.
┈┉━❧🍃🌺🍃❧━┉┈
💬 #کنایه💬
🔹روزگاری، مردی پرهیزگاری در شهری زندگی می کرد. شبی از شب ها مرد برای سر زدن به حیواناتشان به سوی طویله رفت و دید که گاوش مرده است. فردای آن روز مرد به بازار رفت و گاو جدیدی خرید.
🔸در راه برگشت دزدی او را دید و خواست گاو مرد را بدزدد پس مرد را تعقیب کرد.
🔹اندکی بعد دزد مرد دیگری را در کنار خود دید و از او پرسید:« تو که هستی؟» و آن مرد پاسخ داد:«من دیوم و می خواهم این مرد زاهد را بکشم زیرا من از انسان های خوب بیزارم. اکنون تو بگو کیستی؟»
🔸دزد که می خواست خودش را محکم نشان بدهد گفت:«من می خواهم گاو این مرد را بدزدم. آن دو که همدیگر را همکار می دانستند با هم به دنبال مرد پرهیزگار می رفتند تا اینکه مرد به خانه اش رسید و گاو را در طویله گذاشت و خود به اتاقش رفت.
🔹بین این دو نفر سکوت عمیقی حکم فرما شد هرکدام از آنها با خود فکر میکرد که اگر آن یکی کارش را زودتر انجام بدهد، میتواند کار فرد دیگر را خراب کند. اگر گاو زودتر دزدیده شود، ممکن است سروصدایی ایجاد کند و مرد از خواب بیدار شود و اگر مرد را زودتر بکشند ممکن است همه بیدار شوند و دیگر نشود به طرف طویله رفت و گاو را دزدید.
🔸با این فکر دیو رو کرد به دزد و گفت:«بگذار من اول مرد را بکشم و سپس تو گاوش را بدزد». مرد دزد گفت:« نه خیر من اول گاو را می دزدم و سپس تو او را بکش»... و کم کم دعوا و سروصدای مرد دزد و دیو بالا گرفت.
🔹ناگهان دزد فریاد زد:« بیا که این دیو میخواست تو را بکشد». دیو که اوضاع را اینگونه دید برای اینکه از خود دفاع کرده باشد فریاد زد:«ای مرد بیدار شو که این مرد آمده تا گاوت را بدزدد».
🔸مرد پرهیزگار و خانواده اش با چوب و چماقی بزرگ به بیرون خانه آمدند. دیو و دزد که صحنه را دیدند پا به فرار گذاشتند و مرد پرهیزگار که سخنان دیو و دزد را شنیده بود پس از اندیشه گفت: به راستی اینجاست که بعضی از شرها خیر به دنبال دارند و "خداوند شری بدهد که خیر ما در آن باشد"
🍃 #ضرب_المثل
┅═✿🍃🌺🍃✿═┅
✍ @Mnasim20
💬 #کنایه💬
🔸"زاغ سیاه کسی را چوب زدن" منظور از زاغ، همان پرنده شبیه کلاغ نیست.
🔹زاغ (زاج) نوعی نمك است كه انواع گوناگون دارد: (سیاه، سبز، سفید و... )
🔸زاغ سیاه بیشتر به مصرف رنگ نخ قالی، پارچه و چرم میرسد. اگر هنرمندی ببیند كه نخ، پارچه یا چرم همكارش بهتر از مال خودش است، در نهان سراغ ظرف زاغ همکارش می رود و چوبی در آن می گرداند و با دیدن و بوییدن، تلاش میکند دریابد در آن زاغ چه چیزی افزودهاند یا نوع، اندازه و نسبت تركیبش با آب یا چیز دیگر چگونه است.
🔺این مثل وقتی به کار میرود که کسی کسی را میپاید و می خواهد ببیند او چه میکند و از چیزهایی پنهان و رازهایی آگاه شود که برایش سودمند است.
🍃 #ضرب_المثل
✍ @Mnasim20
💬 #کنایه💬
🔹توپ جنگی عثمانی بنام "قمپز" که قدرت تخریبی نداشت اما به خاطر صدای مهیبش ترس به دل دشمن میانداخت.
🔸بعدها سربازان ایرانی هر وقت این صدا را می شنیدند می گفتند "نترسید!
