~🕊🌴#برگیازخاطرات✨
میخواستند تسبیحش را بگیرند
نداد ؛ گفت: ڪسے در میدان نبرد
تفنگش را به دیگرے نمیدهد
بعد از خداحافظے ،
یک نفر از طرفش
براے همه انگشتر آورد ...
#سردار_دلها🧡
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی♥️🕊
~🕊
#برگیازخاطرات
✨غروب #ماه_رمضان بود. ابراهیم در خانه ما آمد و یک قابلمه بزرگ گرفت و به کله پزی رفت. گفتم داش ابرام افطاری کله پاچه خیلی میچسبه. گفت آره ولی برا من نیست. رفتیم پشت پارک چهل تن انتهای کوچه در زدیم و کله پاچه ها را به خانواده مستحقی تحویل دادیم. آن ها ابراهیم را به خوبی می شناختند ...
#شهید_ابراهیمهادی♥️🕊🌱
~🕊
🌴#برگیازخاطرات✨
رتبه ۴ ڪنڪور شد، پزشڪی شیراز .
از دانشگاههای فرانسه و ڪانادا هم دعوت نامه داشت . میتونست بره دنبال تحصیل و بعدش هم درآمد بالا و یڪ زندگی راحت . حتی میتونست یه رنگ و لعاب مذهبی هم به ڪارش بده و توجیه ڪنه ڪه میرم پزشک میشم و بعدش هم خدمت به مردم !
اما به همه اینا پشت پا زد و برای حفظ ڪشور موند .
#شهید #مهدی_زین_الدین 🌹🕊
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات🌹
~🕊
🌴#برگیازخاطرات✨
🌿غیر ممکنی که ممکن شد!
#شهید_صیاد_شیرازی در سخنانی به مناسبت سالروز آزادسازی خرمشهر درباره #شهید_خرازی گفته است :
« در قرارگاه، صدای شهید خرازی را از بیسیم شنیدیم که میگفت : اجازه بدهید با یک گردان وارد خرمشهر شویم.
اما به وی گفتیم: مگر می شود با یک گردان با چند لشکر رو به رو شد؟
به هر صورت او اصرار میکرد . .
ناخودآگاه به او اجازه دادیم .
پس از ساعتی دوباره وی با بی سیم گفت : عراقیها تسلیم شدند . .
و ما باورمان نمی شد ، زیرا واقعا این کار باورنکردنی بود که انجام دادند .
#شهیدانه
╭┈────𖦹 🌱مدافعان حرم
╰─┈➤↯
@Modafeane_Haraam