۱۷. چرا همش خونهای؟
چرا همش بیرونی؟
چرا همش سرت تو گوشیه؟
چرا همش سرت تو کتابه؟
چرا میخوابی؟ چرا نمیخوابی؟
میم صاد
۱۷. چرا همش خونهای؟ چرا همش بیرونی؟ چرا همش سرت تو گوشیه؟ چرا همش سرت تو کتابه؟ چرا میخوابی؟ چر
سعی کردم یه اصولی رو در زندگیم پیاده کنم
که از این دو لفظ در صحبت کردنم استفاده نکنم:
یکی لفظ «همیشه» و دو لفظ «هیچوقت»
مثلا
تو همیشه سرت تو گوشیه
تو همیشه کارت همینه
یا تو هیچوقت کمک نمیکنی و...
بخدا هیچ چیزی در این دنیا مطلق نیست
و نمیشه کلی نتیجه گرفت
این باعث میشه عزتنفس طرفمقابل پودر بشه و همه ازتون دور میشن و فاصله میگیرن
میم صاد
کاری نکنیم که آدم سمی زندگی بقیه باشیم🧑🦯 حرفی نزنیم که نشخوار ذهنی برای بقیه باشه و شب تا صبح
بعضی آدما رو باید تاکسیدرمی کرد
که دیگه نتونن حرفای تهخیاری بزنن
که دهن رو تلخ میکنه🚶♀
#حرف_حساب
واقعا بعضی از حرفا ظاهر قشنگی دارن
ولی به شدت مخربن
برا این که به قول بعضیا آدم افسردگی نگیره،
دائم بادش میکنن و بادش میکنن
بعد که باد شد، میترکه
و میمونن باهاش چی کار کنن
اما دین آدم رو باد نمیکنه، رشد میده
رشد آدم به نزدیک شدن به خداس
اینکه احساس پوچ بودن میکنی
این احساس هیچ بودن، یه دنیا نشاط توشه؛ چون در کنار خدا بهت دست داده
این، یکی از فرقای اساسی بین روانشناسی غربی و تربیت دینیه
که تو تفکر غربی هی میخوان آدم رو بزرگ کنن تا بتونن امیدش رو به زندگی زیاد کنن
اما تو تربیت دینی برا زیاد کردن امید به زندگی، انسان رو به یه بزرگ وصل میکنن
این دوتا به اندازه راه زمین
تا آسمون باهم فرق دارن
اولی بدون کمک گرفتن از قدرت توهم آدم، نمیتونه کاری رو پیش ببره؛ چون واقعیت اینه که آدم هیچه، هیچِ هیچ
شما اگه بخواین به یکی که هیچه، ثابت کنین که بزرگه، باید به قدری توهمش رو قوی کنین که بتونه این دروغ رو باور کنه
اما دین میگه: تو هیچی، هیچ هیچ هیچ
تا وقتی خودت هستی و خودت، هیچی نداری
عالم و آدمم که دست به دست هم بدن، نمیتونن تو رو بزرگ کنن
تو به جای این که بخوای آب تو هاون بکوبی تا بزرگ بشی، باید بری به یه بزرگ وصل بشی
اونموقع بازم تو نیستی که بزرگ شدی
تو غرق یه بزرگ شدی
درست مثل یه قطره که به دریا متصل میشه
این قطره بزرگ نشده، به یه بزرگ متصل شده
اون روانشناسی غربی هی
میخواد به این قطره بگه:
داداش تو بزرگی، بزرگ بزرگ
از اون طرف، قطره به خودش نگاه میکنه
میبینه خیلی کوچیکه...
پس چرا بهش میگن تو بزرگی؟
اما بازم غریبه نمیذاره به حقیقت خودش فکر کنه؛ به هر وسیلهای شده، توهمش رو قوی میکنه تا این که قطره باورش میشه که بزرگه و دردسر از همین جا شروع میشه