صفحه 2⃣
💠 باتو یادش اومد که صبح زود زیر نور گرم و درخشان خورشید روی سبزه ها دراز کشیده بود و استراحت می کرد
ادامه⬇️
#تولد_تا_هفت_سالگی
#میوه_ی_دل_من
#داستان
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
صفحه 3⃣
💠 بعد یاد این افتاد که با خواهراش که ازش بزرگتر بودن به کوهنوردی رفته بود
ادامه⬇️
#تولد_تا_هفت_سالگی
#میوه_ی_دل_من
#داستان
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
صفحه 4⃣
💠 توی برکه ی مورد علاقه ش آب تنی کرده بود
ادامه⬇️
#تولد_تا_هفت_سالگی
#میوه_ی_دل_من
#داستان
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
صفحه 5⃣
💠 و حشرات جالب و سرگرم کننده ی زیادی رو دیده بود.حتی یه کفشدوزک رو دیده بود که سه تا دونه خال زیبا و قشنگ روی یک بالش داشت و روی اون یکی بالش هیچ خالی وجود نداشت.باتو اونو روی تنه ی افتاده ی یک درخت پیدا کرده بود که مثل خرسی که روی علف ها دراز کشیده باشه روی زمین افتاده بود.
ادامه⬇️
#تولد_تا_هفت_سالگی
#میوه_ی_دل_من
#داستان
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
صفحه 6⃣
💠 اما بچه ها باتو تا اون لحظه خرس درختی بزرگ و ترسناک رو فراموش کرده بود و اونو یادش رفته بود.یعنی ممکنه امشب به خوابش بیاد؟ اگر بیاد چی؟ بافرض اینکه ممکن بود دوباره اون خرس درختی رو تو خواب ببینه تصمیم گرفت که در این باره با پدر و مادرش صحبت کنه ، پس با صدای بلند فریاد زد:” مامان، بابا”
ادامه⬇️
#تولد_تا_هفت_سالگی
#میوه_ی_دل_من
#داستان
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
صفحه 7⃣
💠 بله بچه ها باتو همه چیز رو درباره ی نگرانیش از خرس درختی ترسناک به مامان و باباش گفت.
بابا خرسی گفت:” دوست داری من یه چیز خیلی خوبی برات تعریف کنم تا تو قبل از خواب به اون فکر کنی؟ فکر های خوب و قشنگ همیشه فکرهای بد و آزار دهنده رو دور میکنه و ما می تونیم با فکر کردن به چیزهای خوب و زیبا ترس ها ونگرانی ها رو از خودمون دور کنیم”
باتو در حالی که سرش رو به علامت تایید تکون میداد گفت:” بله لطفا بگین” و از همین حالا در مورد خرس درختی ترسناک احساس شجاعت بیشتری میکرد.
ادامه⬇️
#تولد_تا_هفت_سالگی
#میوه_ی_دل_من
#داستان
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
صفحه 8⃣
💠 بابا خرسی با شگفتی گفت:” خیلی خوب، آیا می خوای درباره ی روزی برات حرف بزنم که هیچ چیز ترسناکی وجود نداشت؟ روزی انقدر شاد و قشنگ که اگر امشب بهش فکر کنی فقط رویاهای شیرین به سراغت میان و فقط خواب های خوب میبینی”
باتو از بابا خرسی پرسید:” اون روز چه روزی بود بابا؟”
بابا خرسی پیشونی باتو رو بوسید و با مهربانی گفت:” روزی که توبه دنیا اومدی،…
ادامه⬇️
#تولد_تا_هفت_سالگی
#میوه_ی_دل_من
#داستان
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
صفحه 9⃣
💠 یکی از اون روزهایی که هوا مه الود بود ولی من میدونستم که یک روز گرم و آفتابی همین نزدیکیاست و شروع میشه”
باتو پرسید:” درست مثل امروز؟ وقتی صبح زود بیدار شدم حتی نمیتونستم اون طرف بوته ها رو ببینم”
ادامه⬇️
#تولد_تا_هفت_سالگی
#میوه_ی_دل_من
#داستان