قمپز در كردن !
🍃 #ضرب_المثل
✍ @Mnasim20
💬 #کنایه💬
👌حتما تاحالا از ضرب المثل « ماست مالی کردن » استفاده کردید ! اما میدونید از کجا اومده؟؟؟
🔹زمان عروسی محمدرضا شاه و فوزیه چون مقرر بود مهمانان مصری و همراهان عروس به وسیلۀ راهآهن جنوب تهران وارد شوند، از طرف دربار و شهربانی دستور اکید صادر شده بود که دیوارهای تمام دهات طول راه و خانههای مجاور خط آهن را سفید کنند.
🔸در یکی از دهات چون گچ در دسترس نبود، بخشدار دستور میدهد که با کشک و ماست که در آن ده فراوان بود، دیوارها را سفید کنند، برای همین مقدار زیادی ماست خریدند و دیوارها را ماستمالی کردند!
💢از آن روز ماستمالی کردن به معنی «همآوردن سروتهکار به شکل ظاهری» رایج شد.
🍃 #ضرب_المثل
✍ @Mnasim20
💬 #یادآوری_کنایه💬
‼️میدان نگارستان که
🔺بعدا شد بهارستان...
🔹اولین میدان احداث شده در تهران در زمان فتحعلیشاه قاجار است که در آن مراسم "شتر قربانی" در روز عید قربان برگزار میشد و بعد از ذبح شتر، چند اسب سوار جگر و دل و قلوه و ران آن را بر نوک نیزه زده و به حضور شاه میبردند...
🔸این مراسم در زمان ناصرالدین شاه به میدان توپخانه منتقل شد تا اینکه در سال ۱۳۱۲ توسط رضا شاه ممنوع اعلام گردید.
🔺مردمی که از مراسم باز میگشتند به کسانیکه تازه از راه میرسیدند، میگفتند: تموم شد شترو کشتند! که بعدها این جمله "شترو کشتند" شد ضرب المثل.
🍃 #ضرب_المثل
✍ @Mnasim20
با تو از خود می گویم...
💬 #یادآوری_تلنگر📌 🔺فدراسیون فوتبال: بر اساس مقررات ایران و منشور اخلاقی المپیک و قوانین فیفا، مبنی
.
┈┉━❧🍃🌺🍃❧━┉┈
💬 #کنایه💬
‼️یک بندهخدایی که صحنه لال بازی بازیکنان فوتبال ساحلی رو موقع خوندن سرود و احترام به پرچم دیده بود میگفت، جای تاسف داره که توی کشور عربی، ورزشکارای ایرانی، "عجم" بودن خودشون رو ثابت کردن!!!😏
🔺حالا منو بگی رگ غریت🇮🇷ایرانی بودنم بالا زده بود و عصبانی بودم، اما حرف طرف هرچند کنایه ولی واقعا جای تاسف داشت البته طرف نمیدونست که "عَجَم" یعنی زبان عربی بلد نبودن و "عَجُم" یعنی زبان بسته، گنگ، لال، بیگانه
🔻اونایی که نمیدونند، چرائی و علت اینکه اعراب به ایرانیان عَجَم میگفتند و هنوز هم کم و بیش از اعراب یا خودمون شنیده میشه حکایت زیر رو بخونند:
🔹هنگامی که قتیبه، خوارزم را فتح کرده بود، روز سوم در میدان بزرگی برای مردم صحبت کرد و دستور داد که از بین فاضلان خوارزم چهار هزار تن بیاورند.
🔸اعراب سر چهار هزار تن از ایرانیان را در یک روز بریدند و از آن روز دستور دادند تا هرکسی به زبان پارسی گویش کند زبانش را ببرند و مردم خوارزم از ترس بریده شدن زبانشان از حرف زدن خودداری میکردند!!!
‼️به همین خاطر به آنها "عَجَم" می گفتند که توهین نیست، یعنی زبان عربی بلد نبودن اما وقتی بگن "عَجُم" میشه گنگ و لال...
📌حالا امیدوارم واقعا برخورد مناسب با این لال و گنگ شدهها بشه که دیگه شاهد تکرارش توی هیچ جایی از ایران و جهان، مقابل رسانهها نباشیم.
