eitaa logo
مدافعان حرم ولایت
1.4هزار دنبال‌کننده
16هزار عکس
19.2هزار ویدیو
207 فایل
🔹﷽🔹 کانال مدافعان حرم ولایت با متنوع ترین مطالب روز؛ آموزشی_اقتصادی_نظامی_مذهبی وسرگرمی. ♡ ارسال بهترین وجذابترین رمان‌ها پیام بصورت پست ناشناس https://harfeto.timefriend.net/16823204465218 ارتباط با ادمین @MAHDy_Yar_313
مشاهده در ایتا
دانلود
کینه سرطان روح 13.mp3
10.16M
13 تـو میتـ💪ـونی؛ برخلاف میلِ شیطان، حرکت کنی! ✔️اگه نمی تونستی؛ برای این مبارزه ی بزرگ، انتخاب نمی شدی! حرکت در خلاف جهت کینه ها؛ پیروزی در برابر شیطانه 🎁کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615 أللَّھُـمَ‌؏َـجِّـلْ‌لِوَلیِڪْ‌ألْـفَـرَج
🕊🌤🌺🕊🌤🌺🕊🌤🌺🕊🌤🌺 ✨بسم رب الشـھــ🕊ـــدا🥀 و الصدیقین ✨سومین چله ی کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت 💫 امروز " شنبه 25 فروردین ماه" 📌 " دهمین " روز چله نماز شب وحدیث شریف کساء و 📿 100صلوات🎁 🥀🕊اختصاص دارد به چهارده معصوم علیه السلام و شهید والامقام سيد جواد موسوی ✨🥀أللَّھُـمَ‌؏َـجِّـلْ‌لِوَلیِڪْ‌ألْـفَـرَج🥀✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید باکرامت سید جواد موسوی🌻 🕊🌤🌸🕊🌤🌸🕊🌤🌸🕊 تاریخ ولادت: ۱۳۴۵ محل ولادت: روستای شنبه بازار_شهرستان فومن تاریخ شهادت: ۱۳۶۴/۱۱/۲۵ محل شهادت: منطقه عملیاتی اروندکنار(فاو) مزار: گلزار شهدای شنبه بازار(سبزقبا) ࿐჻ᭂ⸙🍃🌺🕊🌺🕊🌺🍃⸙჻ᭂ࿐ https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615 ࿐჻ᭂ⸙🍃🌺🕊🌺🕊🌺🍃⸙჻ᭂ࿐ ✨🥀أللَّھُـمَ‌؏َـجِّـلْ‌لِوَلیِڪْ‌ألْـفَـرَج🥀✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰زندگینامه شهید والامقام سید جواد موسوی 🕊🌤🌸🕊🌤🌸🕊🌤🌸🕊🌤🌸 💐شهید موسوی فرزند مرحوم سید قسمت و بمانی اسماعیل زاده ‌ به‌ سال‌ 1345 در روستای  ‌شنبه‌بازار شهرستان فومن دیده‌ به‌ جهان‌ گشود.‌ با نوای‌ دلنشین‌ مادر و نگاه‌های‌ عاشقانه‌ پدر در گهواره‌ آرامش‌گرفت‌.اگر چه‌ کودکی‌ بازی‌گوش‌ بود، اما مهربانیش‌ زبان‌ زد همگان‌ بود. به‌ دلیل‌ شیرین‌ زبانی‌ و چابکی‌اش‌ همه‌ او را دوست‌ می‌داشتند. چیزی‌ که‌ همگان‌ را متحیر می‌ساخت‌، نورانیت‌ چهره‌ی‌ این‌ کودک‌خردسال‌ بود که‌ مادر را وادار می‌ساخت‌ تا با این‌ فرزندش‌ برخورد خاصی‌ داشته‌ باشد. سال‌ 1352 وارد عرصه‌ی‌ علم‌ و دانش‌ شد و در این‌ راه،‌ بسیار سخت ‌کوش‌ بود. با پیروزی‌ انقلاب‌ درسال‌ 1357، در صف‌ نیروهای‌ بسیج‌ مستضعفین‌ قرار گرفت‌ و در سال‌ 1360 بود که‌ عضو پایگاه‌ بسیج‌ اباذر شنبه‌بازار شد و به‌ فعالیت‌های‌ فرهنگی‌ مشغول‌ گردید. او در کنار تحصیل‌ و فعالیت‌های‌فرهنگی‌، بسیار جدی‌ به‌ انجام‌ فرایض‌ دینی‌ می‌پرداخت‌ و پدر را در کارهای‌ کشاورزی‌ یاری‌می‌رساند. از آنجایی‌ که‌ به‌ دعای‌ کمیل‌ علاقه‌ای‌ خاص‌ داشت‌، دراین‌ مراسم شرکت میکرد. وی‌ همچنین‌ در سازمان‌ هلال‌ احمر شهرستان‌ فومن‌، فعالیت‌ چشمگیری‌ داشت‌. هنگامی‌ که‌ ‌ جنگ‌ در شهریور ماه‌ 1359 توسط دشمن شروع شد، سید جواد نیز شوق‌ جهاد فی‌سبیل‌الله‌ را در دل‌ داشت‌، از این‌ رو در سال‌ 1362 تصمیم‌ گرفت‌، پرنده‌ دل‌ را از قفس‌ تن‌ رها ساخته‌ و راهی‌جبهه‌ شود، اما به‌ دلیل‌ سن‌ و سال‌ کم‌ با مخالفت‌ خانواده‌، مخصوصا مادر مواجه‌ شد، ولی‌ سرانجام‌با جلب‌ رضایت‌ خانواده‌ به‌ منطقه‌ کردستان‌ اعزام‌ گردید و پس‌ از شش‌ ماه‌ حضور در جبهه جهت‌ مرخصی‌ به‌ منزل‌بازگشت‌. در طول‌ جنگ‌ دو بار مجروح‌ شد. هنگامی‌ که‌ در جزیره‌ی‌ مجنون‌ و در عملیات‌ بدر از ناحیه‌ی‌ پهلوزخمی‌ شد، برای‌ مرخصی‌ به‌ منزل‌ بازگشت‌، اما ضمن‌ اینکه‌ مجروحیت‌ خویش‌ را از خانواده‌ کتمان‌می‌کرد، حتی‌ دوشادوش‌ پدر در مزرعه‌ نیز کار می‌کرد.زمانی‌ که‌ به‌ منطقه‌ جنوب‌ اعزام‌ شد، در آغاز با شهید بشیر نظری‌ همرزم‌ بود، پس‌ از چهارماه‌ ازهمرزمان‌ خداحافظی‌ کرده‌ تا راهی‌ شهرستان‌ شود، هنگام‌ خداحافظی‌ با شهید بشیر‌ نظری‌، او به‌سیدجواد گفت‌: «سید نزد مادرم‌ بروید و به‌ ایشان‌ سلام‌ مرا برسانید و بگویید برایم‌ مقداری‌ ترشی‌بفرستد تا هنگام‌ بازگشت‌، برایم‌ بیاورید». سیدجواد پس‌ از بازگشت‌ و اقامتی‌ کوتاه‌ که‌ در منزل‌داشت‌ به‌ منزل‌ بشیر رفت‌، اما هنگامی‌ که‌ به‌ درب‌ منزل‌ ایشان‌ رسید، با حجله‌ بشیر مواجه‌ شد و این‌برای‌ او بسیار متاثر کننده‌ بود. روحیه‌ شهادت‌طلبی‌ از آغاز جنگ‌ در اعمال‌ و اخلاق‌ سیدجواد کاملامشهود بود. آخرین‌ بار که‌ به‌ جبهه‌ اعزام‌ میشد، به‌ برادر بزرگترش‌ گفته‌ بود: عید امسال‌ منتظر من‌ نباشید من ‌دیگر به‌ منزل‌ و جمع‌ شما نخواهم‌ بود. حلالم‌ کنید و از همگان‌ برایم‌ حلالیت‌ بطلبید.سرانجام‌ در روز بیست‌ و پنجم‌ بهمن ماه‌ 1364، در عملیات‌ والفجر 8 ، بعنوان‌ خط‌ شکن‌ در منطقه‌ عملیاتی‌ اروند کنار (فاو)آنقدر دلیرانه‌ جنگید، تا اینکه‌ بعلت‌ جراحات‌ شدید، ازناحیه‌ پهلو، صورت‌ و دست‌، به‌ جمع‌ یاران‌ کربلای‌ حضرت‌ امام‌ حسین‌ (ع‌) پیوست‌ و شهید شد و در نهایت، در گلزار شهدای‌ شنبه‌بازار (سبزقبا) به‌ خاک‌ سپرده‌ شد. از خصوصیات‌ اخلاقی‌اش‌، اینکه‌ بسیار مهربان‌ بود و سیمایی‌ معصومانه‌ داشت‌. نسبت‌ به‌ پدر ومادر، احترام‌ قایل‌ بود و تا حد توان‌ سعی‌ می‌کرد، نیاز و خواسته‌های‌ ایشان‌ را اجابت‌ کند. علاقه‌بسیار زیادی‌ به‌ امام‌ زمان‌ (عج‌) داشت‌ و آرزوی‌ شهادت‌ در رکاب‌ آن‌ حضرت‌ را در دل‌ داشت‌. دررفتارش‌ با دیگران‌ با گذشت‌ و با ایثار و مقید به‌ صله‌ارحام‌ بود. بعداز شهادت این شهید مردم که احترام خاصی به اهل بیت داشتند و احترام سید بودن شهید. هرروزه به مزار وی رفته و نذر و نیاز می نمودند که تا گره ای از مشکلاتشان باز گردد. که همین اتفاق می افتاد . اکثر آنها که مشکلاتی داشتند با نذر و نیاز به این شهید متوسل می شوندو حاجت آنها برآورد میگردد . و امروز مردم از سراسر محلات و شهرهای کشور به مزار وی می آیند تا ارادت خودرا به این شهید بزرگوار نشان دهند …. چه خوش گفت آن پیر سفر کرده جماران امام راحل… « همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت دارالشفای عارفان و عاشقان خواهد بود. ࿐჻ᭂ⸙🍃🌺🕊🌺🕊🌺🍃⸙჻ᭂ࿐ https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615 ࿐჻ᭂ⸙🍃🌺🕊🌺🕊🌺🍃⸙჻ᭂ࿐ ✨🥀أللَّھُـمَ‌؏َـجِّـلْ‌لِوَلیِڪْ‌ألْـفَـرَج🥀✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♦️گفتگو با «سیدنعمت موسوی» برادر شهید سید جواد موسوی 🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸 💥آقای موسوی چند خواهر و برادر هستید؟ کمی از خانواده‌تان بگویید. ما یک خانواده شلوغ با ۱۰ فرزند بودیم. شش برادر و چهار خواهر. سیدجواد متولد ۱۳۴۵ بود و به عنوان خط‌شکن از لشکر ۲۵ کربلا در عملیات والفجر ۸ به شهادت رسید. من فرزند ششم و سیدجواد فرزند هفتم خانواده بود. از شهید چهار سال بزرگ‌تر بودم. شغل پدرمان کشاورزی بود. سال ۱۳۸۱ به رحمت خدا رفت و مادرم همان سال بعد از هشت ماه از دنیا رفت. 💥با شهید همرزم بودید؟ بله همرزم بودیم. همزمان با سیدجواد رزمنده بودم و در عملیات‌های مختلف حضور داشتم. موقعی که برادرم شهید شد من هم در عملیات والفجر ۸ حضور داشتم. 💥روستای شما ۱۴ شهید دارد، اما گویی مردم توجه خاصی به سید جواد دارند. توجه داشته باشید که محله ما کلاً ۱۵۰ خانواده داشت و ۱۴ شهید تقدیم کرده است. این ۱۴ شهید یکی از یکی بهتر بودند. نمی‌شود بگوییم سیدجواد بهتر از بقیه بود، ولی، چون جزو سادات بود مردم برای جدش او را شفیع قرار می‌دهند و حاجت می‌گیرند. سیدجواد طوری بود که از اول انقلاب در مساجد و پایگاه بسیج و نماز جماعت و نماز جمعه حضور فعالی داشت. مردم فعالیت‌هایش را می‌دیدند و به او علاقه‌مند شده بودند. جواد به بزرگ‌ترهایش خیلی احترام می‌گذاشت. مهربان و اهل صله رحم بود. زمان شهادتش با آنکه سن و سالی نداشت حدود ۴۰ ماه سابقه حضور در جبهه داشت. سید اواخر عمرش می‌خواست با یک دختر یتیم به‌خاطر یتیمی‌اش ازدواج کند که قسمت نشد و به شهادت رسید. 💥اما به هرحال اتفاق‌هایی افتاده که مزار شهید موسوی این همه زائر دارد. خب بله. مردم شهید را صاحب کرامت می‌دانند و به ایشان نذر می‌کنند. من یک نمونه‌اش را برایتان تعریف می‌کنم؛ چند وقت پیش سر مزار برادرم رفته بودم که دیدم آقای ناآشنایی بالای مزار نشسته و گریه می‌کند. یک آقا اهل رشت و ساکن تهران بود. آنطور که خودش می‌گفت: همسر و مادرشان به سیدجواد علاقه داشتند و به زیارتش می‌رفتند. ایشان تعریف می‌کرد که یک بار از تهران برای تفریح به شمال آمده بودیم که مادرم گفت: به زیارت مزار سید هم برویم. در جواب مادرم گفتم: «ما این همه راه نیامده‌ایم که گریه و زاری کنیم. آمده‌ایم تفریح و خوشگذرانی.» همان شب خواب دیدم سیدجواد مرا به اسم صدا می‌زند. تعجب کردم که اسمم را از کجا می‌داند. خلاصه سید به من گفت: «چرا پشت سرم حرف می‌زنی؟ من چه بدی به تو کردم.» آن آقا تعریف می‌کرد بعد از اینکه از خواب بیدار شدم از حرف‌های روز قبلم پشیمان شدم و به زیارت مزار سید آمدم. من آن آقا را در حالی مشغول زیارت برادرم دیدم که داشت گریه می‌کرد. وقتی فهمید برادر شهید هستم جریان خواب را تعریف کرد و از من پرسید: «چی کار کنم شهید از من راضی شود؟» گفتم: «همین که به مزارش آمدی شهید از تو راضی است.» 💥سید چند بار به جبهه اعزام شده بود؟ اولین بار که می‌خواست جبهه برود سال ۶۲ بود. آن موقع خیلی سخت می‌گرفتند. چون سن و سالش کم بود برای جبهه قبولش نکردند. یکی از بستگان ما کارمند هلال احمر بود گفت: «سیدجواد ناراحت نشو. برو دوره امدادگری. از طریق هلال احمر به جبهه اعزام شو.» بار اول از طریق هلال احمر به جبهه رفت و چهار ماه ماند. از همان جا جذب لشکر ۲۵ کربلا شد. به عنوان نیروی رزمنده در لشکر ۲۵ کربلا ماند تا لحظه‌ای که شهید شد. حداقل سه سال جبهه ماند. هر دو ماه مرخصی می‌آمد. ما پنج تا برادر همه جبهه بودیم فقط برادر بزرگم که سن و سالش بیشتر بود جبهه نرفت. بعد از شهادت سیدجواد هم سنگر جبهه را خالی نکردیم. 💥با آن سن و سال کم چه انگیزه‌ای سیدجواد را به جبهه کشاند؟ محیط محل ما قبل و بعد از انقلاب مذهبی بود. مسجد ولی‌عصر (عج) شنبه‌بازار از اول انقلاب تا حالا یک شب نشده که درش بسته باشد. در بدترین شرایط که برف و باران باریده هم در مسجد باز است و مردم در آن برای نماز حضور می‌یابند. در محله ما آنقدر شور و حال انقلاب در بین بزرگ‌تر‌ها بود که باعث شد جوان‌تر‌ها در خط انقلاب و اسلام بمانند. اولین پایگاه فعال منطقه ما پایگاه محله شنبه‌بازار بود. از این پایگاه جوانان زیادی به جبهه رفتند. هر کاروان که عازم جبهه بود ما نیرو می‌فرستادیم. سیدجواد از ۱۲ سالگی عضو بسیج بود. 💥مادرتان مخالفت نمی‌کرد شما پنج پسر همزمان در جبهه بودید؟ پدر و مادرم خودشان مشوق جبهه رفتنمان بودند. ما زمین کشاورزی داشتیم که پدرم کار چند نفر را انجام می‌داد. سیدجواد زمانی که بیکار بود به بابا کمک می‌کرد. در محله ما اکثر جوان‌ها رزمنده بودند. با آنکه روستای کوچکی داریم، ولی سه آزاده و چند جانباز داریم. اکثر مرد‌های محله حداقل یک بار جبهه رفته‌اند. ࿐჻ᭂ⸙🍃🌺🕊🌺🕊🌺🍃⸙჻ᭂ࿐ https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615 ࿐჻ᭂ⸙🍃🌺🕊🌺🕊🌺🍃⸙჻ᭂ࿐ ✨🥀أللَّھُـمَ‌؏َـجِّـلْ‌لِوَلیِڪْ‌ألْـفَـرَج🥀✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨قرائت 100 صلوات _ حدیث شریف کساء ونماز شب 🎁 🕯️به یاد شهید سید جواد موسوی و چهارده معصوم علیه السلام ⚠️لطفا برای معرفی کامل شهدا به کانال معنوی بيت الشهدا مدافعان حرم ولایت بپیوندید . ࿐჻ᭂ⸙🍃🌺🕊🌺🕊🌺🍃⸙჻ᭂ࿐ https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615 ࿐჻ᭂ⸙🍃🌺🕊🌺🕊🌺🍃⸙჻ᭂ࿐ ✨🥀أللَّھُـمَ‌؏َـجِّـلْ‌لِوَلیِڪْ‌ألْـفَـرَج🥀✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹نماهنگ َشهید/ياران چه غريبانه ... ࿐჻ᭂ⸙🍃🌺🕊🌺🕊🌺🍃⸙჻ᭂ࿐ https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615 ࿐჻ᭂ⸙🍃🌺🕊🌺🕊🌺🍃⸙჻ᭂ࿐ ✨🥀أللَّھُـمَ‌؏َـجِّـلْ‌لِوَلیِڪْ‌ألْـفَـرَج🥀✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Fani-Ali-Hadith-e-Kisa-Fa.mp3
26.36M
•🎤• 🌱 حدیث ڪساء♥️ با صدای 🚨کانال مدافعان حرم ولایت در ایتا وروبیکا👇 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎╭═⊰🌺🌼🌸🌺🌸🌼🌺⊱━╮ @Modafeane_harame_velayat ╰═⊰🌺🌼🌸🌺🌸🌼🌺⊱━╯ 🚨کانال بیت الشهدا عاشقان ولایت در ایتا👇 ࿐჻ᭂ⸙🍃🌺🕊🌺🕊🌺🍃⸙჻ᭂ࿐ https://eitaa.com/joinchat/3286434026Cc9f896c22c ࿐჻ᭂ⸙🍃🌺🕊🌺🕊🌺🍃⸙჻ᭂ࿐ ✨🥀أللَّھُـمَ‌؏َـجِّـلْ‌لِوَلیِڪْ‌ألْـفَـرَج🥀✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📢 از امشب برنامه کبوتران حرم 👨‍👩‍👦‍👦 🕌 ویژه برنامه ، 🖇 با حضور ذاکران و شاعران آئینی، اساتید، پیشکسوتان و جوانان 🔹 شب‌های ماه مبارک رمضان ♦️مکان: حرم مطهر رضوی -صحن