📚 #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده
👈 مسیحی و زره علی علیه السلام
در زمان خلافت علی علیه السلام در كوفه، زره آن حضرت گم شد. پس از چندی در نزد یك مرد مسیحی پیدا شد. علی او را به محضر قاضی برد و اقامه ی دعوی كرد كه: «این زره از آن من است، نه آن را فروخته ام و نه به كسی بخشیده ام و اكنون آن را در نزد این مرد یافته ام».
قاضی به مسیحی گفت: «خلیفه ادعای خود را اظهار كرد، تو چه می گویی؟» او گفت: «این زره مال خود من است، و در عین حال گفته ی مقام خلافت را تكذیب نمی كنم (ممكن است خلیفه اشتباه كرده باشد)».
قاضی رو كرد به علی و گفت: «تو مدعی هستی و این شخص منكر است، علیهذا بر تو است كه شاهد بر مدعای خود بیاوری». علی خندید و فرمود: «قاضی راست می گوید، اكنون می بایست كه من شاهد بیاورم، ولی من شاهد ندارم». قاضی روی این اصل كه مدعی شاهد ندارد، به نفع مسیحی حكم كرد و او هم زره را برداشت و روان شد.
ولی مرد مسیحی كه خود بهتر می دانست كه زره مال كیست، پس از آنكه چند گامی پیمود وجدانش مرتعش شد و برگشت، گفت: «این طرز حكومت و رفتار از نوع رفتارهای بشر عادی نیست، از نوع حكومت انبیاست» و اقرار كرد كه زره از علی است.
طولی نكشید او را دیدند مسلمان شده و با شوق و ایمان در زیر پرچم علی در جنگ نهروان می جنگد.
📗 #داستان_راستان، ج 1
✍ علامه شهید مرتضی مطهری
🌺🇮🇷 @Mobin_rfm
🔴نامهی #حسین_قدیانی به #حسن_روحانی
به نام خدا
ریاست قوهی اجرا
با سلام
♦️در شرایطی که هم باحجابان ناظر بر اوضاع اقتصادی از شما گله دارند و هم بدحجابان و در حالی که هم باریشها از شما بابت وعدههای ناراستتان گلهمندند و هم بیریشها و در اوضاعی که کم و کیف کار نازل و کارنامهی ناقابل حضرتعالی، نهتنها صدای موافقانتان را که حتی صدای احسنالوزرایتان را نیز درآورده و قاضیزاده را دستآخر وادار به استعفا با تلخترین لحن ممکن کرد، عجب از شماست که عوض عذرخواهی، تغییر رویه و یک تکان دادن به خود و کابینهی واقعا پنچرتان، جوری حرف میزنید کأنه دنبال جنگ باحجاب و بدحجاب یا باریش و بیریش هستید!
♦️خیالتان تخت! این هر ۲ با وجود همهی اختلافات، در یک قول، متفق و متحدند؛ «شما رئیس بدی برای قوهی مجریه هستید که فقط حرف میزنید و هیچ اعتباری به وعدههایتان از قبیل وعدهی «اصلاح ۱۰۰ روزهی اقتصاد» یا وعدهی «بهمحض اجرای برجام، همهی تحریمها لغو میشود» نیست!» چند روز مگر #انگلیس بودهاید که این همه تعلق خاطر دارید به ایدهی «تفرقه بینداز و حکومت کن»؟! والله #مشکلات_اقتصادی درد مشترک منِ دارای محاسن است با آن برادرم که صورتش را از ته میزند! از قضا، هم من و هم او، از شما خواهان سریعترین نت ممکنیم!
