eitaa logo
میوه دل من
4.6هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
2.8هزار ویدیو
23 فایل
بسم الله النور انجام کارهای روزمره والدین در کنار بچه ها بازی های مناسب طبایع مختلف شعر و قصه های کاربردی بازی و خلاقیت و... ویژه کودکان زیر۷سال👶 ارتباط با ما:👈 @Rahnama_Javaher زیر نظر کانال طبیبِ جان: @Javaher_Alhayat
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام .خدا قوت . حقیقتش یکسالی هست که با آموزش زبان های مختلف برای کودکان از سن ۶ماهگی تا قبل از مدرسه از طریق دیدن فیلم های کارتونی به زبان انگلیسی و... . که بچه اصلا نباید آگاه بشه که این فیلمها برای هدف آموزش هست و روزی بین ۳تا۴ ساعت باید نگاه کنند یا گوش بدن.و ما اصلا نباید براشون فیلم رو توضیح بدیم یا کلمات انگلیسی رو نشونشون بدیم حتی اگه بچه کلمه ای رو تکرار کرد ما نباید عکس العملی نشون بدیم.در حقیقت یادگیری زبان به صورت غیرمستقیم و مانند یادگیری زبان مادری هست.تا چند سال این رویه باید ادامه داشته باشه و بچه ها بعد از چندسال باهمون لهجه فیلمها قشنگ صحبت میکنند و بعضی از مادرها بعد از زبان اول میرن سراغ آموزش زبانهای دیگه مثل فرانسوی و چینی و... فیلمها متناسب باسن بچه ها هست و فیلمهاش خوبن و اکثرا آموزشی هستند و چیزای خوبی یاد بچه میدن . ولی خب چیزی که فکر منو خیلی درگیر کرده اینکه ۳تا۴ ساعت برای بچه من که هنوز سه سالش هم نشده زیاده و وابسته تلویزیون شده،و بعضی از فیلمهاش زنهایی رو نشون میده به شکل کارتونی که با لباسهای معمولی بیرونی خارجی هستند باحجاب نیستند بهرصورت میگم شاید تاهمینم تاثیر خوبی روی بچه نذاره،و خیلی از فیلمهاش آهنگ تند پخش میکنند و... . قبلا تمام سعیم این بود نذارم تلویزیون نگاه کنه و فقط مواقع ضروری که کار داشتم و بچه اذیتم میکرد مثلا موقع غذا درست کردن و... میذاشتم چند دقیقه فیلم ببینه ولی الان بیشترش پای تلویزیونه.شبکه پویا هم همه چی نشون میده بااینکه ایرانیه ولی اصلا مناسب هر سنی نیست .اونجا هم مرتب آهنگه و... . باز میگم حداقل همین فیلم زبان رو بذارم حداقل یه چیز خوبی یاد میگیره ..خلاصه کلا گیر کردم نمیدونم چی درسته. بعضی وقتها برای مادری که بچه اش بااینکه کوچیک هم نیست ولی همش بهانه گیری میکنه و گریه میکنه مجبور میشم مدتی تلویزیون روشن کنم تا هم مغزم استراحت کنه و هم به کار خونه برسم.ممنون میشم راهنماییم کنید . هدفم از آموزش زبان برای پسرم این بوده که گفتم امام زمان(عج) به یاری احتیاج داره که در سطح بین الملل بتونه خوب فعالیت کنه مثل حاج قاسم ... و خودم و دیگر دوستام که قبلا می رفتیم کلاس زبان اصلا مکالمه یاد نگرفتیم... بنظرتون چکار کنم؟؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام علیکم خداقوت به شما🌹 آفرین به شما با این هدف والا👌👏 البته که هدف کانال ما هم تربیت سرباز برای آقا صاحب الزمان(عج) است، ان شاالله🤲 در این مسیر، از خداوند و خود امام زمان(عج) یاری می جوییم🤲🤲🤲 یاران حضرت، چه ویژگی هایی باید داشته باشند؟ مگه غیر از اینه که یاران حضرت، در همه ی ابعاد باید بهترین باشند و کم نقص؟ حاج قاسم، در همه ی ابعاد، بهترین بود. وقتی ما از بازی و بازی سازی و تعامل فرزند و والدین زیر هفت سال، به این شکل صحبت می کنیم این ها زمینه ساز تعادل روحی روانی و جسمانی او در آینده است تلاش می کنیم طبق فرمایش ائمه و معصومین(ع)، برای تربیت فرزندان پیش بریم برنامه ای که معصوم به ما داده، قطعا بی خطاست، بی عیب و نقصه و تضمین کننده ی سلامت روح و جسم ما و فرزندانمان، ان شاالله🤲 کودک زیر هفت سال باید کودکی کنه و با والدینش، شادترین لحظات و موقعیت ها را بگذرونه این، نیاز کودک زیر هفت ساله باید پادشاهی کنه کمبودهای این دوره سنی بعدا در دوره های سنی بعدی نمایان میشه و برای والدین بیشتر مشکل ایجاد می کنه و میشه زمینه ساز عدم قدرت روحی زبان انگلیسی هم یاد بگیره، بعد از نظر روحی و جسمی، شرایط لازم را نداشته باشه و نتونه در مرحله ی اجرا، خوب عمل کنه که فایده نداره پس بذاریم، کودک در این مرحله بازی و شادی کنه و نیازهاش در قالب بازی برآورده بشه، ارتباطش با والدین به بهترین شکل ممکن رقم بخوره، بعدا فرصت یادگیری زبان و ... در وقت مناسب، هست ارتباط والدین و کودک که خوب باشه، تاثیرپذیری کودک از والدینش افزایش پیدا می کنه و به راحتی می تونن در هفت سال دوم، با برنامه دقیق، ادب و نظم رو به بهترین شکل ممکن بهش یاد بدن و با توجه به توانایی های کودک، کلاس های آموزشی و آموزش در زمینه های مختلف و بالابردن توانایی و مهارت کودک قطعا این تصاویر و آهنگ ها، تاثیر خود را بر کودک میذاره و در ذهنش از همین ابتدا نقش می بنده شما موظف هستید که در این دوران، زمینه های سلامت جسم و روح رو برای فرزندتون فراهم کنید و در مراحل بعد آموزش اگر بچه خودش دوست داشته باشه در قالب بازی خود مادر بهش یاد بده ولی اینطوری اصلا مورد تایید نیست. مگه حاج قاسم زبان رو اینطوری یاد گرفته بود؟ در مورد تلویزیون نگاه کردن هم، بله عیب و ایراد تو برنامه ها زیاده با بازی های جذاب حواس کودک رو پرت کنید و تلویزیون رو کمش کنید ساعاتی محدود، کارتون هایی که محتواش صحیح و بی ایراده، اشکالی نداره ولی تا این حد نباشه و بیشتر برای فرزند وقت بذاریم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄━━━•●❥-🌹﷽🌹-❥●•━━━┄ شعر کودک زیر هفت سال دوره ی پادشاهی کودکی ولی عزیز چون بزرگ خانه ای! جوجه ی قشنگ من پادشاه لانه ای! هفت سال ابتدا پادشاه و سروری! ای تمام زندگی زندگی مادری! امر و نهی کن مرا امر، امر سرورم نهی تان نمی کنم ناز کن که می خرم! از خطر عزیز من حفظ می کنم تو را از کنار من گلم می روی کجا؟ کجا؟! جیز و داغ و اوخ باد آن بخاری، این غذا دور باشد از شما پادشاه من بلا! آمدی و زندگی فصلی از بهار شد گل جوانه زد عزیز خانه سبزه زار شد ❁بتول محمدی«رئوف» ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯ ┄━━━•●❥-🌹❀🌹-❥●•━━━┄
═════ ♥️ ⃟⃟ ⃟❀﷽❀ ⃟⃟ ⃟♥️═════ سلام، عصرتون بخیر و شادی🌹 این شعر خیلی زیبا و خلاصه، ویژگی های دوران پادشاهی را برشمرده😍 حدود امر و نهی را هم مشخص کرده👌💯 با عشق برای فرزند خود بخوانید و این حس زیبا را به او منتقل کنید😍☺️👌 ═════ ♥️ ⃟⃟ ⃟❀❀ ⃟⃟ ⃟♥️ ═════