جمهوری، رواق دارالهدایه ♦️زمان: بعد از افطار از ساعت ۲۳ و ۴۵ دقیقه الی ۱وسی بامداد🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸حرم مطهر رضوی 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔳«حواستان به روزهای بعد از شب قدر باشد» ▪️در این ماه، شیطان در بند است و خدا او را از سر راه صراط مستقیم برداشته که آنهایی که می‌خواهند بسوی خدا برگردند راحت برگردند. بعد از این ماه، شیاطین آزاد می‌شوند. ▫️یک ماه زحمت کشیدید کوله بارتان را پر کردید، بعضیها فکر می‌کنند از این ماه بیرون رفتند و یا بعد از شب‌های احیا دیگر کار تمام است، تقدیرات رقم خورده، ما هم که گریه و توسل داشتیم و خدا هم تقدیرات خوبی نوشت، از فردا می‌روند دنبال کار خودشان! ▪️نه، تقدیرات تغییر می‌کند. شما آمدی تعهّد دادی که من می‌خواهم مطیع باشم، آنها هم برایت می‌نویسند و بودجه تأمین می‌شود. اگر بعد از آن، سستی کنید، کم می‌شود، آن توفیقات از شما گرفته می‌شود و شیطان کارش همین است. با شدّت می‌آید تا هرچه جمع کردی از دستت در بیاورد. ▫️خیلی حواستان باشد، لحظات و روزهای بعد از شب‌های احیا بسیار مهمّ است. دقیقا همان لحظاتی که همه شل می‌شوند و سرعتشان کم می‌شود. این نشان‌دهنده‌ی این است که رحمت خدا آنطور که باید شامل حالشان نشده است. از نشانه‌های رحمت خدا این است که انسان سرزنده و بانشاط می‌شود، فرح می‌گیرد. @Modafeane_harame_velayat
مهمان سرای رضوی🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔺️منابع رسانه‌ای آمریکا: اسماعیل قاآنی فرمانده نیروی قدس ایران در هفته های اخیر با رهبران شبه نظامی در سراسر منطقه از جمله برخی جناح های فعال در سوریه و عراق به منظور جذب نیرو و شبه نظامیان برای مبارزه با اسراییل جلسات مخفیانه ای برگزار کرده است. ایران قوی 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
══════════•════••• 🍎 لقمه حلال... ✍بعد از نماز مردم در مسجد دور تا دور پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) نشسته بودند، پیامبر فرمودند: فرزندان خود را در رحم مادرانشان تربیت کنید. همه تعجب کردند،پرسیدند: یا رسول الله!چگونه فرزند به دنیا نیامده را تربیت کنیم؟ پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) فرمودند: با خوراندن غذای حلال و پاک به مادرانشان. صلی‌الله علیک یا رسول الله صلی‌الله علیه وآله وسلم 🌸 @Modafeane_harame_velayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🎥 ‏دختری که افتخاری برای گفتن داشته باشه، نیازی نداره با نشون دادن بدن یا موی سرش خودشو قهرمان نشون بده ⭕️به کانال بپیوندید. http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
🚨 بازیِ شهادت ⭕️ بازیِ شهادت، بازیِ امروزِ کودکانِ فلسطینی‌ است! 🔰 دشمن بداند حتی کودکانِ ما آماده‌ی شهادتند✌🇵🇸 ⭕️به کانال بپیوندید. http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