🔺والا به خدا آدم زورش میاد، با پول مملکت رفتن اون طرف آب برای بازی و غلط اضافه میکنند یا به قولی #ضرب_المثل "نمک میخورند و نمکدان میشکنند" رو اجرا میکنند، حتما خیالشون راحت بوده کسی باهاشون کاری نداره که هار شدن ولی بعدا چوب تر خوردن که توی بازی آخر احترام گذاشتند به سرود و پرچم!!!
⁉️اثر کار اولشون که "دل دشمن شاد کن" بود، بیشتره یا دومی که با زور برخورد بوده؟!!! مشخصه که کار اولی که رسانهها پخش کردند و عدهای سبک مغز کف و سوت زدن، درد و زخمش بیشتره برای ملت ایران😔 طوری که کار دومشون هیچ دردی از زخمی که زدن دوا نمیکنه مگه اینکه شاهد #برخورد_قاطع ای باشیم.
#پایان_مماشات
🇮🇷 #جانم_فدای_ایران
🍃 #لبیک_یا_خامنه_ای
┅═✿🍃🌺🍃✿═┅
✍ @Mnasim20
💬 #کنایه💬
🔹در قدیم یکی از اعتقادات زنان این بود که اگر به شوهر مغز خر بخورانند وی مطیع و زیردست زن میشود. رمالی این دستور را به زنی میدهد.
🔸زن کله خری را به دست آورده و موهایش را کز داده و آماده پختن میکند تا به جای کله گوساله به شوهرش بدهد.
زن کله را کنار حوض پاکیزه کرده و در قاب چینی کنار حوض میگذارد که در این بین شوهرش از راه رسیده و از کله میپرسد؟
🔹زن جواب داد از منقار کلاغ افتاده است. شوهر قانع شده و به اتاق رفت. زن همسایه ای که در آن خانه بود و با زنک جیک و بوکشان یکی بود خود را به زن رساند و گفت:
🔸زحمت به خود نده چون کسی که نگوید کلاغ چهار سیری چطور کله ی چهار منی را به منقار کشیده مغز خر نخورده الاغ است.
🔺این #ضرب_المثل "مغز خر نخورده" حال و روز آدمهایی رو روایت میکنه که براشون کلی فکر و تدارک دیده شده تا مطیع حرفها و اهداف باشند اما بدون نیاز به این همه تدارکات مطیعاند، به قولی مغز خر نخورده الاغ است و کنایهای به واقع درست و دقیق به احوالات اغتشاشگران دارد.
🍃و داشتن #سواد_رسانه_ای نیاز جامعه در این جنگ رسانه و روایتهاست.
✍ @Mnasim20
.
┈┉━❧🍃🌺🍃❧━┉┈
💬 #یادآوری_تلنگر📌
🔹مردی بود خیاط در عفاف و صلاح و زنی داشت عفیفه و مستوره و با جمال و کمال که هرگز خیانتی از وی ظاهر نگشته بود.
🔸روزی زن نزد شوهر خود نشسته بود و به زبان منت گفت: تو قدر عفاف من چه دانی و قیمت صلاح من چه شناسی که من در صلاح و عفاف زبیده ی وقت و رابعه ی عهدم.
🔹مرد گفت راست میگویی اما عفاف تو به نتیجه عفاف من است. چون من در نزد پروردگار عفیف باشم او تو را در عصمت نگاه بدارد.
🔸زن خشمگین شد و گفت: هیچ کس زن را نگاه نتواند داشت و اگر مرا عفاف و عصمت نبود هرچه خواستمی بکردمی.
🔹مرد گفت تو را اجازت دادم به هرجا که خواهی برو و هرچه میخواهی بکن.
🔸روز دیگر زن خود را بیاراست و چادر در سر کشید و از خانه برون شد و تا شب بیرون بود, اما هیچ کس به وی التفات نکرد مگر یک مرد که چادر او را کشید و رفت.
🔹چون زن به خانه باز آمد مرد گفت: همه روز گشتی و هیچ کس به تو التفات نکرد مگر یک مرد که او نیز رها کرد و رفت.
