enc_16461376259470133009337.mp3
3.68M
_تویحرمباشیبگیرهنمنمبارون!(:🌧♥-
آدمحسودیشمیشه
بهدورانیکه
ملاکِاعتمادبهافراد
عکسامامتوکیفپول بود...!:)
#گذشتههایادشبخیر🚶🏻♂
#بدون_تعاࢪف
باهِـزارتادُخترچَتمیکنی!
هَمه روهم وابسته کردی
؛به همَشونمقول
ازدواجدادی:/
اونوقتجای دیگه هم
میریخواستگاری؟!
اونَمهَمسری که
باحیاونَجیبباشه میخوای؟
نه بابا..!تودیگه کی هستی !🚶🏻♂
دنبالطیباتنگردکه نمیشه:)
#تباهتاکجا
🎧!“•••
.
•
چـٰادُرِتـوهَمـٰانگـُلِخوشبـوۍِ
بـٰاغـاَستシ..!
.
•
🎼⃟📓¦⇢ #چادرانھ••
🎼⃟📓¦⇢#زن_عفت_افتخار
🎼⃟📓¦⇢#حجاب_وعفاف
⇢[💙•🦋]⇠
✨مثلاً یہ رفیق چادرۍ ۅ باحیا مثݪ خۅدٺ داشتہ باشے😍😌💕
#زن_عفت_افتخار
#اِللَّھُمَّعَجِلݪِوݪیَڪَاݪفَࢪُج
#حجاب_وعفاف
میدونیچیھ؟!
انگشترِحاجقاسم↓
بعدازاونانفجارسنگینسالمموند...!
-داداشآرمان؛
چجوࢪےزدنتڪہانگشترتشکست(:💔
#آرمان_علیوردی
#شهیدانه
فـرازیازوَصیتنـٰامہیِ
#حـٰاجقاسم❤️
✨عزٺدستِخداست؛ وبدانیداگـرگمنـٰام ترینهمباشیدولینیتِشمایارۍ مردمباشد میبینیدخدٰاوند؛ چقدربـٰاعزتوعظمتشمآ رادرآغوشمیگیرد.
#شهیدانه
#خاطرات_شهید
با پول تو جیبیش اراذل محل رو میبرد استخر،
میگفتن مصطفی چرا اینکارو میکنی؟
میگفت دوساعت کمتر دیگران رو اذیت کنن
#شهیدانه
#خاطرات_شهید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥این بهترین تعبیر از حرفای سید حسن نصرالله بود...
#سید_حسن_نصرالله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻از هوش مصنوعی خواسته شده با صدا و سبک شهید آوینی این روزهای جنگ اسرائیل با حماس و حمله به فلسطین را روایت کند!
بسیار جالب و دیدنی
ببخشید خستتون کردیم🙃✨
حلال کنید =)
وضو یآدتون نره، شبتون خوش🍃💕
دعامون کنید🙏:)
#اعمال_قبل_از_خواب😴🌿
یادآوریاعمالقبلازخواب
حضرترسولاکرمفرمودندهرشبپیشاز خواب :
1⃣. قرآنراختمکنید.
(=³بارسورهـتوحید)
2⃣. پیامبرانراشفیعخودگردانید.
(=¹ بار: اللهمصلعلیمحمدوآلمحمد
وعجلفرجهم،اللهمصلعلیجمیعالانبیاء والمرسلین)
3⃣. مومنینراازخودراضیکنید.
(=¹بار: اللهماغفرللمومنینوالمومنات)
4⃣. یکحجویکعمرهـبهجاآورید.
(=¹ بار: سبحاناللهوالحمدللهولاالهالا اللهواللهاکبر)
5⃣. اقامههزارركعتنماز
(=³بار:«یَفْعَلُاللهُمایَشاءُبِقُدْرَتِهِ، وَیَحْكُمُ
مایُریدُبِعِزَّتِهِ»)
آیاحیفنیستهرشببهاینسادگیاز
چنینخیرپربرکتیمحرومشویم
AUD-20220910-WA0018.mp3
1.71M
🌷 فایل صوتی آیت الکرسی 🌷
💠🔹آیت الکرسی
💠🔹بسم الله الرحمن الرحیم
🌸اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ
🌸من ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ
🌸منْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ
🌸لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ
🌸فقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ
🌸اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ
🌸 أوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ
جمع پسران ودختران چریڪـے🤍🌿!'
