مدافعان حـــرم
تا لحظاتی پیش او برایم همان برادر بزرگتر بود و حالا میدیدم در برابر خواهر کوچکترش دست و پایش را گم
🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹
#رمان_تنها_میان_داعش
غبار غم بر قلبم نشست و نگاهم غمگین به زیر افتاد که صدای آرامشبخش حیدر دوباره در گوشم نشست
:»دخترعمو!
من اونروز حرفت رو باور کردم، من به تو شک نکردم.
فقط غیرتم قبول نمیکرد حتی یه لحظه جلو چشم اون
نامرد باشی، واسه همین سرت داد زدم.
؛ سرم را بالا آوردم و دیدم با نگاهش از چشمانم عذر تقصیر میخواهد. سپس نگاه مردانهاش
پیش چشمانم شکست و با لحنی نرم و مهربان نجوا کرد
:»منو ببخش دخترعمو! از اینکه دیر رسیده بودم و تو اونقدر ترسیده بودی، انقدر عصبانی شدم که نفهمیدم دارم
چیکار میکنم! وقتی گریه ات گرفت، تازه فهمیدم چه غلطی کردم! دیگه از اونروز روم نمیشد تو چشمات نگاه کنم
خیلی سخته دل کسی رو بشکنی که از همه دنیا
برات عزیزتره!«
احساس کردم جمله آخر از دهان دلش
پرید که بلافاصله ساکت شد و شاید از فوران ناگهانی احساسش خجالت کشید!
میان دریایی از احساس شفاف و شیرینش شناور شده و همچنان نگاهم به ساحل محبت
برادرانهاش بود؛ به این سادگی نمیشد نگاه خواهرانه ام را
در همه این سالها تغییر دهم که خودش فهمید و دست دلم را گرفت
:»ببین دخترعمو! ما از بچگی با هم بزرگ
شدیم، همیشه مثل خواهر و برادر بودیم. من همیشه دلم میخواست از تو و عباس حمایت کنم، حتی بیشتر از خواهرای خودم، چون شما امانت عمو بودید!
اما تازگیها
هر وقت میدیدمت دلم میخواست با همه وجودم ازت حمایت کنم، میخواستم تا آخر عمرم مراقبت باشم!
نمی-فهمیدم چِم شده تا اونروز که دیدم اون نانجیب اونجوری گیرت انداخته، تازه فهمیدم چقدر برام عزیزی و نمیتونم
تحمل کنم کس دیگهای...«
و حرارت احساسش به قدری بالا رفته بود که دیگر نتوانست ادامه دهد و حرف را به جایی جز هوای عاشقی برد
:»همون شب حرف دلم رو به بابا زدم، اونقدر استقبال کرد که میخواست بهت بگه.
اما
من میدونستم چیکار کردم و تو چقدر ازم ناراحتی که گفتم فعلا ً حرفی نزنن تا یجوری از دلت در بیارم!«
سپس از یادآوری لحظه ریختن شربت روی سرش خنده اش گرفت و زیر لب ادامه داد :»اما امشب که شربت ریخت، بابا شروع کرد!«
و چشمانش طوری درخشید که خودش فهمید و سرش را پایین انداخت
برای خواب راحت تر و خارج شدن از امواج منفی امروز ،حتما شکر گزاری رو انجام بدین❤️👇
آداب خاصی نداره اما بهترین حالتش اینکه
وقتی وارد رخت خوابت شدی چشم هاتو ببندی
نفس عمیق بکشی و شروعکنی😮💨
خدایا شکرت بهم فرصت دادی تا گذشتمُ جبران و آیندمو بهتر بسازم
خدایا شکرت امروز سالم بودم و بهم آرامش دادی
خدایا شکرت امروز یه لقمه نون هرچند کم بود اما حلال خوردم
خدایا شکرت امشب روزیم شد برم هیئت سینه بزنم
خدایا شکرت رزق اشک دادی و گناه قلبمو سیاه نکرد و توفیق توبه داشتم
خدایا دوست دارم برای بودنت
خدایا ....
