هدایت شده از ماهشبتارم!☽
🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱
🌸🌱🌸🌱🌸🌱
🌱🌸🌱🌸🌱
🌸🌱🌸🌱
🌱🌸🌱
🌸🌱
🌱
#پـاࢪتشصتوسوم✋🏻🍃
#ࢪمـانآیــہ🌸🌱
+من یه لباس مثل لباس خودت میخوام که منو نشناسن...
و اتاق اربابتم باید بهم نشون بدی...
-اوممم...خب چشم
شما اینجا صبر کن من برم لباس بیارم...
_____
+خب پس اون اتاقس دیگه درسته؟
-بله...البته الان اونجا نیستن...
تو اتاق کارشون هستن...
و اینکه...
کسی اجازه ی ورود به هیچکدوم از اتاقاشون بجز دوستانشون رو ندارن...
+باشه مشکلی نیست
واقعا ازت ممنونم
بعدم بغلش میکنم...
+میتونی بری عزیزم...
دختر لبخندی میزنه و بعدم اروم ازم دور میشه...
کسی این دورو برا نیست...
پس راه میفتم میرم اتاق ارمین...
درسته اتاق خودشه...
عکسای خودش رو دیواراست...
لبخندی میزنم و گوشیمو در میارم و به صدای دختر خدمتکاره گوش میدم..
اسم اربابو ارمین صدا کرد...
ماشاءالله کار خلافی...
صداشو قطع کردم...
الان وقتش نیست...
فوری میرم در کمدو باز مبکنم که بعلههه...
اینجا اصلا کمد نیست/:
یه اتاق بزرگ پر از لباس و کفش و...
همونجا میمونم و منتظر میشم تا ارمین به اتاقش برگرده...
منم اروم نمیشینم گوشه ی در جوری که زیاد معلوم نباشه چون در خیلی بزرگیه یه شکستگی کوچیک درست میکنم تا بتونم فیلم بگیرم...
یه صداهایی میاد...
گوشمو به در میچسبونم...
متوجه میشم که ارمین و دوتا مرد دیگه که ظاهرا همون دوستاشن وارد میشن...
دوربینو اماده میکنم و میگیریم پشت شکستگی تا فیلم بگیره...
منم از داخل گوشی نگاه میکنم ببینم بیرون چخبره...
ادامہ داࢪد...✨🌿
مبتـلا بـہ حࢪم🚶🏻♀
🌱@Mobtala_Be_Haramm🌱
🌱
🌸🌱
🌱🌸🌱
🌸🌱🌸🌱
🌱🌸🌱🌸🌱
🌸🌱🌸🌱🌸🌱
🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