eitaa logo
میوه دل من
4.5هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
2.8هزار ویدیو
23 فایل
بسم الله النور انجام کارهای روزمره والدین در کنار بچه ها بازی های مناسب طبایع مختلف شعر و قصه های کاربردی بازی و خلاقیت و... ویژه کودکان زیر۷سال👶 ارتباط با ما:👈 @Rahnama_Javaher زیر نظر کانال طبیبِ جان: @Javaher_Alhayat
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❀ೋ❀💕═ ﷽ ═💕❀ೋ❀ اینم از یه نقاشیِ ساده‌ی خرگوش با دایره 😊 و این شعر قشنگ برا سرگرمیِ بچه‌ها 😉 خرگوش ناز کجایی؟ آی گوش دراز کجایی؟ قایم نشو زیر زمین بیا بیرون منو ببین من موش دُم درازم به این دُمم می نازم تو هم که گوش درازی به اون گوشات می‌نازی حالا بیا ناز نکن اون چشاتو باز بکن اینقد نباش گیج و ویج برات آوردم هویج بخور و با من بازی کن دل کوچیکمو راضی کن "منبع: سایت جسارت" بعد از خوندن این شعر فندق جون همه‌ش می‌گفت موش موش، مامان موش 😀 که براش این موش کوچولو رو هم‌ کشیدیم. ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯ ❀ೋ❀💕═══💕❀ೋ❀
❀ೋ❀💕═ ﷽ ═💕❀ೋ❀ نقاشی تلفیقی با برگ‌های پاییزی🍂🍁🍂🍁 هم نقاشی هم کاردستی برای کوچولوهای دوست داشتنیمون😍😘 گردی صورت رو بکشید و با برگ‌ها برای صورت کشیده شده مو بذارید😳☺️ برا دختر خانما موهای بلند👧 برای گل پسرا موی کوتاه👦 تو این کاردستی می‌تونید در مورد چهارفصل سال بهار🌸 تابستان🌿🌞 پاییز🍂🍁 زمستان❄️☃️ صحبت کنید و کودک رو با فصل‌های سال و تفاوت آن‌ها آشنا کنید😉😇 ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯ ❀ೋ❀💕═══💕❀ೋ❀
┄━━━•●❥-🌹﷽🌹-❥●•━━━┄ آخه مگه داریم از این کاموای گوگولی سرگرم کننده‌تر برا فندق و مامانش 😊😀 شما هم امتحان کنید مطمئناً یه سرگرمی نسبتا یه ساعته می‌تونید برا کوچولوهاتون بسازید 😉 که کل خونه پر بشه از رشته‌ی کاموا 😀 البته ممکنه بعضی از فسقلی‌هاتون از این مدل کاموا چون پشمالو هست یه کم بترسن می‌تونید از مدلای دیگه براشون بیارید که پشمی نباشن 🙂 (میتونید باهاش قلقلک بدید صورتش رو و کمی بازی کنید و سرگرمش کنید بعد رشته هاشو جدا کنید ببینه بشینه با انگشتاش باهاش ور بره و کامواها رو جدا کنه😍👌😄 برای کودک زیر دو سال جذابه و همینجوری خودش باهاش طولانی مدت سرگرم میشه) ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯ ┄━━━•●❥-🌹❀🌹-❥●•━━━┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
¨‘°ºO✰┈•✦⚘﷽⚘✦ « به نام خدای مهربان» !؟ تینا از خواب بیدار شد. چشمانش را مالید. موهایش را از دور گردنش جمع کرد. از تخت‌اش پایین پرید. به سمت کمد لباس‌هایش که گوشه اتاقش بود، رفت. در کمد را باز کرد. نگاهی به پیراهن‌های رنگارنگش انداخت. به پیراهن توری که مثل آسمان رنگش آبی بود رسید. لبخند روی لب‌هایش نشست. -خودشه، همین رو می‌پوشم، که مثل عروس خانما بشم. از بین لباس‌ها آن را بیرون آورد. روی تخت‌اش گذاشت.بعد به سمت آشپزخانه دوید. -سلام مامانی، صبح بخیر، کی می‌ریم‌ تولد ثمین؟ -سلام گل مامان صبح بخیر،می‌ریم عزیزم، بعد از نهار، صبحونه رو میزِ، لقمه بگیرم برات بخوری؟ -نه، مامانی خودم بزرگ شدم، فقط یه سال دیگه مونده برم مدرسه، دیگه یاد گرفتم بخورم! تینا همانطور که لقمه در دهانش می‌گذاشت. نگاهش به گوشی مامان افتاد. یاد بازی جدیدی که دیروز سارا دختر همسایه برایش در گوشی ریخت، حواسش را پرت کرد. دوست داشت زودتر برود، مرحله بعدی را بازی کند. -مامانی، صبحونه‌ام رو خوردم. گوشی رو بردارم؟ - باشه مامان، ولی الان می‌خوایم با آبجی مینا شیرینی درست کنیما، بیا تو هم مثل همیشه تخم مرغها رو بشکون تو آرد بهمون‌ کمک کن. - باشه مامانی، الان میام. -تینا جون دیر میشه‌‌ها، زود بیا. تینا چشمی گفت. گوشی به دست، از آشپزخانه بیرون رفت. مامان و مینا مشغول درست کردن شیرینی شدند، ولی خبری از تینا نشد. -آخ جون، یه مرحله دیگه بردم. باید زودتر برسم به مرحله‌ای که ساراست. بعدشم تند تند همه مرحله‌ها رو میرم تا برسم مرحله آخر آقا غوله رو داغون کنم. مامان چند باری تینا را صدا زد. اما تینا آنقدر گرم بازی بود، صدای مادر را نشنید. تینا بازی کرد و بازی کرد. چشمانش خسته و قرمز شد. گوشی به دست خوابش برد. وقتی بیدار شد. به سمت آشپزخانه رفت. مینا شیرینی‌ها را در ظرف می‌چید. -وای، مامان، مگه نگفتی بیام کمک، شما که شیرینی‌ها رو درست کردید، تموم شد. مامان که داشت برای درست کردن میرزاقاسمی بادمجان‌ها را روی گاز کباب می‌کرد. گفت: -تینا جون گفتم که زود بیا، هر چی منتظر شدیم نیومدی مامان! تینا به شیرینی‌ها نگاهی انداخت. لب‌هایش آویزان شد. دستش را روی شیرینی‌ها کشید. از آشپزخانه بیرون رفت. با خودش گفت: -تا نهار حاضر میشه بهتره برم، سراغ بازی، فقط هفت تا مرحله دیگه میرسم به سارا بعد دوباره روی مبل جلو تلویزیون دراز کشید. مشغول بازی با گوشی شد. مرحله به مرحله جلو رفت. نهار که حاضر شد، مادر تینا را چند بار صدا زد، تا بالاخره صدای مامان را شنید. - تینا، تینا جون، بدو مامان، دیر میشه، قبل از اومدن مهمونا باید همه‌ چی آماده باشه. - باشه مامان جون، اومدم، اومدم. بعد از نهار، تینا دوباره دستش را به طرف گوشی برد تا آن را بردارد، آبجی مینا دستش را گرفت. -تینا جون آجی، بیا بریم حاضر شیم. و الا از تولد جا می‌مونیما. مینا و تینا به سمت اتاقشان رفتند. -آجی، من اون لباس رو می‌خوام بپوشم. ببین گذاشتم رو تختم. -وای، خیلی هم قشنگه، بیارش برات بپوشم. مینا پیراهن تینا را برایش پوشید. به موهای لخت خرمایی رنگ او شانه‌ای زد. تل پر از گل‌های آبیِ، هم‌رنگ لباسش را هم روی موهای تینا گذاشت. بعد کفش‌های پر از نگین تینا را از کارتون در‌آورد، به او داد تا بپوشد. خودش هم که آماده شد. با یک دست چادرش را و با دست دیگرش دست زهرا را گرفت. خواستند از اتاق بیرون بروند، که مینا نگاهش به کتاب علوم تجربی پایه