eitaa logo
میم صاد
489 دنبال‌کننده
229 عکس
63 ویدیو
4 فایل
یک‌ انسان؛ که رسالت‌ش تربیت و رسانه‌س🌱 اینجا محلی برای، روایت‌های دهشتادیزه شده که قراره قدم به قدم ما رو ببره به سمت بیشتر #دونستن و بهتر #تونستن🤷🏻‍♀️ کانال رسانه‌شو @resane_sho میم صاد @m_safdarii 📪 ناشناس https://B2n.ir/q65055
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ یه بخشی از کتاب تکه‌هایی از یک کل منسجم رو خوندم که می‌گفت: ما مسئول تصورات ذهنی دیگران در مورد خودمون نیستیم، نیاز به اثبات و دفاع به وجود نخواهد اومد اگه خودمون رو بشناسیم و حد و حدود خود رو برای خودمون تعریف کرده باشیم، درنهایت آدما هیچ گاه قادر به دیدن تصویر درستی از ما نیستن و این بخشی از زندگی و روابطه راحت باشید و نگران تصویر آدما از خودتون نباشین، اونا هیچ گاه شما رو نزدیک به آنچه که هستید نخواهند دید🌱
یک کار تشکیلاتی، یک کار جمعیه خصوصیتش اینه که فرد باید خودش رو در جمع حل کنه، گم کنه که این گم کردنه عین بازیافتن به نحو درسته چیزی کم نمیشه از آدم، چیزی افزوده میشه مثل یه لیوانی پر از آب که داخلش یه حبه قند حل میشه🌱 @mim_3ad
‌‌ داریم به سمتی می‌ریم که بی‌حیایی شده مُد بی‌آبرویی شده کلاس دود شده تفریح رابطه با نامحرم شده روشنفکری گرگ بودن شده رمز موفقیت بی‌فرهنگی شده فرهنگ خوردن حق دیگران شده زرنگی پشت‌ کردن به اعتقادات شده نشانه رشد و بلوغ اگه جز این نسل نیستی یک فرد با اصالتی ‌
‌ چندسال پیش بود کتاب بیشعوری رو به یه بنده خدایی امانت دادم، جدایی از اینکه پس نیورده زیردست بچه‌ش دیدم که داره روش نقاشی می‌کنه😕 نامرد حالا جلوی خودم اون کار رو با روح و روانم نمی‌کردی...
‌ چند فرض وجود داره برای تسکین روح خودم: شاید اون یه کتاب دیگه از دختر برادر شوهر دخترعمه‌ی شوهرش بوده که دست بچه‌ش داده که بازهم کار اشتباهی کرده خیانت در امانت کرده ولی مهم اینه که کتاب من الان صحیح و سالم توی کتابخونه خونش در امانه شاید هم نفوس بد زدم و من چشم‌هام ضعیف شده و باید به چشم پزشک مراجعه کنم و به جای اینکه دفتر نقاشی بچه رو ببینم، کتابی که بهش امانت دادم رو دیدم یا نه اینکه می‌خواسته امتحانم کنه ببینه ری‌اکشن‌م چیه و دیده هیچ واکنشی نشون ندادم، حالا قصدش اینه که یه کتاب نو برام بخره که طبق شناختی که دارم این فرض محال اندر محاله و یا شاید هم کتاب رو نشُسته خونده و تاثیر معکوس گذاشته🤷‍♀ ولی اگه یه کتاب دیگه‌ای بود کمتر رگ‌های خونی بدنم رو باریک‌تر می‌کرد و فشارخونم رو بالا می‌برد به هرحال ‌‌
‌ دارم دنبال راهی می‌گردم که از «خود»م فرار کنم میشه بگی از کدام راه باید برم؟ از هر طرف که می‌رم یک قدم برنداشته «خود»م در برابرم سبز میشه🌱 ‌
‌ اصلا این خود از کجا اومد؟ چی میشه که تا چشم باز کردم دیدم از هر چهار طرف داره «خود» می‌باره بر سر و روم؟ ‌
‌ راستی جز خودت کسی رو می‌شناسی که از «خود»ش فرار کرده باشه؟ نکنه فرار از خود راهی نداره که من پیداش نمی‌کنم؟ می‌شه راهی باشه و یک عمر به دنبالش باشم اما نیابمش؟ ‌‌
‌ راستش رو بخوای کم کم دارم شک می‌کنم که ما باید از «خود»مون فرار کنیم یا در مقابلش قد خم کنیم نکنه باید بنده‌ی «خود»مون باشیم و اصلا خدا ما رو که آفرید بنده‌ی «خود»مون آفرید و من دارم راه رو اشتباه می‌رم اشتباه می‌رم؟ خب حرفی بزن... ‌
‌ من که مُردم در حیرت یافتن این راه... این «خود» چه خداییه برای خودش که وقتی رو به دنیا قدم برمی‌دارم خودنمایی می‌کنه و گاهی هم که رو به آخرت می‌کنم باز هم هست و عقب نمی‌کشه؟ آخرتم هم رنگ «خود»م رو گرفته دیگه می‌خوای چی بشه تا راه فرار از خودم رو نشونم بدی؟ بدتر از این؟ ‌
‌ بنده، از نماز، حالی به خدا نزدیک‌تر داره؟ من به نماز هم که می‌ایستم «خود»م رو در برابرم می‌بینم این «خود» چه ابرقدرتیه که حتی نمازم رو به تسخیر خودش در آورده؟ ‌
‌ تو که از خودت هیچ وقت خسته نشدی اشتباه که نمی‌کنم؟ هوم؟ اما می‌دونم که حال خسته‌ای چون منو خوب می‌فهمی...درست می‌گم؟ اگه راه فرار از «خود»م رو نشونم نمی‌دی دست کم بگو خسته‌ای چون من، چه کار کنه تا چشم بر هم زدن‌های این دنیا براش به اندازه‌ی سالی نگذره؟ ‌