#خاطره_واقعی
✅ خاطره جالب وتأثیرگذار خانم معلم مسئولیت شناس وموقعیت شناس!
🔹امروز تو مترو علی رغم میل باطنیم مجبور شدم داد بزنم 😮
🔸یه دختر خانم کشف حجاب کامل کرده بود و بهش که تذکر دادم، داد و بیداد راه انداخت و مثل همیشه همفکرای خودش وارد معرکه شدن و شروع کردن به رجز خوندن همیشگی که به شماها مربوط نیست و ما هر طور دلمون بخواد لباس می پوشیم، محجبه ها هم که مثل همیشه _ مـــــــاست _ 😢
القصه ....
🔹منم با خودم گفتم اینجا اکه کوتاه بیام واقعا حق پایمال میشه
🔹صدام رو بردم بالا و به یکی از اون خانمها که خیلی گستاخی می گرد گفتم صداتو بیار پایین؛ خلاف قانون عمل می کنین طلبکار هم هستین
🔹در حین سرو صدای من و اون خانم، یکی از بی حجابا به من گفت خانم ساکت باش اعصاب ما رو خرد کردی
🔸منم گفتم مگه شما نمیگین آقایون چشماشون رو ببندن و نگاه نکنن؛ الانم اگه می خوای نشنوی گوشاتو بگیر تا صدای منو نشنوی
🔹یکی دیگه گفت: خانم داد نزن
🔸گفتم مگه شما نمیگین حجاب من به شما مربوط نیست ؛ منم دلم می خواد صدامو ببرم بالا و به شما هیچ ربطی نداره؛ گفتم این قانون شهر هرتی که شماها می گین فقط مال شماست که هر کاری دوست داشتین بکنین ولی بقیه مطیع قانون باشن
🔹یه خانم دیگه گفت: خاک بر سر مردی که نتونه خودش رو نگه داره و با نگاه به زن مشکل براش پیش بیاد
🔸گفتم شما چرا ماسک زدی؟ خاک بر سر آدمی که نتونه خودش رو از یه ویروس کوچیک حفظ کنه
😅باورتون نمیشه همشون ساکت شدن و لام تا کام حرف نزدن!!!
😔 وقتی اومدم خونه احساس میکردم از میدون جنگ برگشتم
🥀اتفاقا امروز تو مدرسه یه شهید گمنام هم آوردن و تیر خلاص رو به روح من زد ....
🥀به این شهید گمنام گفتم ؛ خدا شاهده کار ما هم خیلی سخته؛ برامون دعا کنید بتونیم از خون و حیثیت شما شهدا دفاع کنیم ....
#بی_تفاوت_نباشیم
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر