میوه دل من
سلام علیکم مخاطبین عزیز، بفرمایید شما چه راهی رو پیشنهاد می کنید؟ #همدلی
ان شاالله
چون این سوال رو برای کانال ما فرستادند، امشب اینجا پاسخ میدیم
ولی مربوط به دوره ی بالای هفت سال هست و کانال بنده امین من
سوالات مربوط به هفت سال دوم رو در این کانال @Bandeyeamin_man ان شاالله، پاسخ خواهند داد.
میوه دل من
سلام علیکم مخاطبین عزیز، بفرمایید شما چه راهی رو پیشنهاد می کنید؟ #همدلی
سلام علیکم
با توجه به سن دختر گلتون، می تونید اول طبعش رو تعیین کنید و با توجه ویژگی های رفتاری و دیگر علائم، غلبه های مزاجیش مشخص بشه.
اصلاح تغذیه و مزاج داشته باشه.
محیط خانواده و رفتار صحیح والدین، در این سن خیلی مهمه
از طریق جدول فعالیتی، رفتارهای صحیح نهادینه بشه
ااگوهای مناسبی داشته باشند، والدین و دوستان و ...
پس باید تمامی ابعاد مسئله دقیق تر بررسی بشه
مشاوران مجموعه، در کانال ستاره مبین، دقیق تر به بررسی مسئله می پردازند.👇
@Setare_mobin
•┈┈┈••✾🍃 ﷽ 🍃✾••┈┈┈•
مسواک زدن دندونای ببعی😎😂
بازی با اعضای موجود زنده😅
به این صورت که وقتی غذای مورد نظر که در اینجا کله پاچه میباشد پخته شد😋، اعضای بینوا رو در اختیار فرزند قرار میدین که هم باهاش بازی کنه هم باهاش آشنا بشه...😍
میتونید مسواک هم بدین به کوچولو تا دندونای ببعی خوشمزه رو مسواک بزنه و مسواک زدن رو یاد بگیره 😁
پسر من، قبل از پختن، باهاشون بازی میکنه و با تمام اعضای صورت ببعی آشنا میشه بعد از پخت هم برمیداره باهاشون صحبت میکنه و بازی میکنه 😁
فقط اینجا تحمل مامان جون رو میخواد😄
بیاید غلبه های مزاجیمون رو رفع کنیم و با یسری صفات طبعیمون هم مبارزه کنیم و بذاریم بچه ها همه چیز رو تجربه کنن😍☺️👌👏👏👏
#تولد_تا_هفت_سالگی
#مادرانه
#مادر_خلاق
#بازی_سازی
#ببعی
#میوه_ی_دل_من
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
•┈┈┈••✾🍃🌺🍃✾••┈┈┈•
┄━━•●❥-☀️﷽☀️-❥●•━━┄
پسرم☺️ سوار ماشین سبدیش شده و دوستاش رو سوار کرده تا ببره خونه مادربزرگش.😍👌
سوار ماشین مورد نظر میشه و خرسی و ببعی و بقیه دوستاش یکی یکی بهش میگن کجا میری پسرم؟ میگه: دارم میرم خونه مادر...
اونا هم میگن منم میبری، میگه اول برید لباس مناسب بپوشید بعد بریم.
بعد عروسکاش، رو می بریم کمی مرتب می کنیم و حین بازی میگیم مثلا این شلوار بلنده مناسب بیرونه، این مثلا جورابه باید بپوشی و ...
و بعد میگیم لباس مناسب پوشیدن و سوار ماشین میشن و با هم میرن. 😍😁👍
#تولد_تا_هفت_سالگی
#مادرانه
#مادر_خلاق
#بازی_سازی
#لباس_پوشیدن
#میوه_ی_دل_من
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
┄━━•●❥-☀️🌼☀️-❥●•━━┄
سلام وقتتون بخیرمن این نقاشی روباقاشق کشیدم برام میزاریدتوکانال
#ایده_ی_شما 😍👌
┄━━•●❥-☀️﷽☀️-❥●•━━┄
#داستان_کودکانه
دوست مهربان🌹
با صدای قوقولی قوی خروسها، علی از خواب بیدار شد. هنوز در فکرِ خواب دیشبش بود.
پدر به خوابش آمد. او را در آغوش گرفت؛ بوسید و قول داد که به زودی میآید.
از آشپزخانه سر و صدا میآمد.
