eitaa logo
مبتـلا بـہ حࢪ‌م...(:
252 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1.1هزار ویدیو
31 فایل
﴾﷽﴿ خیره‌بر‌عکس‌حرم،زیرلب‌میگویم نوکرت‌دلتنگ‌است،خودت‌کاری‌کن(: #حسین‌من♡ #ࢪ‌ضاےمن♡ ﴿چیزے‌ڪــہ‌دنبالشے‌﴾ 『 https://eitaa.com/Mobtala_Be_Haramm/12956 』 از‌ایـن در مـرو ڪـہ نـظـرشـده اے(: 『 کپے‌!؟/حلاله‌،صلوات‌یادت‌نره‌رفیق』
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ماه‌شب‌تارم!☽
🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸🌱🌸🌱 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸🌱 🌱🌸🌱 🌸🌱 🌱 ✋🏻🍃 🌸🌱 آروم از کمد خارج میشم و راه میفتم میرم بیرون... حواسم به اطرافم هست که کسی منو نبینه... خیلی اروم و قدم قدم از پله ها میرم پایین که یهو یکی چادرمو محکم از پشت میکشه و چون یه دفعه ای این کارو میکنه جیغم میره به هوا... منو محکم میکشه عقب و از پله ها میبره بالا و پرتم میکنه تو راهرو با صورت میخورم زمین و همین باعث میشه زخم صورتم رو زمین کشیده بشه و دوباره خونریزی کنه... برمیگردم و نگاهش میکنم... یکی از همون دوستای ارمینه لبخند چندشی میزنه و دستاشو میکنه تو جیبشو میگه... -به به... ظاهرا یه دزد کوچولو که فکر میکنه خیلی زرنگه اینجا داریم... هیچی نمیگم فقط نگاهش میکنم و تو دلم ایة الکرسی رو میخونم... خدارو صدا میزنم و ازش کمک میخوام... بلند میشم و چادرمو مرتب میکنم و تا میام حرفی بزنم یهو صدای ارمین که از پشت سرم میاد میگه -اینجا چخبره چشمامو با درد میبندم... فقط همینم کم بود... به پشت سرم نگاه نمی‌کنم که دوست ارمین میاد سمتم تا بازومو بگیره که فوری بازومو میکشم عقب و داد میزنم +به من دست نزن بعدم برمیگردم سمت ارمین... ولی نگاهش نمیکنم... نمیدونم شاید میترسم از نگاه کردن بهش... ارمین اول فقط بهم خیره میشه ولی بعد میره سمت دوستشو با عصبانیت هلش میده و میگه -خجالت نمیکشی رو ناموس دوستت دست بلند میکنی؟ دوستش چشماش گشاد میشه و با تته پته میگه -چ...چی داری...میگی؟ این...دزده... ارمین با تحکم و عصبانیت داد میزنه... -نه... اون همسر ایندمه و الان هم نامزدمه... هم من و هم دوستش از تعجب نزدیکه شاخ در بیاریم.. فکر نمیکردم یه همچین برخوردی کنه... ادامہ داࢪ‌د...✨🌿 مبتـلا بـہ حࢪ‌م🚶🏻‍♀ 🌱@Mobtala_Be_Haramm🌱 🌱 🌸🌱 🌱🌸🌱 🌸🌱🌸🌱 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸🌱🌸🌱 🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱
شبٺۅن فاطمے|♥️ عشقٺۅن حیدࢪے|💚 دلٺۅن زینبے|🧡 اࢪزوٺۅن شہادٺ|❤‍🩹 دیداࢪٺون ضامن آهۅیے|💛 انٺظاࢪٺۅن فࢪج مهدے{؏ـج}...:)) شب بخیࢪ گفٺن از ما ࢪسم ادب اسٺ🌱 بدون وضو نخوابید🙂 نمیگم شبٺ شهدایے💤 میگم عاقبٺٺ شهدایے🕊️ چون شب میگذࢪهـ⏱️ ۅلےاون عاقبٺہ‌ ڪه میتونه واسه ما شهدایے ࢪقم بخوࢪهـ♥️✨
بسم‌رب‌حضرت‌عشق...(:🌙 السلام‌علیك‌یااباصآلحَ‌المھدی:)
نداشتیم دیگه آقا ؛ قرار این نبود که همه دوستام رو دعوت کنی ولی من اینجا بمونم کنج همین اتاق . . 💔
الهی لیاقتی ده که ما خود را در این صحن ببینیم :)!💔
دوستان...(: من همین الان با یه موردی برخورد کردم... که لازمه یه محفل فوری داشته باشم✋🏻
مبتـلا بـہ حࢪ‌م...(:
این پیامو یادتونه...؟ یجورایی به این مورد مربوطه...🚶🏻‍♀
توی یه کانال کاملا مذهبی با این مورد برخورد کردم که ادمین به اعضا میگفت که تو ناشناس پیام بدین... خب تا اینجا مشکلی وجود نداشت مشکل از اونجا وجود اومد که ایشون گفتن که یا تا فردا شب پیام میدین و انرژی میدین یا ما فعلایت نمیکنیم... و هیم تاکید میکنند که کم مونده تا فردا شب و...