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
صفحه0⃣1⃣
💠 بابا خرسی لبخندی زد و گفت:” بله، درست مثل امروز،و روزی که تو متولد شدی من خوشمزه ترین و آبدارترین توت ها و شیرین ترین عسل رو جمع آوری کردم”
باتو در حالی که داشت به یاد میاورد که زیر نور گرم آفتاب دراز کشیده بود و انواع توت های خوشمزه رو به عنوان صبحانه میخورد پرسید:” یه کم شبیه امروز بابا؟”
بابا خرسی گفت:” بله اما خوشمزه تر”
ادامه⬇️
#تولد_تا_هفت_سالگی
#میوه_ی_دل_من
#داستان
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
صفحه 1⃣1⃣
💠 بعد ادامه داد :” روزی که تو به دنیا اومدی خواهرهای بزرگترت خیلی خوشحال و هیجان زده بودن که تونسته بودن برای تو هدیه های خاص و زیبایی رو پیدا کنن”
باتو با خوشحالی گفت:” مثل میوه ی درخت کاجم و قایق چوبی کوچولوم،آیا اونا هم می خواستن که با من بازی کنن بابا؟”
ادامه⬇️
#تولد_تا_هفت_سالگی
#میوه_ی_دل_من
#داستان
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
صفحه 2⃣1⃣
💠 باباخرسی خندید و گفت:” اوه بله ، اونا میخواستن از همون موقع که تو به دنیا اومدی باهات بازی کنن اما مامان خرسی بهشون گفت که تو اول باید یه کم بزرگتر بشی و رشد کنی”
باتو گفت:” و حالا من بزرگ شدم،ما امروز انقدر بازی کردیم که برای خنک شدن مجبور شدیم تو برکه ی وسط جنگل بپریم و آب تنی کنیم”
ادامه⬇️
#تولد_تا_هفت_سالگی
#میوه_ی_دل_من
#داستان
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
صفحه 3⃣1⃣
💠 بابا خرسی ادامه داد :” وقتی که عصر شد من تو رو در آغوش گرفتم تا اولین غروب خورشیدت رو تماشا کنی و منم برات لالایی بخونم”
باتو در حالی که خمیازه میکشید گفت:” درست مثل هر روز عصر”
عزیزای دلم اون عاشق تماشا کردن غروب آفتاب به همراه پدرش بود و با همدیگه آهنگ هایی رو میخوندن که باعث خندشون میشد.
ادامه⬇️
#تولد_تا_هفت_سالگی
#میوه_ی_دل_من
#داستان
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
صفحه 4⃣1⃣
💠 بعد بابا خرسی آروم و ملایم گفت:” و در اولین شب زندگیت انقدر خسته بودی که به سرعت خوابیدی.من و مامان خرسی مراقبت بودیم،و هیچ خرس درختی ترسناک و خواب بدی مزاحم توله خرس کوچولوی ما نشد”
باتو گفت:” درست مثل امشب؟”
بابا خرسی گفت:” بله، درست مثل امشب”
ادامه⬇️
#تولد_تا_هفت_سالگی
#میوه_ی_دل_من
#داستان
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
صفحه5⃣1⃣
💠 و بابا خرسی راست می گفت بچه ها ، اون شب فقط رویاهای شیرین و خواب های خوش به سراغ باتو کوچولو اومدن.
پایان❇️
#تولد_تا_هفت_سالگی
#میوه_ی_دل_من
#داستان
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
¨‘°ºO✰┈•✦⚘⚘✦•┈✰Oº°‘¨
دعوای بچهها در خانه🌪
پیشنهاد دانلود⏯
#تولد_تا_هفت_سالگی
#میوه_ی_دل_من
#تربیت_فرزند
#استاد_تراشیون
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
═════ ♥️ ⃟⃟ ⃟❀❀ ⃟⃟ ⃟♥️ ═════
لی لی لی لی حوضک
پیر و جوان و کودک
به دورِ حاج قاسمِ ما
جمع میشدن بزرگ و کوچک
اولی گفت: چه سردارِ شجاعی!
هنوزم اسمش که میاد، دشمن میشه فراری
دومی گفت: چه مرد با خدایی!