ششم روی میزش افتاد. می‌دانست بردن آن به خانه خاله زهرا فایده‌ای ندارد، در آن شلوغی حتی نمی‌تواند یه صفحه از آن را بخواند. با خودش گفت: -چاره‌ای ندارم، وقتی برگشتم، باید یه دور دیگه بخونمش ... با تینا به آشپزخانه رفتند. وقتی رفتند، مامان هم آماده بود. گوشی به دست به آژانس سر کوچه زنگ زد. - الو، سلام یه ماشین می‌خواستم... گوشی را که قطع کرد روی میز گذاشت. تینا چشمانش برقی زد، به گوشی نگاه کرد. - تا خونه خاله زهرا دو تا مرحله دیگه رو میرم، برسم به سارا. آژانس جلو در رسید. با صدای بوق، مادر و مینا شیرینی‌ها و وسایلی که لازم بود را برداشتند. تینا که کنار گوشی مامان بود. گفت: -مامان من گوشی رو برات میارم. سوار ماشین شدند. تینا شروع به بازی کرد. وقتی رسیدند. مادر درِ ماشین را باز کرد. تینا که تمام حواسش جمع بازی بود. از ماشین پیاده شد. چند قدم که برداشت، زیر پایش خالی شد. تینا در جوی افتاد. گوشی از دستش پرت شد. مادر و مینا که داشتند شیرینی‌ها و وسایل را از ماشین بیرون می‌آوردند، با صدای جیغ تینا، پشت سرشان را نگاه کردند. ⏬⏬
تینا تمام لباسش خیس و کثیف شد. حتی موها وتنش، تل پر از گل‌ تینا در آب جوی شنا می‌کرد. تینا با صدای بلند شروع به گریه کرد. مامان و مینا، تینا را بیرون آوردند. -مامانی، مامانی، هق هق گریه کرد. مامان که دستانش می‌لرزید. گفت: -اشکال نداره دخترم، خودت خوبی؟ جاییت درد نمیکنه؟ تینا همینطور که با صدای بلند گریه می‌کرد، هق‌هق کنان گفت: -مامانی، اگه جلو پامو نگاه می‌کردم، اینطوری نمی‌شد. -بله دخترم، درسته، اگه جلو پات رو نگاه می‌کردی اینطور نمی‌شد‌. حالا هم خدا رو شکر که برای خودت اتفاقی نیفتاده و سلامتی عزیزم. تینا صدای گریه اش بلندتر شد. -مامانی، از این ناراحتم که، به خاطر بازی با گوشی، امروز تو پختن شیرینی کمک نکردم، تازه به غیر از اینکه لباس قشنگم هم کثیف شد، تل‌ام رو آب برد، گوشی شما رو هم شکوندم. حالا شما دیگه گوشی نداری. مامان دستش را روی صورت تینا کشید. اشک‌هایش را پاک کرد، به اوگفت: -نه عزیزم ناراحت نباش، اینم گوشیم، فقط قابش شکسته، حالا هم دیگه غصه نخور، بدو بریم تا مهمونا خاله نرسیدن بشورمت، خاله زهرا هم لباست رو میندازه لباسشویی تا شب خشک میشه... ❁م.سیاوشی«گل نرجس» ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯ ¨‘°ºO✰┈•✦⚘⚘✦•┈✰Oº°‘¨
صدا ۰۱۶.m4a
8.97M
┄━━•●❥-☀️﷽☀️-❥●•━━┄ اگه گوشی دستم نبود!؟ ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯ ┄━━•●❥-☀️🌼☀️-❥●•━━┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از طبیبِ جان
