eitaa logo
مـیــثــــاق
2.6هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
18.5هزار ویدیو
34 فایل
https://eitaa.com/joinchat/1277689893C3e7a8a1f84 🌱 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مِيثَاقَ الله الَّذِي أَخَذَهُ وَ وَكَّدَهُ سلام بر تو ای پیمان محکم خدا که از مردم گرفت و سخت محکمش کرد..🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰عباس بعد از یک ماه آمد پیش من؛ گفت: «می‌خواهم به بروم»، قبلا هم چند بار به من گفته بود، بهش گفتم سوریه رفتن تو با منه، من نمی‌خوام جوانی پیش من باشه که جنگ و خون و آتش را ندیده باشه؛ مطمئن باش بالاخره تو را می‌فرستم. 🔰 اما چرا آنقدر می‌کنی که الان بروی عباس گفت «حاجی؛ من دارم میشم می‌ترسم وابستگی من را زمین‌گیر کنه?!». اصرار عباس آنقدر زیاد شد که گفتم عباس برو، وقتی گفتم برو، گل از گلش شکفت 🔰عباس یک بیست و سه ساله، در سخت‌ترین مکان قرار می‌گیرد که بیشترین رفت و آمدها و مراجعات و هماهنگی‌ها آنجاست یک لحظه هم به کسی اخم نکرد عباس همه‌مان را کشته بود. 🔰 عباس از بیست سالگی شروع کرد به دادن بچه‌های هم سن و بلکه بزرگتر از خودش.عباس همان‌ کارهایی که ما به آن عمل نمی‌کنیم را انجام می‌داد و همین سبب شد به این برسد. 🔰عباس به چیزهایی که ما به آن  آلوده بودیم آلوده نبود. مراقب چشمش بود، مراقب نفسش بود اینطوری نبود که هر شب نماز شب بخواند ولی می‌خواند. 🔰خلوت داشت, سجده‌های طولانی داشت اگر این‌ها نباشه، اگر نباشی خدا عاشقت نمی‌شه . عباس را رها کرده بود و عاشق خدا شده بود. از آن طرف جوانی هم می‌‌کرد. جوانی او بود ولی حواسش بود دچار غفلت نشود. راوی:ســردار حمید اباذری