نمازش اول وقت، تو هرجا و مکانی
سومی گفت که یار رهبر ماست
حرفاش همه، چراغِ راه فرداست
چهارمی گفت دشمن خبر نداره
به یاری امام زمان راهش ادامه داره
پنجمی گفت: تو این راهی که میریم
از خود حاج قاسم مدد میگیریم
🖤🖤🖤🖤
#تولد_تا_هفت_سالگی
#میوه_ی_دل_من
#به_نیت_حاج_قاسم
#سردار_سلیمانی
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
خورش عدس و اسفناج🍵
وقتی کودکتان برای خوردن بافتهای غذایی درشتتر آماده شد، این خوراک خوشطعم و سرشار از پروتئین میتواند گزینهای عالی باشد. این غذا را میتوانید روی برنج یا برنج قهوهای هم بریزید و به کودک بدهید.
مواد لازم⬇️
۲ قاشق غذاخوری روغن
یک هویج کوچک، خیلی ریزشده
نصف لیوان یا ۱۰۵ گرم عدس شستهشده
۲ لیوان یا بیشتر، در حدود ۵۰۰ میلی لیتر آب مرغ یا آب سبزیجات
یک لیوان یا ۶۰ گرم اسفناج، شسته و کاملاً ریزشده
طرز تهیه🥣
عدس شستهشده را با آب بجوشانید تا پخته شود.
در یک تابه یا قابلمهٔ کوچک و روی شعلهٔ متوسط، روغن را کمی گرم کنید.
هویج را اضافه کنید و تا وقتی نرم میشود در حدود ۳ دقیقه تفت بدهید.
عدس پخته و آب مرغ یا آب سبزیجات را اضافه کنید و روی درجه حرارت بالا به جوش برسانید.
شعله را روی درجهٔ پایین قرار دهید، در ظرف را تا نیمه ببندید و تا وقتی کاملاً نرم میشود در حالت نیمجوش نگه دارید و گهگاه هم بزنید.
بعد اسفناج را اضافه کنید و تا وقتی برگها نرم میشوند به پخت ادامه دهید.
اگر خورشتان خیلی غلیظ شد، مقدار بیشتری از آب مرغ یا آب سبزیجات اضافه کنید.
بسته به سن کودکتان، میتوانید در مخلوط کن ریخته و پوره کنید.
نوش جان ❗️
#تولد_تا_هفت_سالگی
#میوه_ی_دل_من
#داستان
#پیشنهاد_غذا
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
Different Singer - Lalaei 3 (128).mp3
3.96M
✨━━⃟●⃟━✨━━🌃━━✨━⃟●⃟━━✨
لالایی کودکانه
#میوه_ی_دل_من
#تولد_تا_هفت_سالگی
#لالایی
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
✨━━⃟●⃟━✨━🌕━✨━⃟●⃟━━✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چگونه فرزندان خود را تربیت کنیم❓
تأثیر پدر و مادر در تربیت فرزند🧕
امام صادق علیهالسلام تربیت فرزند را به سه دوره تقسیم کردند 3⃣2⃣1⃣
استاد پناهیان⏯
#تولد_تا_هفت_سالگی
#میوه_ی_دل_من
#تربیت_فرزند
#استاد_پناهیان
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
حمص مقوی و خوشمزه😋
این دستور پخت برای کودکان هشت ماهه و بزرگتر در نظر گرفته شده است.
مواد لازم⬇️
حدود ۴۸۵ گرم نخود پخته
یک چهارم تا نصف لیوان، یعنی حدود ۶۰ تا ۱۲۵ میلیلیتر آب سرد
یک سوم لیوان یا ۱۰۵ گرم ارده
یک قاشق غذاخوری آب لیموشیرین تازه
طرز تهیه🥣
نخودهای پخته، یک چهارم لیوان یا ۶۰ میلیلیتر آب سرد، ارده و آبلیمو شیرین را در مخلوطکن یا غذاساز مخلوط کنید.
آنها را تا زمانی که نرم میشوند پوره کنید.
اطمینان حاصل کنید که قوام آن مناسب کودکتان است. برای رقیقتر شدن، کمی آب بیشتر اضافه کنید. یادتان باشد حمص پس از قرار گرفتن در یخچال غلیظ میشود.
میتوانید حمص را در ظروف نگهداری مواد غذایی برای حداکثر ۲۴ ساعت در یخچال نگه دارید.
نوش جان❗️
#تولد_تا_هفت_سالگی
#میوه_ی_دل_من
#پیشنهاد_غذا
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