بروبچانقلابےدرجہیڪ✌🏻
•پروفایلهایجدیدچریڪـےبالارودیدی؟؟
•چی ازاین بهتر معدن پروفایل ومتن؟
📌بزن رولینڪ بروتوے ڪانال
https://eitaa.com/joinchat/1931673783Cfdb5fe9de7
_________________👆🏻📻🌿
https://eitaa.com/joinchat/1931673783Cfdb5fe9de7
_____________👆🏻📻🌿
https://eitaa.com/joinchat/1931673783Cfdb5fe9de7
انقلابماانفجارنوربود🇮🇷✌🏻
پسرانودخترانچریکیجانمونید👆🏻👀
میاینیاباتانڪببرمتون🚶♂️
مدافعان حـــرم
جمع پسران ودختران چریڪـے🤍🌿!' بروبچانقلابےدرجہیڪ✌🏻 •پروفایلهایجدیدچریڪـےبالارودیدی؟؟ •چی ازا
هرقدمیکهدر راه استواریاین
#انقــلاباســلامی برمیدارید،
یکقدمبهظهور#حضــرتمهــدی . .
نزدیــــکترمیشــوید✋🏻
#بیعشقخمینےنتوانعاشقمهدےشـد♥️:))
#انقــلابنــور✨
https://eitaa.com/joinchat/1931673783Cfdb5fe9de7
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا نُورَاللَّهِ الَّذِي يَهْتَدِي بِهِ الْمُهْتَدُونَ وَ يُفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْمُهَذَّبُ الْخَائِفُ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْوَلِيُّ النَّاصِحُ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا سَفِينَةَ النَّجَاةِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ الْحَيَاةِ السَّلامُ عَلَيْكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ وَ عَلَى آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ عَجَّلَ اللَّهُ لَكَ مَا وَعَدَكَ مِنَ النَّصْرِ وَ ظُهُورِ الْأَمْرِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلايَ أَنَا مَوْلاكَ عَارِفٌ بِأُولاكَ وَ أُخْرَاكَ أَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى بِكَ وَ بِآلِ بَيْتِكَ وَ أَنْتَظِرُ ظُهُورَكَ وَ ظُهُورَ الْحَقِّ عَلَى يَدَيْكَ.
سلام بر تو اى حجّت خدا در زمينش، سلام بر تو اى ديده خدا در ميان مخلوقاتش، سلام بر تو اى نور خدا كه رهجويان به آن نور ره مىيابند و به آن نور از مؤمنان اندوه و غم زدوده مىشود، سلام بر تو اى پاكنهاد و اى هراسان از آشوب دوران، سلام بر تو اى همراه خيرخواه، سلام بر تو اى كشتى نجات، سلام بر تو اى چشمه حيات، سلام بر تو، درود خدا بر تو و بر خاندان پاكيزه و و پاكت، سلام بر تو، خدا در تحقق وعدهاى كه به تو داده از نصرت و ظهور امرت شتاب فرمايد، سلام بر تو اى مولاى من، من دلبسته تو و آگاه به شأن دنيا و آخرت توام و به دوستى تو و خاندانت به سوى خدا تقرّب میجويم و ظهور تو و ظهور حق را به دست تو انتظار میكشم.
#امام_زمان
مدافعان حـــرم
قسمت پنجاه و هشتم : سرطان سریع از مسجد اومدم بیرون … چه خوب، چه بد … اصلا دلم نمی خواست حتی بفهمم
بسم الله الرحمن الرحیم
#رمان_فرار_از_جهنم
قسمت پنجاه و نهم: حرمت مومن
چند وقتی ازشون خبری نبود … تا اینکه یکی از بچه ها که خواهرش با حسنا دوست بود بهم گفت از بیمارستان مرخص شده … دکترها فکر می کردن توی جواب آزمایش اشتباه شده بوده … و هنوز جوابی برای بروز علت و دیدن شدن اون علائم پیدا نکرده بودن … ایستادم به نماز و دو رکعت نماز شکر خوندم…
توی امریکا، جمعه ها روز تعطیل نیست … هر چند، ظهرها زمان کار بود اما سعی می کردم هر طور شده خودم رو به نماز جمعه برسونم …
زیاد نبودیم … توی صف نماز نشسته بودیم و منتظر شروع حرف های حاجی … که یهو پدر حسنا وارد شد … خیلی وقت بود نمی اومد … .
اومد توی صف نشست … خیلی پریشان و آشفته بود … چند لحظه مکث کرد و بلند گفت: حاج آقا می تونم قبل خطبه شما چیزی بگم؟ …
از جا بلند شد … اومد جلوی جمع ایستاد … .