🔸زن گفت تو از کجا دیدی؟
🔹مرد جواب داد من در خانه ی خود بودم, اما در عمر خود به هیچ زن نامحرم به چشم خیانت نگاه نکردم , مگر وقتی در نوجوانی که گوشه ی چادر زنی را گرفتم و در حال پشیمان شدم و رها کردم دانستم اگر کسی قصد حرم من کند بیش از این نباشد.
🔸زن در پای شوهر افتاد و گفت: مرا معلوم شد که عفاف من از عفاف تو است.
گفتم که مکن، گفت مکن تا نکنند
این یک سخنم چنان خوش آمد که مپرس
📌 #ضرب_المثل هایی هست که میگویند "چه خوب کنی، چه بد کنی، هر چه کنی به خود کنی" و حکایت از این دارد که دنیا دار مکافات است بخصوص برای اشتباهات و گناهانی که آگاهانه مرتکب میشویم، بزرگی می گفت: نتیجه اعمال و رفتارهایمان را دیر یا زود در این دنیا می بینیم مگر آنکه به حال خود رها شده باشیم تا در آخرت دست گیر یا پاگیرمان شوند و بدا به حال آن روز که فریادرسی نداریم.
📚سدیدالدین محمد عوفی (جوامع الحکایات)
🍃 #حجاب
┅═✿🍃🌺🍃✿═┅
✍ @Mnasim20
📌 #تلنگر📌
🍃یک #ضرب_المثل یونانی هست که میگه:
🔺یک جامعه زمانی به بلوغ میرسد که کهنسالانش درختانی را بکارند در حالی که میدانند زیر سایه آنها نخواهند نشست!
📌این یعنی نه فقط مسئولین جامعه مسئول هستند، بلکه همه ما برای هر کاری که انجام میدیم باید خودمون رو مسئول آینده آیندگان بعد از خودمون هم بدونیم.
📌پس طوری مصرف کنیم، طوری ایجاد کنیم و طوری خراب کنیم که در هر صورت ضرری برای اونهایی که بعد از ما قراره توی این دنیا زندگی کنند ایجاد نکنه و اونها از ما به خوبی و نیکی یاد کنند.
✍ @Mnasim20
با تو از خود می گویم...
📌 #تلنگر📌 📌فرار بُزدلانهی حمید فرخنژاد از کشور و خاکپاشی او بر خورشید ولایت، اصلا جای تعجبی ندار
.
┈┉━❧🍃🌺🍃❧━┉┈
💬 #کنایه💬
📌ﺍﮔﺮ ﺩﺯﺩ ﺑﻮﺩ که ﺳﺮ ﺷﺐ ﺯﺩ ﻭ ﺑﺮﺩ !
🔺ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺍﯾﻦ ﺿﺮﺏﺍﻟﻤﺜﻞ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﯽﺑﺮﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ ﮐﻪ ﮐﺎﺭ ﺍﺯ ﮐﺎﺭ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻭ ﯾﺎ ﮐﺎﻻﯾﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﻭﻗﺖ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ ﺑﻪ ﻭﺳﯿﻠﻪ ﭼﭙﺎﻭﻟﮕﺮﺍﻥ ﻏﺎﺭﺕ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ.