♦️ نه به قرآن! احدی در این کشور با #اینترنت مشکل ندارد! مشکل همه، شمایی! و دولت بیرمقتان که عوض تکیه به داشتههای بیشمار #ملت خود، یک روز گدایی #آمریکا را میکند و دگرروز گدایی #اروپا را! اینکه هیچ وضع دولتتان خوب نیست، قرار بر این نمیشود که به قول آیتالله مکارم #زننده سخن بگویید! یا عزم کنید در تفرقه میان آحاد ملت! مجددا تکرار میکنم؛ از شما و معطوف به وضع اقتصاد کشور، هم قشر مؤمن انقلابی شاکی است و هم سایر اقشار! هیچ هم جنگی با هم نداریم! جنگ همهی ما با شماست که تو گویی با حل مشکلات قهرید! حالا یا چون عرضه ندارید یا قصد! گاهی چنان روشنفکرانه حرف میزنیدها! کلا ۲ تا رمان در عمرتان خواندهاید؟! چند بیت شعر حفظید اصلا؟! این حرفها را #آقا بزند، میگوییم؛ «ایشان همان کسی بوده که در جوانی #شولوخوف و #هوگو میخوانده!» به شما برنخورد اما گمانم قرتیترین اثر مطالعاتیتان #داستان_راستان بوده! حالا طرز سخن #شیخ_سرخه را نگاه که کأنه روزهای زوج با #ابتهاج همسایه است و با #کدکنی روزهای فرد! نمیآید این ژست به شما! شمایی که آخرش هم راز مرگ پسرتان را روشن نکردید، حرف از کدام #شفافیت میزنید؟! شما خطاب به #شهید_چمران دفاع از اعدام ارتشیها در #نمازجمعه نکنید؛ شرح «لا اکراه فیالدین» پیشکش!
#حسین_قدیانی
🌺🇮🇷 @Mobin_rfm
📚 #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده
👈 مستمند و ثروتمند
رسول اكرم صلی الله علیه و آله طبق معمول در مجلس خود نشسته بود. یاران گرداگرد حضرتش حلقه زده او را مانند نگین انگشتر در میان گرفته بودند. در این بین یكی از مسلمانان (كه مرد فقیر ژنده پوشی بود) از در رسید و طبق سنت اسلامی (كه هركس در هر مقامی هست، همینكه وارد مجلسی می شود باید ببیند هر كجا جای خالی هست همان جا بنشیند و یك نقطه ی مخصوص را به عنوان اینكه شأن من چنین اقتضا می كند در نظر نگیرد) آن مرد به اطراف متوجه شد، در نقطه ای جایی خالی یافت، رفت و آنجا نشست.
از قضا پهلوی مرد متعین و ثروتمندی قرار گرفت. مرد ثروتمند جامه های خود را جمع كرد و خودش را به كناری كشید. رسول اكرم كه مراقب رفتار او بود به او رو كرد و گفت: «ترسیدی كه چیزی از فقر او به تو بچسبد؟!» - نه یا رسول الله! - «ترسیدی كه چیزی از ثروت تو به او سرایت كند؟» - نه یا رسول الله! - «ترسیدی كه جامه هایت كثیف و آلوده شود؟» - نه یا رسول الله! - «پس چرا پهلو تهی كردی و خودت را به كناری كشیدی؟»
مرد ثروتمند: اعتراف می كنم كه اشتباهی مرتكب شدم و خطا كردم. اكنون به جبران این خطا و به كفاره ی این گناه حاضرم نیمی از دارایی خودم را به این برادر مسلمان خود كه درباره اش مرتكب اشتباهی شدم ببخشم. مرد ژنده پوش: «ولی من حاضر نیستم بپذیرم». جمعیت: چرا؟ چون می ترسم روزی مرا هم غرور بگیرد و با یك برادر مسلمان خود آنچنان رفتاری بكنم كه امروز این شخص با من كرد.