از جا بلند شد و به آنجا رفت. مادر مشغولِ مرتب کردن کارد و بشقابها بود. سلام داد و نزدیک رفت.
مادر با لبخند جوابش را داد. نشست و او را بغل کرد. گونهاش را بوسید. موهایش را مرتب کرد و گفت:
_ علی جان، زود صبحانهات را بخور. امروز خیلی کار داریم. باید حمام کنی و لباسِ نو بپوشی.
با خوشحالی پرسید:
_ بابا میاد؟
مادر گفت:
_نه. دوستِ بابا میاد.
بعد از صبحانه، با کمک مادر، حمام کرد و لباسِ نو پوشید. دستهایش را در جیبِ کتش کرد. منتظر نشست.
صدای زنگ در که آمد با خوشحالی از جا پرید. مادر در را باز کرد.
چادرش را مرتب کرد و گفت:
_علی جان، سلام یادت نره.
علی لبخندی زد و جلوی در منتظر ایستاد.
دایی حسین به همراه مهمانها وارد شد.
علی با صدای بلند سلام کرد.
دایی حسین و دوستانش با خوشرویی جوابش را دادند.
اما، دوستِ پدرش جلو آمد و او را بغل کرد و بوسید. علی با تعجب به او نگاه کرد. بوی بابا را میداد.
دایی خندید و گفت:
-چقدر زود با سردار دوست شدی؟
علی به صورت خندانِ سردار نگاه کرد.
چقدر شبیه بابا بود.
مادر تعارف کرد. همه روی مبل نشستند.
سردار به اسباب بازیهای علی نگاه کرد و گفت:
_ماشین بازی میکردی؟
علی خندید و گفت:
_بله! همیشه این قرمزه برای بابا بود. با هم مسابقه میدادیم.
سردار روی زمین کنارش نشست و گفت:
-منم ماشین بازی بلدم. من رو بازی میدی؟
علی با خوشحالی ماشین قرمز را به سردار داد.
دایی حسین گفت:
_آقا بفرمایید، بالا بنشینید.
سردار با لبخند نگاهش کرد و گفت:
-هر وقت فرمانده اجازه بده.
به علی نگاه کرد.
علی خندید و گفت:
-نخیر تازه شروع کردیم.
مادر اشک گوشه چشمش را پاک کرد و به آشپزخانه رفت.
ساعتی گذشت و هنوز علی اجازه نمیداد که سردار برود.
بالاخره مادر گفت:
-علی جان، آقا کار دارند باید جاهای دیگه هم بروند.
علی به صورت خندانِ سردار نگاه کرد و گفت:"
-باشه. به شرطی که دوباره بیایید و با هم بازی کنیم.
سردار صورتِ او را بوسید گفت:
-قول می دهم.
دایی حسین از آن دو عکس گرفت.
دوباره جمعه آمد. علی صبح زودتر از خواب بیدار شد. به آشپزخانه رفت.
مادر گوشهای نشسته بود و گریه میکرد.
با ناراحتی به مادر نگاه کرد و گفت:
-امروز دوستم نمیاد؟
مادر او را بغل کرد و گفت:
-نه عزیزم، دیگه نمیاد. دیشب رفت پیش بابا.
(فرجام پور)
#تولد_تا_هفت_سالگی
#داستان_کودکانه
#دوست_مهربان
#میوه_ی_دل_من
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
┄━━•●❥-☀️🌼☀️-❥●•━━┄
#دعاي_ندبه
أيْنَ المُرتَجي لِاِزالةِ الجَورِ وَ العُدوانِ
کجاست اميد از بين بردن دشمني و ستم...؟
#امام_زمان(عج)
#جمعه
#حاج_قاسم
#قهرمان_من
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
میوه دل من
═════ ♥️ ⃟⃟ ⃟❀ ﷽ ❀ ⃟⃟ ⃟♥️ ═════ «ذکر» هم میتواند در مداوای بیماریِ جسمی، مؤثر باشد: هم جس
═════ ♥️ ⃟⃟ ⃟❀ ﷽ ❀ ⃟⃟ ⃟♥️ ═════
بسیاری از افراد شهوتران با اصلاح تغذیه، تعادل پیدا میکنند:
روح و جسم بر یکدیگر تأثیر دارند و ما طلبهها باید به این تأثیرات، در مخاطبان خودمان توجه داشته باشیم. مثلاً اگر کسی عصبانی شد و چند تا فحش داد، نگوییم: «تو اصلاً دین نداری! برو به جهنّم!» در حالیکه ممکن است دینِ او از کسی که فحش نداده است، بیشتر هم باشد.