🔹ﮔﻮﯾﻨﺪ ﻭﺯﯾﺮﯼ ﺑﺎ ﻏﻼﻣﺶ ﺑﻪ ﺷﮑﺎﺭ ﺭﻓﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﮐﻮﻫﯽ ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﺷﻬﺮ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺻﺒﺢ ﺯﻭﺩ ﺗﺎ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻏﺮﻭﺏ ﺳﺮﮔﺮﻡ ﺷﮑﺎﺭ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭﺯﯾﺮ ﻭ ﻏﻼﻡ ﺗﺎ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺍﻣﻨﻪ ﮐﻮﻩ ﺭﺳﺎﻧﺪﻧﺪ ﺷﺐ ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﺗﺎﺭﯾﮏ ﺷﺪ ﻭ ﻧﺎﭼﺎﺭ ﺷﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﺷﺐ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺑﯿﺎﺑﺎﻥ ﺑﻪ ﺳﺮ ﺑﺮﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺳﺐﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺑﻨﺪ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺑﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﺯﯾﻦ ﻭ ﻟﮕﺎﻡ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻭﺯﯾﺮ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻏﻼﻡ ﺧﻮﺩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﺷﻬﺮ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﻣﻨﯿﺖ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﭘﺲ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﻣﺸﺐ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺑﯿﺎﺑﺎﻥ ﭘﺎﺳﺪﺍﺭﯼ ﮐﻨﯿﻢ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺩﺯﺩﯼ ﺑﯿﺎﯾﺪ ﻭ ﺍﺳﺐ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺪﺯﺩﺩ. ﻭﺯﯾﺮﮔﻔﺖ: ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺧﻮﺏ ﭘﺲ ﺧﻮﺏ ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺭﺍ ﺟﻤﻊ ﮐﻦ ﻭ ﺍﮔﺮ ﮐﻮﭼﮑﺘﺮﯾﻦ ﺻﺪﺍﯼ ﻣﺸﮑﻮﮐﯽ ﺷﻨﯿﺪﯼ ﻣﺮﺍ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﮐﻦ.
🔸ﺳﭙﺲ ﻭﺯﯾﺮ ﺑﺎ ﺧﯿﺎﻝ ﺭﺍﺣﺖ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﺭﻓﺖ ﻭ ﻏﻼﻡ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻧﺸﺴﺖ. ﺍﺗﻔﺎﻗﺎ ﺩﺯﺩﯼ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﻣﯽ ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﭼﺸﻤﺶ ﺑﻪ ﺳﯿﺎﻫﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﭘﯿﺶ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺩﻭ ﺍﺳﺐ ﺑﺴﺘﻪ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﺍﺳﺒﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﺳﻮﺍﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺷﺪ ﻭ ﺍﺳﺐ ﺩﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺧﻮﺩ ﮐﺸﯿﺪ ﻭ ﺭﻓﺖ .
🔹ﻏﻼﻡ ﮐﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺳﺎﺩﻩ ﺩﻝ ﺑﻮﺩ ﺁﺷﮑﺎﺭﺍ ﺩﺯﺩ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﻭﻟﯽ ﻫﯿﭻ ﻧﮕﻔﺖ ﻭ ﺧﯿﺎﻝ ﮐﺮﺩ ﺁﺩﻣﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﻟﺶ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺍﺳﺐ ﻫﺎ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﻭ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺐ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺒﺮﺩ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺁﺏ ﺑﺪﻫﺪ ﻭ ﺑﯿﺎﻭﺭﺩ. ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺐ ﻭﺯﯾﺮ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﭘﺲ ﺍﺳﺒﻬﺎ ﮐﻮ؟
🔸ﻏﻼﻡ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: ﺁﺩﻣﯽ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺩ ﺣﺘﻤﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ.
🔹ﻭﺯﯾﺮ ﮔﻔﺖ : ﺍﯼ ﻧﺎﺩﺍﻥ ﺁﻥ ﺁﺩﻡ ﺩﺯﺩ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺳﺒﻬﺎ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺁﻭﺭﺩ.
🔸ﻏﻼﻡ ﮔﻔﺖ : ﺍﮔﺮ ﺩﺯﺩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺳﺮ ﺷﺐ ﺯﺩ ﻭ ﺑرد.
💢مماشات قوه قضائیه با بعضیها انگار به این ضرب المثل خیلی نزدیکه، از نیروهای اطلاعات هم برای غفلت از بعضیها و فرارشون باید تعجب کرد؟!
🍃 #ضرب_المثل
┅═✿🍃🌺🍃✿═┅
✍ @Mnasim20
.
┈┉━❧🍃🌺🍃❧━┉┈
💬 #یادآوری💬
🔹ضرب المثل اگر تو کلاغی من بچه کلاغم به فرد یا افرادی می گویند که «خود» را زرنگ و با تجربه میدانند و دیگران را بلانسبت احمق فرض میکنند!
🔸روزی روزگاری کلاغی بود که برای اولین بار جوجه دار شده بود. برای جوجهاش کرم می آورد تا بخورد. جوجه را زیر بالش می گرفت و گرم می کرد.
