eitaa logo
مدافعان حـــرم
864 دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
11هزار ویدیو
230 فایل
🌱بسم رب الشهدا و الصدیقین🕊 زنده کردن یاد و خاطره ی شهدا کمتر از شهادت نیست 🥀 "مقام معظم رهبری " ناشناس https://harfeto.timefriend.net/17332925273420 اطلاعات👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1883046322C1568ca0f84 900_____________🛬_1k
مشاهده در ایتا
دانلود
18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
باباشو آخر از نیزه پس میگیره...💔
20.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
-ای‌امید‌مردم‌ایران‌رقیه...♥️
هدایت شده از خادم الشهدا
این نگین انگشتری رو 👆 هدیه بگیرید 🥰😍 بدون پرداخت یک ریال هزینه! فقط کافیه به آیدی زیر کلمه "اربعین" رو بفرستین و در پویش ما شرکت کنین و هدیه بگیرین🙃👇 @Masjedkala_admin 💚 به قید قرعه یک‌ نگین انگشتری😍 ⭕️ ۳ بنر اول پربازدید »کتیبه مخمل❤️ 📌پایان فرصت: جمعه شب ساعت 22 📌برای اعلام نتایج و تهیه ملزومات سفر اربعین عضو کانال زیر باشین👇 -{ @masjedkala }- [ 0336]
•••🔗🦈" داشتند‌به‌‌سوی‌‌جهنم‌‌میبردنش! قطع‌‌امید‌کرده‌‌بود‌.. ناگهان‌‌به‌‌دلش‌‌افتاد‌‌که‌‌او‌یک‌بار‌ برای‌‌حسین‌گریه‌‌کرده‌‌بود‌..! ‌ناخودآگاه‌‌به‌‌زبان‌‌آورد‌"یااباعبداللّه" دست‌‌هایش‌‌راول‌‌کردند‌مات‌‌ماند‌ وگفت: -کسی‌‌جوابم‌‌را‌نداد‌چرا‌رفتید؟؟ +اگر‌بخشیده‌‌نشده‌‌بودی‌‌نمیتوانستی‌‌ بگویی‌اباعبدالله!:) {🦈🔗} ☜
•••📘🔗" درجلسه‌ای‌که‌بیشترشبیه‌صحنه‌ای ازیک‌فیلم‌علمی‌تخیلی‌بود،برای نخستین‌بارشاهدانی‌برابرنمایندگان کنگره‌آمریکاقرارگرفتندوجلسه‌ی‌ استماعی‌درباره‌موضوع‌جنجالی برخوردباموجودات‌فضایی‌بیگانه برگزارشد. به‌گزارش‌خبرآنلاین:ستاره‌این‌جلسه دیویدگراش‌افسراطلاعاتی‌پیشین‌ بودکه‌سابق‌براین،باادعای‌اینکه‌دولت‌ آمریکا،سفینه‌ی‌دست‌‌نخورده‌‌ موجودات‌فضایی‌بیگانه‌رادراختیار دارد،جنجال‌زیادی‌به‌پاکرد! {🔗📘} ☜
اینجا کوفه نیست ؛ایـ🇮🇷ـران است عهدی کہ بسته با ولایت ، هرگـز نمی‌شکند .. اینجا ، یکی نه ! هزاران حاج قاسم دارد آری سر ندارد قابلِ رهبر ، اگر فرمــان دهد 🌿♥️ [🖇💚] ☜ [🖇💚] ☜
﷽ 『سخنان حضرت آقا🙂✨』 آنچہ‌ِدیگَـرآن‌دَرآینھِ‌نمۍبینند، سِیـدومولآۍِمـٰادرخشتِ‌خ‌ـٰام‌مۍببننـد؛وقتۍ‌وادادگان‌نھیب‌زدڪہ‌: ‹دَربارھ‌ۍمسآئلِ‌ناموسۍِ‌ اِنقلآب‌وتوآن‌نظام‌وموشڪۍ مذاڪرھ‌نمیڪنیم..(:🖐🏿'!› ‌‌‹ ›• ♥❧ 
مدافعان حـــرم
زینب کوچکترین دخترِ عمو بود و شیرین زبان ترینشان که چند قدمی جلو آمد و با گریه به حیدر التماس کرد :
بسم الله الرحمن الرحیم قسمت ۲۵ کنج اتاق در خودم فرو رفته و در دریای اشک دست و پا میزدم که تا عروسیمان فقط سه روز مانده و دامادم به جای حجله به قتلگاه میرفت. تا می-توانستم سرم را در حلقه دستانم فرو میبردم تا کسی گریه ام را نشنود که گرمای دستان مهربانش را روی شانه هایم حس کردم. سرم را بالا آوردم، اما نفسم بالا نمی آمد تا حرفی بزنم. با هر دو دستش شکوفه های اشک را از صورتم چید و عاشقانه تمنا کرد :» قربون اشکات بشم عزیزدلم! خیلی زود برمیگردم! تلعفر تا آمرلی سه چهار ساعت بیشتر راه نیس، قول میدم تا فردا برگردم!« شیشه بغض در گلویم شکسته و صدای زخمی ام بریده بالا می آمد :» تو رو خدا مواظب خودت باش...« و دیگر نتوانستم حرفی بزنم که با چشم خودم میدیدم جانم میرود. مردمک چشمانش از نگرانی برای فاطمه میلرزید و می خواست اضطرابش را پنهان کند که به رویم خندید و عاشقانه نجوا کرد : »تا برگردم دلم برا دیدنت یه ذره میشه! فردا همین موقع پیشتم!« و دیگر فرصتی نداشت که با نگاهی که از صورتم دل نمیکَند، از کنارم بلند شد. همین که از اتاق بیرون رفت، دلم طوری شکست که سراسیمه دنبالش دویدم و دیدم کنار حیاط وضو میگیرد.