و هزارتا چیز دیگه که بین تو و خدا رازِ☺️
AUD-20220910-WA0018.mp3
1.71M
🌷 فایل صوتی آیت الکرسی 🌷
💠🔹آیت الکرسی
💠🔹بسم الله الرحمن الرحیم
🌸اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ
🌸من ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ
🌸منْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ
🌸لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ
🌸فقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ
🌸اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ
🌸 أوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا نُورَاللَّهِ الَّذِي يَهْتَدِي بِهِ الْمُهْتَدُونَ وَ يُفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْمُهَذَّبُ الْخَائِفُ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْوَلِيُّ النَّاصِحُ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا سَفِينَةَ النَّجَاةِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ الْحَيَاةِ السَّلامُ عَلَيْكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ وَ عَلَى آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ عَجَّلَ اللَّهُ لَكَ مَا وَعَدَكَ مِنَ النَّصْرِ وَ ظُهُورِ الْأَمْرِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلايَ أَنَا مَوْلاكَ عَارِفٌ بِأُولاكَ وَ أُخْرَاكَ أَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى بِكَ وَ بِآلِ بَيْتِكَ وَ أَنْتَظِرُ ظُهُورَكَ وَ ظُهُورَ الْحَقِّ عَلَى يَدَيْكَ.
سلام بر تو اى حجّت خدا در زمينش، سلام بر تو اى ديده خدا در ميان مخلوقاتش، سلام بر تو اى نور خدا كه رهجويان به آن نور ره مىيابند و به آن نور از مؤمنان اندوه و غم زدوده مىشود، سلام بر تو اى پاكنهاد و اى هراسان از آشوب دوران، سلام بر تو اى همراه خيرخواه، سلام بر تو اى كشتى نجات، سلام بر تو اى چشمه حيات، سلام بر تو، درود خدا بر تو و بر خاندان پاكيزه و و پاكت، سلام بر تو، خدا در تحقق وعدهاى كه به تو داده از نصرت و ظهور امرت شتاب فرمايد، سلام بر تو اى مولاى من، من دلبسته تو و آگاه به شأن دنيا و آخرت توام و به دوستى تو و خاندانت به سوى خدا تقرّب میجويم و ظهور تو و ظهور حق را به دست تو انتظار میكشم.
#امام_زمان
YEKNET.IR - zamine 2 - shabe 2 muharram 1400 - banifatemeh.mp3
6.97M
براینوکرتهرروزعاشورا
وهرجاکربلاست..💔
#محرم #امامحسین
YEKNET_IR_shoor_5_shahadat_hazrat_roghayeh_1400_nariman_panahi.mp3
4.64M
غریبآقام...
توروکشتنتیهعدهنانجیبآقا
#محرم
#امام_حسین
enc_16592350098072792939904.mp3
5.74M
همهداروندارمحسین..💔 #محرم #امامحسین
31.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #کلیپ «عباس امام زمان»
👤 #استاد_رائفیپور
◾️ امام زمان علیهالسلام #عباس میخواد.
◾️ #آب حرف #امام_زمان بود.
◾️ #امام_حسین امام زمان ۶۱ هجری بود.
◾️ #منتظران_ظهور به گوش: برای فرج باید #ابالفضل و #زینب امام زمان ۱۴۴۵ باشیم.
#یا_عباس #یامهدی
شیخرجبعلیخیاط :
امامزماندنبالِرفیقمیگرده .
خوبشو،خودشمیادوپیداتمیکنه
#الّلهُــمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَــــالْفَــرَج
#امام_زمان
سلام امام زمانم
توهـمانخورشیـدتـقـوائیڪہعـرشوفـرشرا
ازفـروغوجـلـوهتوحـقچـراغـانـےڪـنـد..!
#السلامعلیڪیابقیةالله✨
#الّلهُــمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَــــالْفَــرَج
#امام_زمان
هر روز به امام زمان عج سلام ڪنیم
السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدیّ
یا خلیفةَالرَّحمنُ و یا شریڪَ القرآن
یا امامَ الاِنسِ والجانِّ
سیِّدے و مولایَ ! الاَمان الاَمان...
#الّلهُــمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَــــالْفَــرَج
#امام_زمان
مراقب باش، عقب نکشی!.m4a
5.34M
در رابطه این اتفاق بدی که تو شیراز افتاده و جسارتی که به یک خانم کردن، یک نکته مهم خواستم بهت بگم ،
⭕️دلت نلرزه کم بیاری
#سیدکاظم_روحبخش
مدافعان حـــرم
میان دریایی از احساس شفاف و شیرینش شناور شده و همچنان نگاهم به ساحل محبت برادرانهاش بود؛ به این سا
دوباره دستی به موهایش کشید، سرانگشتش را که شربتی شده بود چشید و زیر لب
زمزمه کرد
:»چقدر این شربت امشب خوشمزه شده!«
سپس زیر چشمی نگاهم کرد و با خندهای که لبهایشرا ربوده بود، پرسید :
»دخترعمو! تو درست کردی که انقدر
خوشمزه اس؟« من هم خنده ام گرفته بود و او منتظر جوابم
نشد که خودش با شیطنت پاسخ داد :»فکر کنم چون ازدست تو ریخته، این مزه ای شده!« با دست مقابل دهانم
را گرفتم تا خنده ام را پنهان کنم و او میخواست دلواپسی-اش را پشت این شیطنت ها پنهان کند و آخر نتوانست که دوباره نگاهش را به زمین انداخت و با صدایی که از تپش-
های قلبش میلرزید، پرسید :
»دخترعمو! قبولم میکنی؟«
حالا من هم در کشاکش پاک احساسش، در عالم عشقم
انقلابی به پا شده و میتوانستم به چشم همسر به او نگاه کنم که نه به زبان، بلکه با همه قلبم قبولش کردم. از
سکوت سر به زیرم، عمق رضایتم را حس کرد که نفس
بلندی کشید و مردانه ضمانت داد :»نرجس! قول میدم تا
لحظه ای که زنده ام، با خون و جونم ازت حمایت کنم!«
او همچنان عاشقانه عهد میبست و من در عالم عشق امیرالمؤمنین علیهالسالم خوش بودم که امداد حیدری اش
را برایم به کمال رساند و نه تنها آن روز که تا آخر عمرم،
حیدر را برایم انتخاب کرد.
به یُمن همین هدیه حیدری، ۱۳ رجب عقد کردیم
و قرار شد نیمه شعبان جشن عروسیمان باشد و حالا تنها
سه روز مانده به نیمه شعبان، شبح عدنان دوباره به سراغم
آمده بود. نمیدانستم شمارهام را از کجا پیدا کرده و اصلا ً
از جانم چه میخواهد؟ گوشی در دستانم ثابت مانده و
نگاهم یخ زده بود که پیامی دیگر فرستاد :»من هنوز هر
شب خوابتو میبینم! قسم خوردم تو بیداری تو رو به دست
بیارم و میارم!« نگاهم تا آخر پیام نرسیده، دلم از وحشت
پُر شد که همزمان دستی بازویم را گرفت و جیغم در گلو
خفه شد. وحشتزده چرخیدم و در تاریکی اتاق، چهره
روشن حیدر را دیدم. از حالت وحشتزده و جیغی که
کشیدم، جا خورد. خنده روی صورتش خشک شد و
متعجب پرسید :»چرا ترسیدی عزیزم؟ من که گفتم سر
کوچه ام دارم میام!« پیام هوسبازانه عدنان روی گوشی و
حیدر مقابلم ایستاده بود و همین کافی بود تا همه بدنم
بلرزد. دستش را از روی بازویم پایین آورد، فهمید به هم
ریخته ام که نگران حالم، عذر خواست :»ببخشید نرجس
جان! نمیخواستم بترسونمت!
- عاقبت به شرّی چجوریه؟
+ اینطوری که بهائیت برات مقدس تر از قرآن بشه...
#خبر