بسم الله الرحمن الرحیم … صداش بریده بریده بود …
- امروز اینجا ایستادم … می خواستم بگم که … حرمت مومن… از حرمت کعبه بالاتره … هرگز به هیچ مومنی تعرض و اهانت نکنید …
دستمالی رو که دور گردنش بسته بود باز کرد … هرگز دل هیچ مومنی رو نشکنید … جمع با دیدن این صحنه بهم ریخت … همهمه مسجد رو پر کرد … .
- و الا عاقبت تون، عاقبت منه … گریه اش گرفت … چند لحظه فقط گریه کرد … .
- من، این کار رو کردم … دل یه مومن رو شکستم … موافقت یا مخالفت با خواستگاریش یه حرف بود؛ شکستن دلش و خورد کردنش؛ یه بحث دیگه … ولی من اونو شکستم … اینم تاوانش بود …
شبی که دخترم مرخص شد خیلی خوشحال بودم … با خودم می گفتم؛ اونها چطور تونستن با یه تشخیص غلط و این همه آزمایش، باعث آزار خاتواده ام بشن و … .
همون شب توی خواب دیدم وسط تاریکی گیر کردم … از بین ظلمت، شخصی که تمام وجودش آتش بود به من نزدیک می شد … قدش بلند بود و شعله های آتش در درونش به هم می پیچید و زبانه می کشید …
قسمت شصتم : من عمل توئم
از بین ظلمت، شخصی که تمام وجودش آتش بود به من نزدیک می شد … قدش بلند بود و شعله های آتش در درونش به هم می پیچید و زبانه می کشید … نفسش پر از صدا و تنوره های آتش بود … از صدای نفس کشیدنش تمام وجودم به لرزه افتاد …
توی چشم هام زل زد … به خدا وحشتی وجودم رو پر کرد که هرگز تجربه نکرده بودم … با خشم توی چشم هام زل زد و با صدای وحشتناکی گفت: از بیماری دخترت عبرت نگرفتی؟ … هنوز نفهمیدی که چه گناهی مرتکب شدی؟ … ما به تو فرصت دادیم. بیماری دخترت نشانه بود … ما به تو فرصت دادیم تا طلب بخشش کنی اما سرکشی کردی … ما به تو فرصت دادیم اما تو به کسی تعدی کردی که خدا هرگز تو رو نخواهد بخشید …
از شدت ترس زبانم کار نمی کرد … نفسم بند اومده بود … این شخص کیه که اینطور غرق در آتشه … هنوز از ذهنم عبور نکرده بود که دوباره با خشم توی چشم هام نگاه کرد… من عمل توئم … من مرگ توئم …
و دستش رو دور گلوم حلقه کرد … حس می کردم آهن مذاب به پوستم چسبیده … توی چشم هام نگاه می کرد و با حالت عجیبی گلوم رو فشار می داد … ذره ذره فشار دستش رو بیشتر می کرد … می خواستم التماس کنم و اسم خدا رو ببرم ولی زبانم تکان نمی خورد … .
با حالت خاصی گفت: دهان نجست نمی تونه اسم پاک خدا رو به زبون بیاره … .
زبانم حرکت نمی کرد … نفسم داشت بند میومد … دیگه نمی تونستم نفس بکشم … چشم هام سیاه شده بود … که ناگهان از بین قلبم برای یک لحظه تونستم خدا رو صدا بزنم … خدا رو به حرمت اهل بیت پیامبر قسم دادم که یه فرصت دوباره بهم بده تا جبران کنم …
گلوم رو ول کرد … گفت: لایق این فرصت نبودی. خدا به حرمت نام فاطمه زهرا این فرصت رو بهت داد … . .
از خواب پریدم … گلوم به شدت می سوخت و درد می کرد … رفتم به صورتم آب بزنم که اینو دیدم … .
گریه اش شدت گرفت … رد دستش دور گلوم سوخته بود … مثل پوستی که آهن گداخته بهش چسبونده باشن … جای انگشت ها و کف دست کشیده ای، روی پوستش سوخته بود … .
جلوی همه خودش رو پرت کرد روی دست و پای من … قسم می داد ببخشمش … .
حاج آقا بلند شد خطبه نماز جمعه رو بخونه … بسم الله الرحمن الرحیم … ان اکرمکم عندالله اتقکم … به راستی که عزیزترین شما در نزد خدا، باتقواترین شماست … و صدای گریه جمع بلند شد ..