فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥جوری زندگی کنید که پدرتون این طوری ازتون راضی باشه
💥بوسه پدر شهید بابایی بر پای فرزند شهیدش
#شهید_عباس_بابایی🌹
#شهیدانه
🌹یک توصیه از #شهید_همت به همه ی مردم ایران
☝️همون کشورهایی که توی جنگ تحمیلی انواع سلاح ها را به صدام میدادن تا باهاش ایران را بکوبه، چند ماهه توی رسانه ها و کانال های فارسی زبان شون درحال کوبیدن انتخابات و تلاش برای منصرف کردن مردم ایران از شرکت در انتخابات اند.
♨️ آتش دشمن امروز در حال کوبیدن صندوق رای گیریه...
#شهیدانه
ازخداپرسیدم ؛
چرا فاسدها خوشگلترن؟
چرا آدمای الکی و سیگاری با حالترن؟
چرا اونایی که دیگران رو مسخره میکنن
بیشتر تو دل مردم میرن؟
چرا اونایی که خیانت میکنن،تهمت میزنن،
غیبت میکنن،دروغ میگن و بدقول هستن موفقترن؟
چرا همیشه بدا بهترن؟
پرسید ؛ پیشمن یا مردم؟
دیگه چیزی نگفتم!'
#تلنگرانه
#الـٰلّهُمَ_عجــِّلِ_لوَلــیِّڪَ_اَلْفــَرَجْ
میگفت:
غم دنیا میاد و میره
تو باهاش نرو
خودت رو مشغول خدا کن،
سرت رو گرم رشد کردنت کن،
توی غم فرو نرو
فرو که بری، یهو میبنی اون غم رفته
تو هنوز موندی توش🍃
#مجاهدِ_بی_مزه
#روزمرگی_یک_دیوانه
مدافعان حـــرم
میگفت: غم دنیا میاد و میره تو باهاش نرو خودت رو مشغول خدا کن، سرت رو گرم رشد کردنت کن، توی غم فرو ن
«إِبْتَسِمْ وَ لا تَهْتَمَّ بِالمصاعِبِ إنَّ اللهَ يُحِبُّ الأقوياءَ»
لبخند بزن و به سختی ها اهمیت نده، خداوند انسان های قوی رو دوست داره🤍✨!
خوبببیب رفقا
وقت خالی داریم
چطوره یکم حرف بزنیم ؟
نظری انتقادی پیشنهادی حرف دلی بود هستم رفقا☺️✋🏾
ناشناس
https://harfeto.timefriend.net/16840085351512
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا نُورَاللَّهِ الَّذِي يَهْتَدِي بِهِ الْمُهْتَدُونَ وَ يُفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْمُهَذَّبُ الْخَائِفُ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْوَلِيُّ النَّاصِحُ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا سَفِينَةَ النَّجَاةِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ الْحَيَاةِ السَّلامُ عَلَيْكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ وَ عَلَى آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ عَجَّلَ اللَّهُ لَكَ مَا وَعَدَكَ مِنَ النَّصْرِ وَ ظُهُورِ الْأَمْرِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلايَ أَنَا مَوْلاكَ عَارِفٌ بِأُولاكَ وَ أُخْرَاكَ أَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى بِكَ وَ بِآلِ بَيْتِكَ وَ أَنْتَظِرُ ظُهُورَكَ وَ ظُهُورَ الْحَقِّ عَلَى يَدَيْكَ.
سلام بر تو اى حجّت خدا در زمينش، سلام بر تو اى ديده خدا در ميان مخلوقاتش، سلام بر تو اى نور خدا كه رهجويان به آن نور ره مىيابند و به آن نور از مؤمنان اندوه و غم زدوده مىشود، سلام بر تو اى پاكنهاد و اى هراسان از آشوب دوران، سلام بر تو اى همراه خيرخواه، سلام بر تو اى كشتى نجات، سلام بر تو اى چشمه حيات، سلام بر تو، درود خدا بر تو و بر خاندان پاكيزه و و پاكت، سلام بر تو، خدا در تحقق وعدهاى كه به تو داده از نصرت و ظهور امرت شتاب فرمايد، سلام بر تو اى مولاى من، من دلبسته تو و آگاه به شأن دنيا و آخرت توام و به دوستى تو و خاندانت به سوى خدا تقرّب میجويم و ظهور تو و ظهور حق را به دست تو انتظار میكشم.
#امام_زمان
✨✨✨✨✨✨
رمان: #قصهدلبری
قسمت_چهلوششم
ماه هفتم در یزد رفتم سونوگرافی.
