه دوسش ندارم،ولی الان دلم براش تنگ شد؛
یه وقتایی این موقع ها تازه باهم شروع میکردیم چت کردن،
هعی
تقصیر خودش بود:)
اینکه حس میکنم و میبینم که اونطور که با داداشم راحته با من نیس؛بااینکه بهش حق میدم ولی..خیلی دلم میسوزه.
اینکه همه تلاشام به باد رفته و چون تقصیر منه که پسر نبودم نمیتونیم باهم باشیم عذابم میده...
ولی روضه علی اکبر آتیش میزنه به جون آدم،
اون یه نوجوون فداکار بود،انگا این روضه رو برای ماها میخونن...