هرکس عبادات و کارهای خود را خالصانه برای خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحت‌ها و برکات خود را برای او تقدیر می نماید.🌱 حضرت فاطمه (علیها السّلام). ⭕️به کانال بپیوندید. http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«من فرعون مصر را کشتم» ♨️ تا بحال اسم خالد اسلامبولی را شنیده اید؟ ❓چرا یکی از خیابان‌های تهران به نام این شهید مصری است؟ 🔹انور سادات (رئيس جمهور مصر) با امضای معاهده ننگین «کمپ دیوید» موجودیت را به رسمیت شناخت. بنابراین در سال ۱۳۶۰، انورسادات هنگامی که در جایگاه ویژه رژه ارتش بود، به دست سروان خالد اسلامبولی و دوستانش (عضو گروه جهاد اسلامی مصر) ترور و کشته شد. 💢 خالد اسلامبولی در ۲۶ فروردین تیرباران و به شهادت رسید. امسال تقریبا مصادف با سالگرد شهادت خالد اسلامبولی شد. 🎥 👆 لحظه ترور انورسادات @Modafeane_harame_velayat
خاکهای نرم کوشک _ ٨ شهید عبدالحسین برونسی تالیف :سعید عاکف شغل جدید راوی : همسر شهید فردا صبح باز رفت دنبال کار جدید. ظهر که آمد گفت: در یک لبنیاتی کار پیدا کردم، از سبزی فروشی بهتره. روزی ۱۰ تومان به من مزد میدهند. حدوداً ۱۵ روزی به لبنیاتی میرفت. یک روز زودتر از وقت به خانه آمد. خواستم دلیلش را بپرسم ولی دیدم یک بیل و یک کلنگ در دستش است. پرسیدم: این ها را برای چی گرفته ای؟. گفت: به یاری خدا و چهارده معصوم می خواهم از فردا صبح بروم سر گذر. چیزهایی از کارگرهای سرگذر شنیده بودم، می دانستم کارشان خیلی سخت است. به او گفتم: لبنیاتی که دیگر کارش خوب بود، مزد هم که به اندازه می داد!. سرش را این طرف و آن طرف تکان داد و گفت: این روانی هم از آن سبزی فروش بدتره چون کم فروشی میکنه! جنس بد را قاطی جنس خوب میکنه و قیمت جنس خوب میفروشه. تازه همان را هم سبکتر میکشه. از همه بدتر  این است که به من اصرار دارد من هم مثل خودش باشم. اعتقاد داره اگر انسان بخواهد به جایی برسد باید این کارها را بکند. فکر می کنم لبنیاتی نونش از سبزی فروش حرامتره. از فردا صبح رفت به قول خودش سر گذر. سه، چهار روز بعد آخر شب که از سرکار برگشت گفت: امروز الحمدلله یک بنا پیدا شد که منو با خودش ببره سرکار روزی ۱۰ تومان به من مزد بدهد. کار سخت و جان کندن بود. با کار لبنیاتی قابل مقایسه نبود دلم برایش می سوخت اینرا بهش گفتم. در جواب گفت: اشکالی ندارد. نون زحمتکشی، نون پاک و حلال، خیلی بهتر از هر کار دیگری است. کم کم در کار بنایی جا افتاد و برای خودش اوستا شد. حالا دیگر خودش شاگرد می گرفت و درآمدش هم بهتر از قبل شده بود. در همان ایام یک روز مادرش از روستا به دیدن ما آمد. همراهش یک بقچه نان و سه کیلو ماست چکیده و چیزهای دیگر هم آورده بود. عبدالحسین همه را برداشت و زود برد آشپزخانه. مادرش گفت: امان میدادی تا یکمی بچه ها نان و ماست بخورند. عبدالحسین تشکر کرد و گفت: حالا که کسی گرسنه نیست، انشاالله بعدا می خوریم. نه خودش خورد و نگذاشت من و حسن به آنها دست بزنیم. خوشبختانه مادرش به حرم رفت عبدالحسین سریع بقچه نان و چیزهای دیگر را برداشت و یک مغازه برد و آنها را وزن کرد به اندازه وزن شان پولش را حساب کرد و به چند تا فقیر که می شناخت داد. آن وقت تازه اجازه داد که ما از آنها را بخوریم. حتی نگذاشت مادرش یک سر سوزن از این موضوع خبر دار شود. برای اینکه خدای نکرده یک وقت ناراحت