📚 #داستان_راستان، ج1
✍ علامه شهید مرتضی مطهری
🌺🇮🇷 @Mobin_rfm
📚 #داستان_کوتاه
👈 مستمند و ثروتمند
رسول اكرم صلی الله علیه و آله طبق معمول در مجلس خود نشسته بود. یاران گرداگرد حضرتش حلقه زده او را مانند نگین انگشتر در میان گرفته بودند. در این بین یكی از مسلمانان (كه مرد فقیر ژنده پوشی بود) از در رسید و طبق سنت اسلامی (كه هركس در هر مقامی هست، همینكه وارد مجلسی می شود باید ببیند هر كجا جای خالی هست همان جا بنشیند و یك نقطه ی مخصوص را به عنوان اینكه شأن من چنین اقتضا می كند در نظر نگیرد) آن مرد به اطراف متوجه شد، در نقطه ای جایی خالی یافت، رفت و آنجا نشست.
از قضا پهلوی مرد متعین و ثروتمندی قرار گرفت. مرد ثروتمند جامه های خود را جمع كرد و خودش را به كناری كشید. رسول اكرم كه مراقب رفتار او بود به او رو كرد و گفت: «ترسیدی كه چیزی از فقر او به تو بچسبد؟!» - نه یا رسول الله! - «ترسیدی كه چیزی از ثروت تو به او سرایت كند؟» - نه یا رسول الله! - «ترسیدی كه جامه هایت كثیف و آلوده شود؟» - نه یا رسول الله! - «پس چرا پهلو تهی كردی و خودت را به كناری كشیدی؟»
مرد ثروتمند: اعتراف می كنم كه اشتباهی مرتكب شدم و خطا كردم. اكنون به جبران این خطا و به كفاره ی این گناه حاضرم نیمی از دارایی خودم را به این برادر مسلمان خود كه درباره اش مرتكب اشتباهی شدم ببخشم. مرد ژنده پوش: «ولی من حاضر نیستم بپذیرم». جمعیت: چرا؟ چون می ترسم روزی مرا هم غرور بگیرد و با یك برادر مسلمان خود آنچنان رفتاری بكنم كه امروز این شخص با من كرد.
📚 #داستان_راستان، ج1
🍃🌸 . .:
🌺🇮🇷 @Mobin_rfm
#شــکایــتازروزگـــار
مفضل بن قيس، سخت در فشار زندگى واقع شده بود. فقر و تنگدستى قرض و مخارج زندگى او را آزار مى داد. يك روز در محضر امام صادق، لب به شكايت گشود و بيچارگيهاى خود را مو به مو تشريح كرد: «فلان مبلغ قرض دارم، نمى دانم چه جور ادا كنم، فلان مبلغ خرج دارم و راه درآمدى ندارم، بيچاره شدم، متحيرم، گيچ شده ام، به هر در بازى مى روم به رويم بسته مى شود...» در آخر از امام تقاضا كرد درباره اش دعايى بفرمايد و از خداوند متعال بخواهد گره از كار فرو بسته او بگشايد.
امام صادق به كنيزكى كه آنجا بود فرمود: «برو آن كيسه اشرفى كه منصور براى ما فرستاده بياور.» كنيزك رفت و فورا كيسه اشرفى را حاضر كرد. آنگاه به مفضل بن قيس فرمود: «در اين كيسه چهارصد دينار است و كمكى است براى زندگى تو.» مفضل بن قیس گفت: «مقصودم از آنچه در حضور شما گفتم اين نبود، مقصودم فقط خواهش دعا بود.»
امام فرمود: «بسيار خوب! دعا هم مى كنم. اما اين نكته را به تو بگويم، هرگز سختيها و بيچارگيهاى خود را براى مردم تشريح نكن، اولين اثرش اين است كه وانمود مى شود تو در ميدان زندگى زمين خورده اى و از روزگار شكست يافته اى. در نظرها كوچك مى شوى، شخصيت و احترام از ميان مى رود.»
📗 #داستان_راستان جلد 2
✍ علامه شهید مرتضی مطهری
#داستـانـهاےڪوتـاه
🌺🇮🇷 @Mobin_rfm