#شهیدمحمد_کیهانی
متولد ۱۳۵۷/۹/۲۰ در اندیمشک
طلبه و از رزمندگان خوزستانی که داوطلبانه به سوریه اعزام شد و نهایتا در ۸ آبان ۱۳۹۵ در حلب بر اثر اصابت تیر به سر به شهادت رسید و پیکر مطهرش در بهشت زهرای اندیمشک به خاک سپرده شد.
✍ @Mnasim20
با تو از خود می گویم...
#شهیدمحمد_کیهانی متولد ۱۳۵۷/۹/۲۰ در اندیمشک طلبه و از رزمندگان خوزستانی که داوطلبانه به سوریه اعزام
🌸معرفی نامه#شهیدمحمد_کیهانی🌸
در ۲۰ آذر ماه ۱۳۵۷ در خانواده ای مذهبی و متدین در اندیمشک به دنیا آمد. پنجمین فرزند خانواده بود که از دوران نوجوانی وارد مسجد شد و بعد از آن در بسیج نوجوانان ثبت نام کرد و همچنین عضو کلاس قاریان قرآن در مسجد امام رضا(ع) شد و فعالیتهای فرهنگی را آغاز نمود.
فعالیتش در بسیج و مسجد و کلاس قاریان قرآن مقدمه ای شد تا علاقمند به ادامه تحصیل در حوزه علمیه شود. وی چندین سال در حوزه علمیه اصفهان مشغول تحصیل بود و بعد از طی مراحل مقدماتی وارد حوزه علمیه قم شد و در این زمان بود که معمم شد و مرحله جدیدی از فعالیتهای فرهنگی تبلیغی را آغاز کرد.
در دوران طلبگی و سن بیست سالگی ازدواج کرد که ثمره این ازدواج سه فرزند پسر بود. همسر شهید درباره این شهید بزرگوار می گفت: همسرم روحانی بودند اما لباس روحانیت نمیپوشیدند چون دوست نداشتند که کسی متوجه شود ایشان روحانی هستند. حتی همکاران همسرم بعد از شهادتشان متوجه شدند ایشان روحانی هستند.
عکس با عمامه که لباس رزم برتن داشتند را در سوریه گرفتند و تاکید بسیار زیادی کردند که اگر من شهید شدم این عکس منتشر شود در غیر این صورت عکس باید تا قبل از اینکه من بیایم ایران پاک شده باشد.
نخستین باری که ایشان اعزام شدند مهرماه و در ایام محرم ۱۳۹۴ بود که گفتند عازم سوریه هستم و همان لحظه دلم ریخت و باورم شد که شهید میشوند. قبل از اینکه بروند گفتم اگر بروید حلالتان نمیکنم اما رفتند. حتی بچهها میگفتند اگر بابا شهید شود ما با خدا قهر میکنیم. اما انگار مطمئن بود تمام حرفهایی که ما میزنیم از ته دل نیست.
هر فردی که عازم میشد ۴۵ روز دوره داشت اما ایشان هر رفتنشان دو دوره طول میکشید. از محرم سال ۹۴ تا محرم ۹۵ ایشان در میدانهای جنگ سوریه در رفت و آمد بودند، طوری که برایمان عادی شده بود و دفعه آخر به حدی آرامش داشتم که فکر میکردم به تهران میرود از طرفی دیگر مخالفت نمیکردم فکر می کردم که حالا حالا شهید نمیشود.
در رفتار همسرم تجسس می کردم که فلان روز غیبت کردند و همین رفتار ایشان سبب میشود که شهادتشان عقب بیافتد. به یاد دارم زمانی که سوریه بودند در قالب پیام به ایشان گفتم "فکر میکنم بیشتر از این ها باید تلاش کنید تا در سوریه شهید شوید."
ایشان در طول این یک سالی که در رفت و آمد بود، ما را تربیت و هدایت میکردند تا بتوانیم شهادتشان را قبول کنیم. دور اول که اجازه نداشتند اما در دورههای بعد با خودشان تلفن همراه برده بودند و از طریق تلفن با یکدیگر در ارتباط بودیم که این ارتباط خود به نحوی بیشتر من و فرزندانم را آرام میکرد.
قبل از آغاز عملیات به من گفتند که عملیاتی در پیش دارند که دیگر اینترنت ندارند و امکان دارد از ایشان خبری نباشد. چند وقت پیش از شهادتشان نیز در تماسی با مادرش گفته بودند که دوشنبه یعنی یک روز بعد از زمان شهادتشان به ایران میآیند.
نهایتا در چهارم محرم سال ۹۵ یعنی روز هشتم آبان حوالی ساعت 7:45 به کنار سر ایشان تیری اصابت میکند و تا ساعت 4 صبح در بیمارستان حلب بستری بودند که همانجا به شهادت رسیدند و روز بعد از شهادت یعنی نهم آبان پیکر مطهرش به وطن بازگشت و در گلزار شهدای اندیمشک به خاک سپرده شد.
🌺یادش گرامی و راهش پر رهرو باد🌺
✍ @Mnasim20