🔹آفتاب که می شد بالش را سایبان جوجه می کرد و خلاصه کاملا به فکر جوجهی یکی یکدانهاش بود. جوجه کلاغ هر روز بزرگتر از دیروز می شد و فداکاری های مادرش را میدید.
🔸وقت پرواز جوجه کلاغ که شد، مادرش همهی راههای پرواز را به او یاد داد. جوجه به خوبی پرواز کردن را یاد گرفت و روز اول پروازش را با موفقیت پشت سر گذاشت. شب که شد، مادر و جوجه هر دو خوشحال بودند که این مرحله را هم پشت سر گذاشتند.
🔹کلاغ که هنوز نگران جوجهاش بود به او گفت: «گوش کن عزیزم! آدمها حیلهگر و با هوشاند. مبادا فریب آنها را بخوری. مواظب خودت باش. پسر بچهها همیشه به فکر آزار و اذیت جوجه کوچولوهایی مثل تو هستند. با سنگ به پر و بال آنها میزنند و اسیرشان میکنند.»
🔸جوجه کلاغ گفت: «چشم مادر! کاملاً مواظب بچه ها هستم.» کلاغ که فکر میکرد جوجه اش تجربهای ندارد، باور نمیکرد که با دو جمله نصیحت، جوجه اش به خطرهای سر راه پی برده باشد. این بود که گفت: «فقط مواظب بودن کافی نیست. چشم و گوشهایت را خوب باز کن. تا دیدی بچهای قصد دارد به طرف تو سنگ پرتاب کند، فوری پرواز کن و از آنجایی که هستی دور شو.»
🔹بچه کلاغ که خوب به حرفهای مادرش گوش میداد گفت: مادر! اگر این آدمیزاده، سنگ را در آستین پنهان کرده بود، چه؟! کلاغ مادر، از این گفته بچهاش حیرت کرد و گفت: آفرین به تو با این همه هوش و ذکاوتت!
🔸بچه کلاغ گفت: مادر، فراموش نکن که اگر تو کلاغی، من بچه کلاغم!
🍃 #ضرب_المثل
┅═✿🍃🌺🍃✿═┅
✍ @Mnasim20
.
┈┉━❧🍃🌺🍃❧━┉┈
💬 #کنایه💬
🔹مردی وارد دهی شد و در مکانی که اهالی ده جمع شده بودند نشست و بنای گریه گذاشت.
🔸سبب گریهاش را پرسیدند، گفت: من مرد غریبی هستم و شغلی ندارم برای بدبختی خودم گریه میکنم.
🔹مردم ده او را به شغل کشاورزی گرفتند. شب دیگر دیدند همان مرد باز گریه میکند، پرسیدند دیگر چه شده؟ حالا که شغل پیدا کردی، گفت: شما همه منزل و مسکن دارید و میتوانید خوتان را از سرما و گرما حفظ کنید ولی من غریبم و خانه ندارم، برای همین بدبختی گریه میکنم.
🔸بار دیگر اهالی ده همت کردن و برایش خانهای تهیه کردند و وی را در آنجا جا دادند. ولی شب باز دیدند دارد گریه میکند. وقتی علت را پرسیدند گفت: هر کدام از شماها همسری دارید ولی من تنها در میان اطاقم میخوابم.
🔹مردم این مشکل او را نیز حل کردند و دختری از دختران ده را به ازدواج او درآوردند. ولی باز شب هنگام دیدند که داشت گریه میکرد.
🔸گفتند باز چی شده، گفت: همه شما سید هستید و من در میان شما اجنبی هستم.
🔹به دستور کدخدا شال سبزی به کمر او بستند تا شاید از صدای گریه او راحت شوند ولی با کمال تعجب دیدند او شب باز گریه میکند!!!
🔸وقتی علت را پرسیدند گفت: بر جد غریبم گریه میکنم و به شما هیچ ربطی ندارد.
🔺میگن که خوبی که از حد بگذرد، نادان خیال بد کند، حکایت عده ای از آدمهاست که خوبی بهشون نیومده، ان شاء الله جز اون آدمها نباشیم.
🍃 #ضرب_المثل
┅═✿🍃🌺🍃✿═┅
✍ @Mnasim20