برخی از فواید و اثرات کاربردی ماز در تقویت فرایندهای ذهنی کودکان👇👇👇 1⃣ تقویت و پرورش مهارت دیداری ـ حرکتی ؛ هماهنگی چشم و دست؛ و یکپارچه سازی مهارت های دیداری – حرکتی 2⃣ تقویت دقت ، توجه و مهارت های حرکتی و ریز و درشت دست در کودکان 3⃣ افزایش تمرکز 4⃣ تقویت مهارت مسیر یابی و هوش مکانی و جهت یابی کودکان 5⃣ یک سرگرمی خوب جهت ساماندهی اوقات فراغت کودک 6⃣ بهبود مشکلات نارسانویسی و کند نویسی در کودکان سلام آقا عرفان خوبین ان شاء الله که سلامت باشید و عملیات به خوبی پیش رفته باشه. مراقب خودتون باشید. ✦O.o°•࿐◌🦋◌࿐•°o.O✦ #رسانه_تنها مسیر #شش_تا_هفت_سالگی 🦋❁.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•´¨*•.¸¸.•¸¸.••.¸¸ @tavalodtahaftsaleghey .¸¸.•*´¨*•.¸¸.•.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•❁🦋 🔙٩٣🔜

منتظر پاسخ گلای تنهامسیریمون هستیم آیدی ما برای فرستادن پاسخ ماز @Fatemeh_del

#بازی #باهم_بازی برنامه جذاب، آموزنده و سرگرم کننده #باهم_بازی این قسمت: ما کجاییم 🎈این برنامه شاد و آموزنده رو ببینید و کلی بازی های مهیج و جدید خانوادگی یاد بگیرید 💕 💜💕 #رسانه_تنها مسیر #شش_تا_هفت_سالگی 🦋❁.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•´¨*•.¸¸.•¸¸.••.¸¸ @tavalodtahaftsaleghey .¸¸.•*´¨*•.¸¸.•.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•❁🦋 🔙٩۴🔜

#شعر #کاربرگ_آموزشی #مشاغل تعمیر کار کی بود کی بود؟ یه آچار🔧 کجا؟ تو جعبه ابزار گقت : شیر آشپزخونه🚰 چیک، چیک داره می خونه💦 باز واشرش خرابه🔩 نمی تونه بخوابه😴 من و بابام و آچار🔧 رفتیم با هم سر کار شیر آبو پیچوندم و، وا کردیم هی پیچاشو پایین و بالا کردیم واشر چیک چیکی شو پیدا کردیم درست که شد رفتیم و لالا کردیم شاعر اقای ناصر کشاورز #رسانه_تنها مسیر #شش_تا_هفت_سالگی 🦋❁.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•´¨*•.¸¸.•¸¸.••.¸¸ @tavalodtahaftsaleghey .¸¸.•*´¨*•.¸¸.•.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•❁🦋 🔙٩۵🔜

#آموزش_قبل_از_دبستان #کاربرگ_آموزشی #مشاغل #تعمیرکار بچه‌ها جون یکی از مشاغلی که ما باید باهاش آشنا بشیم، شغل آقای تعمیر کار هست. بچه‌ها شما میدونید آقای تعمیرکار از چه وسایلی استفاده میکنه؟ 🧐🧐 #رسانه_تنها مسیر #شش_تا_هفت_سالگی 🦋❁.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•´¨*•.¸¸.•¸¸.••.¸¸ @tavalodtahaftsaleghey .¸¸.•*´¨*•.¸¸.•.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•❁🦋 🔙٩۶🔜

#کارتون #ماجراهای_سعید این داستان میوه برای بدن لازمه 🍎🍊🍌 #رسانه_تنها مسیر #شش_تا_هفت_سالگی 🦋❁.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•´¨*•.¸¸.•¸¸.••.¸¸ @tavalodtahaftsaleghey .¸¸.•*´¨*•.¸¸.•.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•❁🦋 🔙٩٧🔜

#داستان_مارمولک_حسود #قصه_شب آفتاب پرست کوچولو🦎 یه مداد ابی داشت🖌 و با اون نقاشی های خیلی قشنگ می‌کشید.🎨 نقاشی های قشنگی از آسمون و خورشید.🌎🌤 خانم جغده که معلم بود🦉 همیشه برای اینکه تشویق اش کنه، نقاشی هایش رو به دیوار کلاس میچسبوند و همه تماشا میکردند.👀 بچه مارمولک خال خال وقتی با چشم‌هاش به نقاشی های افتاب پرست نگاه میکرد👀، به آفتاب پرست کوچولو حسودی اش میشد.😤 با خودش فکر میکرد 🤔که دیگران آفتاب پرست رو بخاطر نقاشی هایش بیشتر دوست دارند و بجای اینکه دنبال این باشه که خودش کارهای بهتری انجام بده همه اش ناراحت بود.😔 بخاطر اینکه بلد نبود نقاشی قشنگ بکشه.🎨 از خودش بدش میومد.😡 پس فکر کرد باید کاری کنه تا دیگه کسی آفتاب پرست رو دوست نداشته باشه. یه روز یواشکی یک کار بد کرد.😠😡 مداد ابی آفتاب پرست رو از جایش برداشت. خانم سنجاب 🐿به تازگی یه بچه و وروجک به دنیا آورده بود. بچه مارمولک مداد ابی آفتاب پرست رو داد به سنجاب کوچولو تا اون رو تا ته بجوه. خلاصه آفتاب پرست کوچولو هر چی گشت مداد ابیشو اش رو پیدا نکرد که نکرد. طفلکی خیلی غصه خورد و گریه کرد.😔😭😢 از اون به بعد همه نقاشی هایش سفید سفید شده بودند.🖊 عین برف زمستون.🌨 پروانه مهربون بهش دلداری میداد و نوازشش میکرد.🦋 حتی مقداری از رنگ ابی بال هایش رو برای نقاشی به اون هدیه داد. سنجاقک🦗 هم با اون بال های نازک وظریفش به سمت آسمون پرواز کرد و از رنگین کمون 🌈خواست تا کمی از اونهمه رنگ ابیشو رو به آفتاب پرست کوچولو بده. بقیه دوستانش هم سعی کردند تا مقداری رنگ ابی پیدا کنن تا حال آفتاب پرست بهتر بشه. آخر سر هم از آقای سگ آبی که که شاخه های درختان رو با دندون های تیزش میتراشید، خواستند که یک شاخه کوچولو رو برای اون ها بتراشه.🌴 سگ آبی با رنگ هایی که جمع کرده بودند برای آفتاب پرست کوچولو یک مداد ابی زیبا درست کرد. خلاصه بچه مارمولک قصه ما از این ماجراها خبر نداشت. یه شب 🌙توی خواب دید که وقتی مداد ابی رو برداشته،همه باهاش قهر کردند و کسی دوستش نداره و رنگ روی پوستش هم یواش یواش کمرنگ شدند و سیاه شده . انقدر ترسید که از خواب پرید تا صبح خوابش نبرد.🤭😱 هوا که روشن شد، دید پوستش مثل همونی که توی خواب دیده سیاه شده. از بس گریه کرد دیگه اشکی توی چشم هاش باقی نموند.😭 از کار بدی که کرده بود خیلی پشیمون بود.😞 پس با خودش فکرکرد که باید چیکار کنه.🤔 اون پیش آفتاب پرست کوچولو رفت و تمام ماجراها رو در حالیکه لپ هایش از خجالت سرخ شده بود😔، تعریف کرد و از اون معذرت خواست. آفتاب پرست کوچولو خیلی دلش سوخت و اون رو بخشید و اون ها با هم دوست های خوبی شدند. بعد آفتاب پرست با مداد ابی که دوست هایش برایش درست کرده بودند تمام پوست بچه مارمولک رو دوباره رنگ کرد و مثل اولش کرد.🦎 حالا بچه مارمولک پوستش مثل روز اول خوشگل شده بود. از آفتاب پرست کوچولو تشکر کرد و او رو بوسید و به خودش قول داد که بهترین دوست آفتاب پرست کوچولو باشه. از اون به بعد همه اون ها رو بخاطر مهربونی شون به همدیگه دوست داشتند و دلشون میخواست که با اون دوتا دوست بشن.. ⁉️هدف از گفتن این قصه چی بود🧐 تو این قصه قرار به بچه ها یاد بدیم که حسادت کردن کار بدیه و با حسادت کردن آدم ناراحت و تنها میشه. #رسانه_تنها مسیر #شش_تا_هفت_سالگی 🦋❁.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•´¨*•.¸¸.•¸¸.••.¸¸ @tavalodtahaftsaleghey .¸¸.•*´¨*•.¸¸.•.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•❁🦋 🔙٩٨🔜