نشود. پیرزن چند روزی پیش ما مهمان بود وقتی می خواست به ده برگردد، عبدالحسین به او گفت: نمیخواهد بده برگردی همینجا پیش خودم بمان!. مادرش گفت: پدرت را چه کار کنم؟. عبدالحسین گفت: او را هم به اینجا می آوریم. از ته دل دوست داشت مادرش بماند، بیشتر حرص و جوش زمینهای تقسیمی را می خورد. مادرش راضی نشد راه افتاد به طرف روستا. عبدالحسین هم رفت روستا که از پدرش خبر بگیرد. همانجا نوجوان های آبادی را جمع می کند و به آنها می گوید: هر کدام از شما که میخواهد بیاید مشهد درس طلبگی بخواند من خودم خرجش را می‌دهم. سه تا از جوان ها پدر و مادرشان را راضی کرده بودند که با عبدالحسین به شهر بیایند. عبدالحسین آن‌ها را در یک حوزه علمیه در شهر ثبت نام نمود. از آن به بعد هم مثل اینکه بچه های خودش باشند خرج شان را می داد. خودش هم شروع کرد به خواندن درس های حوزه. روزها کار و شبها به درس مشغول بود. همان وقتها هم حسابی درگیر کار مبارزه با رژیم شده بود. ادامه دارد.. 🇮🇷 قــــــــــوے ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@Modafeane_harame_velayat
🔴‌ ️نماز عید فطر به امامت رهبر انقلاب اقامه می‌شود 🔹‌ ستاد برگزاری نماز عید سعید فطر تهران: نماز عید سعید فطر امسال در مصلای بزرگ امام خمینی (رضوان‌الله تعالی علیه) و به امامت رهبر فرزانه انقلاب اسلامی (مدظله‌العالی) برگزار می‌شود. ⭕️به کانال بپیوندید. http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
عجیب شهید ناصرالدین باغانی 🌟🌟تقریر مقام معظم رهبری در سالگرد دانشجوی شهید ناصرالدین باغبانی:🌟🌟 نوشتجات شهید عزیز را مکرر خوانده و هر بار بهره و فیض تازه‌ای از آن گرفته‌ام بسم رب الشهدا والصدیقین  اینجانب ناصرالدین باغانی بنده ی حقیر در درگاه خداوندم. چند جمله ای را به رسم وصیت می نگارم. سخنم را درباره ی عشق آغاز می کنم ما را به جرم عشق موأخذه می کنند. گویا نمی دانند که عشق کناه نیست امّا کدام عشق؟ خداوندا معبودا عاشقا،مرا که آفریدی عشق به پستان مادر را به من یاد دادی، امّا بزرگتر شدم ودیگر عشق اولیه مرا ارضاء نمی کرد پس عشق به پدر و مادر را در من به ودیعت نهادی. مدتی گذشت، دیگر عشق را آموخته بودم امّا به چه چیز عشق ورزیدن را نه، به دنیا عشق ورزیدم به مال ومنال دنیا عشق ورزیدم‌. به مدرسه عشق ورزیدم. به دانشگاه عشق ورزیدم امّا همه ی اینها بعدِ مدت کمی جای خود را به عشق حقیقی و اصیل داد یعنی عشق به تو. (یَومَ لا یَنْفَعُ مال وَلا بَنُون ) فهمیدم که وقتی شرایط عوض شود یَفِرّالْمرءَ مِنْ اَخیهِ و صاحِبَتهِ و بَنیهِ و اُمّهِ وَاَبیهِ، پس به عشق تو دل بستم بعد از چندی که با تو معاشقه کردم یکباره به خود آمدم و دیدم که من کوچکتر از آن هستم که عاشق تو شوم و تو بزرگتر از آن هستی که معشوق من قرار گیری، فهمیدم در این مدت که فکر می کردم عاشق تو هستم اشتباه می کرده ام، این تو بودی که عاشق من بوده ای و من را می کشانده ای، اگر من عاشق تو بودم باید یکسره به دنبال تو می آمدم. ولیکن وقتی توجه می کنم می بینم که گاهی اوقات در دام شیطان افتاده ام ولی باز مستقیم آمده ام حال می فهمم که این تو بوده ای که