_________○🌷○____________ 🔸کارگاه:مهندسی گفتار والدین با فرزندان 🔹در دو جلسه آموزشی 🔸همراه با پرسش و پاسخ 👈ویژه همه گروههای سنی فرزندان شما 👈این دوره مناسب برای والدین،معلمان و مربیان تربیتی و... می باشد. 📖برخی از سرفصل های این دوره: ❇️نحوه زیباسازی کلام ❇️تاثیر گفتار اطرافیان بر فرزند ❇️نحوه تقویت مهارتهای کلامی فرزند ❇️مدیریت گفتار فرزندان ❇️تکریم شخصیت فرزندان ❇️نوع رفتار فرزندان با طبایع مختلف ❇️اصول نصیحت کردن کلامی فرزند ❇️مهارتهای کلامی ارتباط با فرزند ❇️نحوه برخورد با فرزند خجالتی و... 💵هزینه کارگاه فقط ۲۰ هزار تومان 🔴ظرفیت ثبت نام محدود🔴 آیدی ثبت نام: 🆔@ORGANIC98S https://eitaa.com/joinchat/3658612752C778c1803ba ࿐❁🍀❒◌🦋◌❒🍀❁࿐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
═════ ♥️ ⃟⃟ ⃟❀ ﷽ ❀ ⃟⃟ ⃟♥️ ═════ هضم غذا، ساخت خون و جریان آن در تمام بدن: ای مفضّل درباره تغذیه بدن و تدابیر نهفته در آن نیک بیندیش. غذا در آغاز به معده می رسد، معده آن را می پزد [هضم می کند]. آنگاه عصاره آن از طریق مجاری بسیار ریز و نازکی که مانند یک پالنده کار می کنند به کبد می رسد. این مجاری ریز برای آن است که مبادا چیزی خشن و غلیظ به آن راه یابد؛ زیرا کبد در نهایت ظرافت و نازکی است و تاب فشار و خشونت را ندارد. کبد، آن را می پذیرد و با تدبیر حکیم به خون تبدیل می شود و از طریق عروق و مجاری به تمام بدن سرازیر می شود، بسان جوی هایی که در زمین است و آب را به همه جای آن می رسانند. نیز مواد زاید و آلوده در ظرف های خاص خود قرار می گیرد. آنچه از صفراست به سوی کیسه صفرا، آنچه از سوداء است به سمت طحال و آنچه از تری و رطوبت است به جانب مثانه می رود. در حکمت الهی در ترکیب بدن درنگ کن که چگونه هر عضوی را در جایش قرار داده و این ظرف ها را چنان نهاد که مواد زاید و فاسد را در خود گرد آورند تا این مواد در سراسر بدن منتشر نگردد و جسم را بیمار و زار ننماید. چه بلند مرتبه است کسی که تقدیر را نیکو نمود و تدبیر را استوار کرد. سپاس او را چنان که شاید و سزد. شگفتی های آفرینش انسان(ترجمه توحید مفضل) (ع) ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯ ═════ ♥️ ⃟⃟ ⃟❀❀ ⃟⃟ ⃟♥️ ═════
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کرم‌های متحرک😳🐛 مامانای مهربون و دوست داشتنی❤️ خوب می‌دونیم که وقتی بدن غلبه خشکی داره، برای اصلاح مزاج باید از نوشیدنی‌ها و غذاهای گرم و تر مثل آبگوشت و... استفاده بشه👌 کاردستی، بازی و نمایش جذاب و دوست داشتنی کرم‌ها بهمون کمک می‌کنه تا کودک دلبندمون به خوردن این نوع غذا‌ها و نوشیدنی ها علاقه ی بیشتری نشون بده😌 موارد لازم برای ساخت این کاردستی ساده به👇 دستمال کاغذی یک لایه ماژیک‌های رنگی مداد روی دستمال کاغذی با ماژیک رنگی راه راه می‌کشیم☺️ بعد اون رو دور یک مداد می‌پیچیم😊 با دو تا انگشت تا جایی که می‌تونیم دستمال رو از دو طرف روی مداد فشار می‌دیم که جمع بشه و حالت چروک پیدا کنه بعد به آرامی از مداد، بیرون می‌کشیم🙃 حالا کرم‌های ما آماده است😎نوبت نمایشه😌 کرم ها رو تو یک ظرف بچینید و نمایش رو شروع کنید🤗 من به کرم‌ها با قطره چکان آبگوشت و شربت خوشمزه برای محکم شدن