✳️جنگی است، اما بدون شمشیر؛ سپاهی است، اما سربازانش پنج نفر؛ پیروزی ای برای "حیدر علیه السلام"، اما نه از جنس خیبر؛ این بار "فاطمه سلام اله علیها و فرزندانش" نیز به میدان آمده اند... @MiveiyeDel_man ═══ ♥️ ⃟⃟ ⃟❀❀ ⃟⃟ ⃟♥️ ═══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
—✧✧🦋✧ ﷽ ✧🦋✧✧— 🌸مباهله، شکوه عظمت و کبریایی خداوند در اثبات حقانیت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و درخشش نور الهی در وجود پاک ترین و برترین انسان ها بود؛ همان کسانی که قرآن درباره آنان فرمود: «خداوند می خواهد پلیدی و ناپاکی را از شما اهل بیت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد.»🌸 بهتر از این پنج تن در همه دنیا نبود! جان مادر! گوش کن! بهتر از زهرا نبود! بهتر از پیغمبر و ... بهتر از مولا نبود چون حسن، مثل حسین هیچ کس آقا نبود! یک طرف نجرانیان یک طرف اهل کسا آن طرف تاریک بود این طرف نور خدا ناگهان ساکت شده رهبر نجرانیان! گفت:«اگر نفرین کنند... وای بر حال جهان!» آل پیغمبر پر از مهربانی و صفاست هر که با پیغمبر است پس همیشه با خداست. ❁بتول محمدی«رئوف» ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯ ┄┅═══••✿🦋✿••═══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
━━━━━✤✤﷽✤✤━━━━ معمولا بچه ها رو آزاد میذارم، تا هر جور دوست داشتند بازی کنند و خیلی به اینکه وسایل رو جمع کنند و یکجا قرار بدن که فضای خونه بدون اسباب بازی بشه اصرار نمی کنم و همیشه گوشه خونه اسباب بازی هست،🥅⚽️🎾 موقع جمع کردن هم اگر اسباب بازی های شبیه به هم قاطی بشه، سخت نمی گیرم و نمیخوام که حتما از هم جدا بشن، این چوب ها (دومینو، جنگا و ...) که به آجر شناخته میشه تو خونه ما هم چند دسته هستند که ما هیچکدام رو نخریدیم و هر دسته توسط یکی هدیه شده بهشون همه رو با هم قاطی کردند و ما پیشنهاد ندادیم که باهاشون چه بازی بکنند؟ که حتما و حتما همون بازی که رایج هست رو انجام بدن خودشون شروع کردند باهاش خونه ساختن و برج و آپارتمان و روهم قرار دادن و چیدن و رسید به شهر درست کردن و شهربازی و خیابان و بزرگراه و آزادراه و میدان و ... 🏡🏠🏘🏚🏢🏬 یه وقتایی نشستن و با گواش رنگشون کردند😇 و خلاصه هر کاری که فکرش رو بکنید حتی تو ظرف آب، رستوران و خونه تو آب ساختند هر چه رو که بیرون دیدند، اومدند تو خونه و با اینا ساختند اونشب این بزرگراه و میدون رو ساختند که ورودی مرکز استانمونه، برای کاری چند روز قبل رفته بودیم و بچه ها تا فرصت پیدا کردند، شروع کردن به ساختنش پسر بزرگترم، قوانین راهنمایی رانندگی، تابلوها 🚫⛔️⭕️🚳و ... رو هم رعایت می کنه دقیقا و با ماشیناشون،🚙🚗🚕 ماشین سواری می کنند و بیب و بییییییب با هم تصادف می کنند 💥⚡️و ... ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯ ━━━━━✤✦✤✦✤━━━━