به دنبال بنده ات بوده ای و هرگاه او صید شیطان شده، تو دام شیطان را پاره کرده ای و هر شب به انتظار او نشسته ای تا بلکه یک شب او را ببینی، حالا می فهمم که تو عاشق صادق بنده ات هستی، بنده را چه، که عاشق تو بشود (عَنقا شکار کرکس نشود دام باز گیر) آری تو عاشق من بودی و هر شب مرا بیدار می کردی و به انتظار یک صدا از جانب معشوق می نشستی. اما من بدبخت ناز می کردم و شب خلوت را از دست می دادم و می خوابیدم ! اما تو دست بر نداشتی و انقدر به این کار ادامه دادی تا بالا خره منِ گریز پای را به چنگ آوردی و من فکر می کردم که با پای خود آمده ام. وه چه خیال باطنی !! این کمند عشق تو بود که به گردن من افتاده بود. مرا که به چنگ آوردی به صحنه ی جهادم آوردی، تا به دور از هر گونه هیاهو با من نبرد عشق ببازی من در کار تو حیران بودم و از کرم تو تعجب می کردم. آخرتو بزرگ بودی و من کوچک !! تو کریم بودی و من ل‍ئیم ! تو جمیل بودی و من قبیح تو مولا بودی و من شرمنده از این همه احسان تو بودم.کمند عشقت را محکمتر کردی و مرا به خط مقدم عشق بردی، در آنجا شراب عشقت را به من نوشاندی و چه نیکو شرابی بود. من هنوز از لذت آن شراب مستم. اولین جرعه ی آنرا که نوشیدم مست شدم و در حال مستی تقاضای جرعه های دیگر کردم . امّا این بار تو بودی که ناز می کردی و مرا سر می گرداندی، پیاله ام را شکستی، هر چه التماس می کردم تا از حجاب ظلمانی بیاسایم، ندادی و زیر لب به من خندیدی و پنهانی عشوه کردی اکنون من خمارم و پیاله به دست، هنوز در انتظار جرعه ای دیگر از شراب عشقت به سر می برم . ای عاشق من !! ای اله من !! پیاله ام را پر کن و در خماریم نگذار. تو که یک عمر به انتظار نشسته حال که به من رسیده ای چرا کام دل بر نمی گیری؟ تو که از بیع و شراء متاع عشق دم می زنی، چرا اکنون مرا در انتظار گذاشته ای ؟ اگر بدانم که خریدار متاعم نیستی و اگر بدانم که پیاله ام را پر نمی کنی، پیاله ی خود را می شکنم و متاعم را به آتش می کشم تا در آتش حسرت بسوزی و انگشت حسرت به دندان بگزاری  امّا امت مسلمان و شهید پرور ایران !  پیرو امام باشید، نه در حرف، بلکه در عمل گوش دل به سخنان امام بسپارید و حرفهایش را بدون چون و چرا بپذیرید و کلاً در هر عصری امام خود را بشناسید. اکنون که حضرت صاحب الامر(عج) در پردۀ غیبت است، ولی فقیه عصر خود را بشناسید، اگر امام خود را شناختید گمراه نمی شوید وگرنه به چپ و راست منحرف خواهید شد. اسلام را از روحانیت مبارز واصیل فرا بگیرید نه از قلم وزبان منحرفان، در این زمانه عده ای مغرض و جاهل پیدا شده اند که اسلام بدون روحانیت را تبلیغ می کنند. به عبارت دیگر تز جدائیِ دین از سیاست هستند و می گویند که روحانیت در انقلاب شرکت داشتند و رهبری کردند و انقلاب پیروز شد خدا پدرش را بیامرزد. ولی حالا بیایند و بروند و گوشۀ حوزه ها درس و بحث را ادامه دهند. این منحرفین را بشناسید و از صحنۀ انقلاب بدرشان کنید، اینها همان هایی هستند که با نام های مختلف، امّا با یک ماهیّت مطهری را شهید کردند. بهشتی را با تهمت ها و فحشا ترور شخصیت و سپس با کینۀ شیطانی، ترور فیزیکی کردند. @Modafeane_harame_velayat