دکتر گفت: مایع امنیوتیک دور بچه خیلی کمه باید استراحت مطلق داشته باشی.
دوباره در یزد ماندگار شدم..
میرفت و می آمد.
خیلی بهش سخت میگذشت
آن موقع میرفت بیابان.
وقتی بیرون محل کار میرفت مانور یا اموزش، میگفت: میرم بیابون..
شرایط خیلی سخت تر از زمانی بود ک میرفت دانشکده!
میگفت: « عذابه من خسته و کوفته برم تو اون خونه سوت و کور...
از صبح برم سرکار، بعد از ظهر هم برم تو خونه ای ک تو نباشی؟!
دکتر ممنوع سفرم کرده بود.
نمیتوانستم بروم تهران!
سونوگرافی ها بیشتر شد.
یواش یواش ب من فهماندند ک ریه بچه مشکل داره!
آب دور بچه که کم میشد مشخص نبود کجا میره.
هر کس نظری میداد:
-آب ب ریش میره
-اصلا هوا ب ریش نمیرسه
- الان باید سزارین بشی
دکترها نظرات متفاوتی داشتند!
دکتری میگفت: شاید وقتی ب دنیت بیاد ظاهر بدی داشته باشه!!
چند تا از پزشکا گفتن: میتونیم نامه بدیم پزشک قانونی ک بچه رو سقط کنی
اصلا تسلیم همچنین کاری نمیشدم.
فکرش هم عذاب بود..!
با علما صحبت کرد ببیند ایا حکم شرعی اجازه چنین کاری را ب ما میدهد یا نه!
اطرافیان تو فشار گذاشتند که:
« اگر دکترها اینجوری میگن و حاکم شرع هم اجازه میده ، بچه رو بنداز!
خودت راحت، بچه هم راحت.»
زیر بار نمیرفتم.
میگفتم: نه پزشک قانونی میام ن پیش حاکم شرع!😭
یکی از دکترا میگفت: اگه من جای تو بودم تسلیم هیچ کدوم از این حرفا نمیشدم. جز تسلیم خود خدا!
چون روح در این بچه دمیده شده بود سقط کردن را قتل میدانستم..
اگر تن ب این کار میدادم تا آخر عمر خودم را نمیبخشیدم
✨✨✨✨✨✨
مدافعان حـــرم
✨✨✨✨✨✨ رمان: #قصهدلبری قسمت_چهلوششم ماه هفتم در یزد رفتم سونوگرافی. دکتر گفت: مایع امنیوتی
✨✨✨✨✨✨✨
رمان: #قصهدلبری
قسمت_چهلوهفتم
اطرافیان میگفتند: شما جونید و هنوز فرصت دارید..
با هر تماسی بهم میریختم.
حرف و حدیث ها کشنده بود!
حتی یکی از دکتر ها وجهه مذهبی مان را زیر سوال برد!
خیلی ما رو سوزاند
با عصبانیت گفت: «شماها میگید حکومت جمهوری اسلامی باشه!
شماها میگید جانم فدای رهبر! شما ها میگید ریش! شما ها میگید چادر!
اگه اینا نبود میتونستم راحت توی همین بیمارستان خصوصی این کارو تمام کنم.
شماها ک مدافعان این حکومتین پس تاوانش رو هم بدید..!
داشت توضیح میداد ک میتواند بدون اجازه پزشک قانونی و حاکم شرع بچه را بیندازد!
نگذاشتیم جمله اش تمام شود.
وسط حرفش گذاشتیم آمدیم بیرون ..
خودم را در اتاقی زندانی کردم!
تند تند برایمان نسخه جدیدی میپیچیدند..
گوشی را پرت کردم گوشه ای و سیم تلفن را کشیدم بیرون!
ب پدر و مادرم هم گفتم:« اگه کسی زنگ زد احوال بپرسه گوشی رو برام نیارین»
هر هفته باید می آمد یزد.
بیشتر از من اذیت میشد
هم نگران من بود، هم نگران بچه..
حواسش دست خودش نبود.
گاهی بی هوا از پیاده رو میرفت تو خیابان، مثل دیونه ها.
ب دنبال نقطه ای میگشتیم ک بفهمیم چرا این داستان تلخ برای ما رخ داده است؟
دفتر هیچ مرجعی نبود ک زنگ نزنیم!
حرف همشان یکی بود:
«در گذشته دنبال چیزی نگردید. بالاترین مقام نزد خدا تسلیم بودنه!»
✨✨✨✨✨✨✨