#تلنگر⚡
بزرگترین حسࢪٺ قیامت
اینه که میفهمی
با نمـاز
تا کجـاها میتونستے بالا بری
و نࢪفتے💔
از هࢪجهنمے بیشتࢪ آدمو عذاب میده😔
هنوز دیࢪ نشدھ!
نمـازٺ ࢪو دࢪیاب🕊🌿
ـ ــــــ
یاارحمالراحمین '!
مرا بپذیـر ؛
پاڪیزھ بپذیـر ،
آن چنان ك شایستۂ دیدارٺ شوم !'
ــ بخشےاز وصیت نامۀ حاج قاسم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بابایی رقیه بمیره ....💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلم بد جوری شکست(:💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همه خواسته هام به تو ختم میشه...!
همیشه وقتی احساس میکنی همهچی روبهراهه
یه اتفاقی میافته تا بهت بفهمونه به این سادگیها هم نیست...
فکر میکنی تا چند روز دیگه حرم هستی
ولی یهدفعه همهی تصوراتت آوار میشه رو سرت...
قبلا گفتم
دیرم بشه، بازم سمت تو میام
قصه دیر اومدن کنار تو رو
من از حُر یاد گرفتم...
روایت اشک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حسین حرم چیجوری دلت میاد نرم:)
هدایت شده از 🇮🇷بِیـتُالزهـراۜ🇵🇸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینطوری التماس کنی مگه دلش میاد نه بگه خب!💔😭
#اربعین
#امام_زمان
♡اینجا بیـتالزهــراست(:♡↯
@Misaghezuhoor
میگه: دیدم یه دختری داره رو این خارایِ صحرا میدَوِه!
با اسب سمتش رفتم بگم بیا نترس.. دیدم این دختر تا صدای پایِ اسب رو شنید تندتر دوید!
رسیدم بهش،
دیدم دستایِ کوچولوشو گذاشت رو گوشاش، گفت: مسلمونی؟ تا حالا قرآن خوندی؟
نزنیا، نزنی آقا.. من بابا ندارم:)💔..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•﷽•
بیا اۍ تپش دلِ رقیھ'س'♥️
AUD-20220522-WA0005.
3.13M
شب شهادت حضرت رقیه (س) دوردانه اقااباعبدالله روبه شما بزرگواران تسلیت عرض می کنم🖤
هدایت شده از 🇮🇷بِیـتُالزهـراۜ🇵🇸
رفقا شب جمعه هم هست
دستای کوچولوی خانم سه ساله
میتونه گره های ظهور رو باز کنه..
بیاین امشب ظهور رو بخوایم
دعا کنیم برای قلبِ مهدی، برای ظهورِ مهدی:)
هدایت شده از 🇮🇷بِیـتُالزهـراۜ🇵🇸
همگی با هم بگیم
اللهم عجل لولیک الفرج
اللهم عجل لولیک الفرج
اللهم عجل لولیک الفرج
هدایت شده از ماهشبتارم!☽
🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱
🌸🌱🌸🌱🌸🌱
🌱🌸🌱🌸🌱
🌸🌱🌸🌱
🌱🌸🌱
🌸🌱
🌱
#پـاࢪتشصتوسوم✋🏻🍃
#ࢪمـانآیــہ🌸🌱
+من یه لباس مثل لباس خودت میخوام که منو نشناسن...
و اتاق اربابتم باید بهم نشون بدی...
-اوممم...خب چشم
شما اینجا صبر کن من برم لباس بیارم...
_____
+خب پس اون اتاقس دیگه درسته؟
-بله...البته الان اونجا نیستن...
تو اتاق کارشون هستن...
و اینکه...
کسی اجازه ی ورود به هیچکدوم از اتاقاشون بجز دوستانشون رو ندارن...
+باشه مشکلی نیست
واقعا ازت ممنونم
بعدم بغلش میکنم...
+میتونی بری عزیزم...
دختر لبخندی میزنه و بعدم اروم ازم دور میشه...
کسی این دورو برا نیست...
پس راه میفتم میرم اتاق ارمین...
درسته اتاق خودشه...
عکسای خودش رو دیواراست...
لبخندی میزنم و گوشیمو در میارم و به صدای دختر خدمتکاره گوش میدم..
اسم اربابو ارمین صدا کرد...
ماشاءالله کار خلافی...
صداشو قطع کردم...
الان وقتش نیست...
فوری میرم در کمدو باز مبکنم که بعلههه...
اینجا اصلا کمد نیست/:
یه اتاق بزرگ پر از لباس و کفش و...
همونجا میمونم و منتظر میشم تا ارمین به اتاقش برگرده...
منم اروم نمیشینم گوشه ی در جوری که زیاد معلوم نباشه چون در خیلی بزرگیه یه شکستگی کوچیک درست میکنم تا بتونم فیلم بگیرم...
یه صداهایی میاد...
گوشمو به در میچسبونم...
متوجه میشم که ارمین و دوتا مرد دیگه که ظاهرا همون دوستاشن وارد میشن...
دوربینو اماده میکنم و میگیریم پشت شکستگی تا فیلم بگیره...
منم از داخل گوشی نگاه میکنم ببینم بیرون چخبره...
ادامہ داࢪد...✨🌿
مبتـلا بـہ حࢪم🚶🏻♀
🌱@Mobtala_Be_Haramm🌱
🌱
🌸🌱
🌱🌸🌱
🌸🌱🌸🌱
🌱🌸🌱🌸🌱
🌸🌱🌸🌱🌸🌱
🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