خیلی از کسانی که شهوتران هستند یا گناهان شهوانی زیاد دارند، اگر تغذیۀ آنها اصلاح شود، تعادل پیدا میکنند.
امام رضا(ع) یک گراهایی در این زمینه به ما داده است.
چرا بعضیها یک گناه را دوست دارند و گناه دیگر را دوست ندارند؟ بعضی وقتها این به فیزیک آدم یا صفاتِ ژنتیک او ربط دارد. حالا اگر یک عالِم اخلاق از مزاجها خبر نداشته باشد ممکن است دربارۀ آدمها، اشتباه قضاوت کند.
مثلاً کسی که نمازش را اوّل وقت نمیخوانَد، شاید بهخاطر وضعیتِ بدنش، اصلاً آدمِ بیقراری است و هیچکاری را نمیتواند سرِ وقت انجام دهد. لذا چنین کسی اگر گاهی اوقات هم اوّل وقت نماز بخواند، نمرۀ صد میگیرد!
حالا آن عالم اخلاق، کسی را میبیند که همیشه سرِ وقت نماز میخوانَد و او را تحسین میکند! درحالیکه این فرد، همۀ کارهایش را سرِ وقت و منظم انجام میدهد، یعنی این مسئله به ژنتیک یا فیزیک بدنش ربط دارد که همۀ کارهایش سرِ وقت است، لذا جای تحسین ندارد.
استاد پناهیان
مکان: مسجد انصارالمهدی(عج)
زمان: 1395/10/15
#استاد_پناهیان
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
═════ ♥️ ⃟⃟ ⃟❀❀ ⃟⃟ ⃟♥️ ═════
┄━━━•●❥-🌹﷽🌹-❥●•━━━┄
باز اومدیم با یک بازی خواهر برادری جدید👏👏😍
اسمش هست تلویزیون بازی📺😉👌
راستش در اصل این تلویزیون رو ساختم که پشتش برای دخترم قصه بگم و نمایش اجرا کنم.
بعد دیگه دخترمم یاد گرفته و حالا برای داداشی خودش نمایش اجرا می کنه😍👏
برای درست کردنش هم به یک کارتون و یک کاغذ A4 نیاز دارید.
یک کارتون مستطیلی برش می زنید و پایین کارتون رو به عقب تا می زنید.
(این بخش قراره تکیه گاه تلویزیون باشه)
و بعد با کاتر یک مستطیل وسط تلویزیون برش می زنید و بعد هم با کاغذ A4 تزئین می کنید.
و در نهایت یک مقوا یا کارتون را رول می کنید و به قسمت تا شده از عقب چسب می زنید تا مثل پایه کار بشه.
و حالا تلویزیون ما آماده ست😍👏👏
مهم ترین فایده این بازی اینه که
فرزندتون به جای دیدن تلویزیون خودش برنامه و داستان می سازه و اجرا می کنه
و این باعث پرورش خلاقیتش میشه👌😉
#تولد_تا_هفت_سالگی
#مادرانه
#مادر_خلاق
#بازی_سازی
#تلویزیون
#میوه_ی_دل_من
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
┄━━━•●❥-🌹❀🌹-❥●•━━━┄
•┈┈┈✾🍃 ﷽ 🍃✾┈┈┈•
اینم بازی امروز ما با دختر نه ماهه ام خونه مامان بزرگ🤗
چند تا گردو میخواد و یه سینی از نوع مامان بزرگونه اش😀😍
صدای برخورد گردوها با سینی خودش جالب بود😌
مثل تیله یا توپ بودن و با هربار سینی رو تکون دادم، دور سینی میچرخیدن...
مسابقه دوی گردوها رو راه انداختیم😊
بعدشم سینی رو عمودی میکردم و گردوها سر میخوردن
#سرسره😎
داداش بزرگترش هم اینطوری میتونه آبجیشو مشغول کنه☺️
#تولد_تا_هفت_سالگی
#مادرانه
#مادر_خلاق
#بازی_سازی
#میوه_ی_دل_من
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
•┈┈┈••✾🍃🌺🍃✾••┈┈┈•