━━━━━✤✤﷽✤✤━━━━ وقت خوردن میوه شده بود. میوه ها را آماده کردم و به بچه ها گفتم آماده باشید برای یک لگو بازی جدید ☺️ بچه ها به فکر فرو رفتند و گفتند: لگوبازی جدید🧐 بعد دو تا بشقاب بهشون دادم و گفتم این میوه ها لگوهای شما، ببینم با این تکه های میوه چی میتونید بسازید؟😃🤔 خیلی خوشحال شدند و مشغول ساختن شدند، گل🌸، پروانه🦋، قورباغه🐸 خودم هم همراهیشون کردم و باهم کلی صحبت کردیم که چقدر چیزهای زیادی میشه ساخت 😍☺️ بعد هم با لذت مشغول خوردن ساخته هایشان شدند دخترم میگفت مامان ساقه گل را خوردم😃 پسرم میگفت، چشم قورباغه رو خوردم🙄🤢🤪 بال پروانه رو خوردم😟😂 و همینطور هر قسمتی را میخوردند نامش را میگفتند و میخندیدند😄 ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯ ━━━━━✤✦✤✦✤━━━━
✳️ مباهله، نبرد پیروز سپاه بی سلاح است... @MiveiyeDel_man ═══ ♥️ ⃟⃟ ⃟❀❀ ⃟⃟ ⃟♥️ ═══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
╔═✿❀🌸❀✿═══════╗ سلاااام😍 دوستای گلم! گل پسرا😍 خانم گلا😍 کدوم راهو برم که بیمار نشم؟ و سالم بمونم؟🤔🧐 ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯ ╚══════✿❀🌸❀✿══╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄━━•●❥-☀️﷽☀️-❥●•━━┄ 🐥🐥 هوا دلچسب و دلپذیر بود. خورشید خانم انگار در آسمان با ابرها قایم موشک بازی می‌کرد. پشت ابرها قایم میشد. یک دفعه ابرها کنار می‌رفتند و خورشید خانم لو می‌رفت. گوسفندان از آغل بیرون آمدند. عطر علف تازه به مشامشان رسید. در گوشه ی دیگر مزرعه یک لانه ی کوچک بود. خانواده ی آقای خروس آنجا با هم زندگی می‌کردند. خانم مرغ چند تا جوجه داشت. یکی از جوجه ها طلا خانم بود که یک کم سر به هوا و بازیگوش بود. چند تا تکه ابر در آسمان خودنمایی می‌کردند. شاید دوباره باران در راه بود. آقای خروس و خانواده تصمیم گرفتند توی مزرعه یک‌ گردش کوچک داشته باشند. آقای سگ نگهبان را دیدند، هاپ هاپ!! جوجه ها ترسیدند و سریع زیر بال و پر مادرشان قایم شدند. خانم مرغ گفت:"نترسین جوجه های عزیزم." آقای خروس گفت:"این سگ نگهبان ماست." -یک روز آقا روباهه اطراف مزرعه ی همسایه پیدایش می‌شود و هوس می‌کند از مرغ و خروس های آنجا شکمی از عزا در بیاورد. ولی سگ نگهبان مزرعه ی ما متوجه روباه میشود و با پارس های زیاد جوری روباه را دنبال می‌کند که او از آمدن خود به آنجا پشیمان می‌شود. و به خودش قول میدهد دیگر آن طرف ها پیدایش نشود. جوجه ها به همراه خانم مرغ کلی خندیدند. جوجه ها با آقای سگ دوست شدند، بازی کردند و به او نوک زدند. آقای سگ هم آنها را نوازش کرد. او از پرهای نرم و زیبای جوجه طلا خیلی خوشش آمد. کمی آن طرف تر یک چشمه ی آب وجود داشت. خیلی زلال و تمیز بود. وقتی باران می‌آمد چشمه پر آب می‌شد و برای بچه ها خطرناک بود. کم کم باران داشت شدیدتر می‌ شد. ناگهان همه جا روشن شد. جوجه طلا از مادرش پرسید:"این نور چیه مامان؟"خانم مرغ گفت: "این رعد و برقه، وقتی میخواد بارون بیاد ابرها به هم میخورن و نور درست میشه." همینطور که حرف می‌زد صدای ترسناکی آمد. بچه ها اگه گفتین صدای چی بود؟ خانم مرغ گفت:"می‌خواستم بگم وقتی ابرها به هم میخورن اول نور و بعد صدا میاد که خودتون شنیدین." باران شدیدتر شد. همه به خانه هایشان رفتند. خانم مرغ جوجه ها را شمرد دید یکی از آنها کم است وقتی با دقت نگاه کرد، فهمید که جوجه طلا نیست. خانم مرغ با صدای بلند گفت:"جوجه طلایی جوجه طلایی! کجایی کجا رفتی؟" اما خبری از جوجه طلا نبود. خانم مرغ خیلی بی تابی می‌کرد و چیزی نمانده بود گریه کند. به آقای خروس گفت:"ببین جوجه طلا کجا مونده دلم داره شور می‌زنه. بارون شدیده نکنه بلایی سرش بیاد؟" آقای خروس دوان دوان کمی اطراف را جستجو کرد. وقتی جوجه را ندید، پیش سگ نگهبان رفت و گفت:"خواهش می‌کنم کمک کن جوجه طلایی رو پیدا کنیم. معلوم نیس چه اتفاقی براش افتاده." سگ نگهبان ناراحت شد. یادش آمد، چقدر با جوجه طلایی بازی کرد. چقدر بالهای زیبای او را نوازش کرد. آقای سگ همراه آقای خروس به راه افتادند. دور مزرعه چرخی زدند. اما خبری از جوجه نبود. سگ نگهبان گفت:"بهتره به طرف چشمه بریم." آنها جوجه کوچولو را صدا میزدند. وقتی باران شدید شده بود. جوجه طلایی با خودش گفت:"بهتره همین جا بمونم، ببینم بارون چطوری چشمه رو پر میکنه." اما بعد از چند لحظه جوجه طلایی خیلی ترسید. می‌خواست به لانه برگردد. از رعد و برق و آن صداها می ترسید و نمی‌دانست که از کدام طرف برود. همه جا به نظرش ترسناک و سیاه می‌آمد، ناگهان توی یک گودال افتاد و هر چه تلاش کرد نتوانست خود را از گل بیرون بکشد. -جیک جیک، جیک جیک، کمک کمک، اما کسی آن طرف ها نبود. وقتی به نزدیکش رسیدند دیدند در یک گودال افتاده. گودالی که از آب باران پرشده. صدایش خسته و نالان بود. از بس جیک جیک کرده بود و تلاش کرده بود تا خودش را از گودال بیرون بکشد. آقای سگ آرام جوجه را بیرون کشید و به طرف مزرعه رفتند. شانس آورده بود داخل چشمه نیفتاده بود. جوجه کوچولو گریه کنان توی بغل مادرش پرید. "مامان جون منو ببخش. من نباید از شما جدا می‌شدم. خیلی ترسیدم. دیگه از این کارا نمی‌کنم." چون جوجه کوچولو کمی ضعیف بود، سرماخورد. چند روزی در لانه ماند تا استراحت کند و حالش خوب شود. ببعی به جوجه کوچولو سر می‌زد و از او پرستاری می‌کرد تا حالش خوب شود. بعد از چند روز همه ی حیوان ها با خوشحالی وسط مزرعه جمع شدند و به گفتگو، بازی و شادی مشغول شدند. و از اینکه جوجه کوچولو سالم به خانه برگشته بود خوشحال بودند. از آن به بعد بچه ها هرجا می‌رفتند به سگ نگهبان می‌گفتند. سگ هم بیشتر حواسش به آنها بود. جوجه کوچولو دیگه تنها جایی نرفت. آخه فهمیده بود که بیرون برای بچه ها پر از خطر است. ممکن بود هر اتفاقی برایش بیفتد. حتی ممکن بود گرگ یا روباه جوجه طلایی را با خودشان ببرند. ❁ط. هاشم‌پور «ثمین» ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯ ┄━━•●❥-☀️🌼☀️-❥●•━━┄
صدا ۰۱۴.m4a
7.89M
┄━━•●❥-☀️﷽☀️-❥●•━━┄ 🐥جوجه طلایی🐥 ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯ ┄━━•●❥-☀️🌼☀️-❥●•━━┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
—✧✧🦋✧ ﷽ ✧🦋✧✧— ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯ ┄┅═══••✿🦋✿••═══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا