گاهنوشتهای طلبه تازهکار
قصه کتاب #تنها_گریه_کن برای من از #مدرسه_مبنا شروع شد!
خیلی وقت بود برنامهریزی دقیقی برای مطالعه نداشتم! قبلاًها معتاد کتاب بودم ولی از زمانی که کارهای اجرایی جدیتر شد از آن حال و هوا فاصله گرفتم.
وقتی هم در #حلقه_کتاب خوانی مبنا شرکت کردم، سفرها و مشغلهی کاری مجال خواندن نمیداد...
تقریبا تمام روزهای هفته گذشته را در مسیر جاده و در حال سفر بودم.
باید هرطور شده خودم را به محدوده دومین کتاب که 200 صفحه از مطالعه آن گذشته بود میرساندم.
دیروز بعد از نماز صبح برای اینکه از بقیه عقب نمانم، در شرقیترین نقطه ایران، سیستانِ عزیز، در دروازه آفتاب! کتاب را دست گرفتم.
بعد در مسیر فرودگاه و تمام طول پرواز و بعدترش که از فرودگاه بیرون آمدم و روی سکوی کنار مترو نشستم، و حتی داخل تاکسی تا به مقصد برسم، مادر شهید بر من تابید!..
عجب آفتابی...
کتاب را امروز و طی 24 ساعتِ شلوغ کاری تمام کردم.
از نگارش پر کشش و روان کتاب که بگذریم، احساسی توأمان از فقر و کوچکی و افتخار، بعد از خواندن کتاب و آشنایی با این شیر زن انقلاب اسلامی و سبک زندگی و مبارزهای که برای ادامه نشانم داد وجودم را پر کرد و همین باعث شد دست به کار شوم!
علاوه بر سفارش و هدیهی کتاب به برخی عزیزانم، به هرکس رسیدم توصیه کردم حتما این کتاب را بخواند...
یک روایت ناب از زندگی #زن_ایرانی
توضیح من ارزش کتاب و صاحبش را کوچک میکند.
من کتاب خوب کم نخواندهام ولی این کتاب یک چیز دیگر است...
اگر نخواندهاید دست بجنبانید. و اگر خواندهاید خساست نکنید! عطرش را به بقیه برسانید و بگذارید اطرافیانتان سیراب شوند!
این کتاب با کتابهای دیگر فرق دارد، داستان یک شیر زن است، یک مادر مسلمان ایرانی...
یک کتاب که تمامش امید است. که زندگی میآموزد.
اگر مثل من خیلی غرق کتاب میشوید و با کتاب زندگی میکنید حتما دستمال دم دستتان باشد!!
بسیار ممنونم از آقای #جوان دوست داشتنی و عزیز و #مدرسه_مبنا و عزیزان #حلقه_کتاب که باعث مطالعه این کتاب شدند.
و از #کتاب_رسان بابت ارسال سریع کتاب.
و دست مریزاد به خانم اسلامی بابت این شاهکارِ ماندگار.
میتوانید همین حالا از کتاب رسان سفارش بدهید و ساعاتی از این دنیای پیچیده و کسل کننده فاصله بگیرید.
روزهای آخر مردادماه 1401
#شهید_معماریان #مادر_شهید #کتاب_خوانی #روایت_انقلاب_اسلامی