مبتـلا بـہ حࢪ‌م...(:
توی یه کانال کاملا مذهبی با این مورد برخورد کردم که ادمین به اعضا میگفت که تو ناشناس پیام بدین... خب
خب حرفی که دارم اینه که... وقتی یه کانال مذهبی میزنید باید به چندتا نکته توجه داشته باشید...
دوست قشنگ من که کانال مذهبی زدی... شما وقتی که کانال مذهبی زدی یعنی بار یه مسئولیتی رو میخوای به دوش بکشی...
مبتـلا بـہ حࢪ‌م...(:
دوست قشنگ من که کانال مذهبی زدی... شما وقتی که کانال مذهبی زدی یعنی بار یه مسئولیتی رو میخوای به دوش
همه یه طور برای ارباب نوکری میکنن شما تصمیم گرفتی با کانال زدن نوکری ارباب و عشاقشون رو بکنی...
پس: 1-نباید دنبال عضو باشی تا بخاطر تعداد اعضا فعالیت کنی... شما حتی اگر 2 تا دونه هم عضو داشته باشی باید فعالیت کنی... چون شما هدفت نوکری برای اربابه نه جمع کردن عضو و بیشتر شدن تعداد ممبرات...
2-نباید اعضارو به اصطلاح تهدید کنید که یا پیام میدین یا زیادمون میکنید یا... شما باید بخاطر عشقی که داری هدفتو دنبال کنی...
و هدفتم باید رضای ارباب و خدا باشه نه کسب ممبر و فالوور
پس خواهرم/برادرم حواست به معیاری که انتخاب میکنی باشه... مبادا معیارت زیاد شدن دنبال کننده ها باشه؟ مبادا عشقی که به اربابتو داری و فراموش کنی و هدفت تغییر کنه... مبادا با بیشتر شدن تعداد اعضا هوا برت داره و حریص تر بشی تا تعداد بیشتر بره بالا...
خلاصه گفتم که گفته باشم... بنظرم جا داشت تا اینجا اینارو بگم که حواسمون باشه...
ممنونم که به حرفام توجه کردین...(: پایان محفل✋🏻✨
هدایت شده از ماه‌شب‌تارم!☽
🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸🌱🌸🌱 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸🌱 🌱🌸🌱 🌸🌱 🌱 ✋🏻🍃 🌸🌱 تا دوستش اومد حرفی بزنه ارمین دستشو به نشونه ی سکوت بلند میکنه و بعد رو به من میگه -ببخشید عزیزم... من بابت رفتار بردیا واقعا متاسفم... حرفی نمیزنم که ارمین به سمت اتاقش اشاره میکنه تا همراهش برم... همینطور که داریم میریم من تو دلم دنبال بهونه چینیگ تا تحویل ارمین بدم که یهو فکری به سرم میزنه... بعد از ورودمون به اتاق ارمین در اتاقو میبنده و تا میاد با اخم حرفی بزنه من پیشی میگیرم و طلبکارانه میگم +تو منو تعقیب میکنی؟؟؟ به چه حقی اومدی اینجا و منو دنبال کردی؟ ارمین خشکش میزنه از شدت تعجب... بعد با نیشخندی میگه -او... پس دست پیشی میگیری پس نیفتی مثل اینکه تو اومدی تو ملک منا چشمامو از الکی گشاد میکنمو میگم +ملک تو؟ ارمین دست به سینه تکیه میده به دیوار و حق به جانب میگه -بله... حالا تو تو ملک من چی میخوای دقیقا؟ حالا اینبار منم که دست به سینه میشم +اینجا محل کار دوست منه و من اومدم دیدنش... اون اینجا خدمتکاره و تو اشپزخونه کار میکنه... میخواستم یکم از این طریق بهش توهین کنم و بگم که دوستم راجع به اربابش چیزای خوبی نمیگفت و... که پشیمون میشم... چون ممکنه اون دختر خدمتکار به خطر بیفته... ارمین موشکافانه نگاهم میکنه و میگه -اونوقت چرا صبح نیومدی دیدنش؟ +چون که صبحا سرشون خیلی شلوغه و وقت نداره... ارمین میره و رو تخت میشینه و میگه عجب بعدم ادامه میده -میخوام دوستتو ببینم +خیله خب... پاشو بیا بریم نشونش بدم -اسمش چیه؟ از اونجایی که خودمم اسمشو نمیدونم طلبکارانه میغرم +اونوقت تو اسم همه ی خدمتکاراتو حفظی و من اگر اسمشو بگم میشناسیش؟؟ ارمین چشم غره ای بهم میره و بعدم میگه... ادامہ داࢪ‌د...✨🌿 مبتـلا بـہ حࢪ‌م🚶🏻‍♀ 🌱@Mobtala_Be_Haramm🌱 🌱 🌸🌱 🌱🌸🌱 🌸🌱🌸🌱 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸🌱🌸🌱 🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱
شب بخیر گفتن ما محض ادای ادب است.. ورنه شب چو رسد اولِ بیداری ماست:) شبتون بخیر..✨