استخوان‌ها و مناسب رشد قد بچه‌ها (شامل یک ق مربا‌خوری عسل+ یک ق مربا‌خوری سه شیره+ سویق سنجد و آب ولرم) دادم😇 کرم‌ها با ریختن نوشیدنی‌ها و آب غذاها روی بدنشون شروع به تکون خوردن و باز شدن می‌کنند😃 با اجرای این بازی، کاردستی و نمایش جذاب شما مامان مهربون می‌تونید تاثیر غذاهای گرم و تر و مایعات مناسب طبع و مزاج رو به میوه‌های دلتون نشون بدید و بگید نگاه کن کرم‌ها با خوردن اینا رشد کردند🤔😍 با انواع نوشیدنی‌های مناسب و غذاهای آبدار این بازی رو می‌تونید انجام بدهید❤️ ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
┄━━•●❥-☀️﷽☀️-❥●•━━┄ امروز دو مدل قورباغه 🐸 برا بچه‌ها داشتیم یکی با دایره و ساده برا کوچیکه یکی هم پیچیده برا بزرگه برا کوچیکه خوندم 👇 قور قور قور قورباغه چه رنگو رویی داره خونه‌ش کجاست تو آبه؟ یا که تو آب می‌خوابه؟ "منبع: سایت جسارت" اونم اسم قورباغه‌اش رو گذاشت قورقوری 😀 برا بزرگه هم مدل نقاشی رو گذاشتم و اونم کلی تلاش کرد تا بتونه بکشه و موفق هم شد 😍 کلی براش دست زدیم و خوندیم 👇 قورباغه شاد و خندون از آب پریده بیرون چون که خبردار شده تموم شده زمستون از ته دل می‌خنده داد می‌زنه قور… قور هوا بهاری شده صداش می‌ره دور دور "شراره وظیفه‌شناس" بعد از خنده و شادی رنگ‌شو پرسید و با کلی شوق و ذوق شروع کرد به رنگ کردنش 😍 خیلی دوست داشت راجع به فصل‌ها بدونه که اونو هم براش گفتیم و کلی وقت کنار هم شاد بودیم 😊 ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯ ┄━━•●❥-☀️🌼☀️-❥●•━━┄
┄━━•●❥-☀️﷽☀️-❥●•━━┄ امروز پسرم خودش دوست داشت توی پاک کردن ریحون کمکم کنه🌱🍃 ریحون یه سبزیه خیلی خوش عطرِ که پایه ثابت سبزی خوردن هست🤗 به هضم غذا کمک می کنه🌱 پسرم اول گفت: «مامان شما بگو چطوری پاکش کنم؟» منم یه زیر انداز پهن کردم و یه پارچه هم روی پاهاش انداختم و بهش یاد دادم که ساقه ی ریحون را بگیره و برگ هایش را جدا کنه. ایشون هم با حوصله و دونه دونه برگ های ریحون را جدا کرد.😘 هر وقت بچه ها خودشون دوست دارند کمک بدن، حتما استقبال می کنم. یه کار کوچک که از پَسِش بربیان و خسته کننده نباشه.🤕 هر موقع هم دوست داشتن می تونن کار را رها کنند💁‍♀ 🌹هم به مسئولیت پذیر شدنشون کمک می کنه 🌹هم از اینکه می بینند کاری برای من انجام دادن، شاد می شن. 🌹هم کمک کردن جزء عادات و رفتارهای خوبشون می شه. 🌹حتی پسرم ابراز می کنند که مامان کار شما خیلی سخته، ممنون که اینقدر برای ما زحمت می کشین🙂🌹 ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯ ┄━━•●❥-☀️🌼☀️-❥●•━━┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
╔═✿❀🌸❀✿═══════╗ سلام عزیزان🌹 هر کودک رو با توجه به شرایط و حالت جسمی و روحیش به غذای مفید و مناسبش برسونید. ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯ ╚══════✿❀🌸❀✿══╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا