شهید امروز: علی روحانی یزدلی
💐🕊🥀💐🕊🥀💐
تاریخ ولادت: ۱۳۳۹/۶/۱
روز عید غدیر
محل ولادت: روستای یزدل_توابع آران و بیدگل
محل شهادت : فاو
تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۳/۲
۱۳ رمضان
مزار: گلزار شهدای روستای یزدل
🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج
🌤زندگینامه شهید والامقام علی روحانی یزدلی🌤
💐🍃علی در سال 1339 ه.ش در روستاي يزدل از توابع شهرستان آران و بيدگل ،در خانواده اي متدين و مذهبي متولد شد.
تولد او مصادف با روز عيد غدير بود ، او دامان پدر و مادري كه محبان اهل بيت عصمت و طهارت بودند پرورش يافت.پدرش كه در تربيت وي جديت زيادي داشت ، از طفوليت او را با خود به مسجد و مراسم عزاداري سرور شهيدان مي برد ، اين حضور معنوي باعث شد كه عضو فعال و مؤثر هيات محبان الحسين ع گردد.
🌹🍃دوران تحصيلات ابتدايي را در دبستان قطب راوندي يزدل، و دوره راهنمايي به شهرستان كاشان عزيمت نموده و پس از گذراندن دوران متوسطه موفق به اخذ ديپلم هنرستان شد.
پس از پيروزي انقلاب به فعاليت در بسيج سپاه كاشان پرداخت تا اينكه توانست در سال 1362 با همكاري بسيج و عموم اهالي روستاي يزدل ، پايگاه مقاومت بسيج را در گلزار شهداي امامزاده هلال ابن علي (ع) آران مقدس شهداء راه اندازي كند و به مرور زمان با كمك های نقدی وجنسی امت حزب الله توانست (در سال 1365) اقدام به تاسيس پايگاه مقاومت بسيج مستقل در روستا نمايد.
🌺🍃تا قبل از شهادت، فرماندهي پايگاه مقاومت بسيج روستا را به عهده داشت.اوايل سال تحصيلي 1362 شغل معلمي را برگزيد و با عنايت به اهميت فرهنگ در جامعه به خدمت در آموزش و پرورش آران و بيدگل درآمده و در امورتربيتي در مقطع راهنمايي مشغول به انجام وظيفه شد.
او در سال 1362 با خانواده اي مذهبي و شهيد داده ازدواج كرد كه نتيجه اين ازدواج يك فرزند پسر است ،که اکنون از پزشکان طب سنتی توانا و حاذق کشور است.
او در دست نوشته هايش خطاب به همسر خود مي نويسد :
از دوران كوتاهي كه با هم زندگي كرديم كمتر در خانه بودم معذرت مي خواهم ، من را حلال كنيد.
🌷🍃با تهاجم دشمن بعثي به مرزهاي كشور اسلامي و آغاز جنگ تحميلي و پيام هاي حضرت امام خميني (ره) در رابطه با دفاع از ميهن اسلامي روانه جبهه نور عليه ظلمت شد،كه در اين مدت حضور در جبهه 2 مرتبه مجروح شد و هر بار هنوز مداوا نشده ، با سخنرانيها و تبليبغات مفيد خود در اجتماع به همراه عده اي از برادران بسيجي راهي جبهه ها مي شد. او در عمليات خيبر، محرم ، بدر و در منطقه عملياتي دهلران و فاو شركت داشت.آگاهي و شناخت بالاي ايشان در مسائل سياسي ، اجتماعي و شجاعت و شهامت از جمله خصوصيات بارز اين فرمانده بزرگوار بود.
🦋علي نسبت به شهداء و خانواده هاي محترمشان احترام خاصي قائل بود. و در هر فرصتي به مزار شهداء مي رفت و براي رسيدگي به معضلات و حوائج خانواده هاي اين عزيزان تلاش مي كرد و در غم فراق همرزمانش مي سوخت.او همواره به خانواده اش سفارش مي كرد كه در مقابل سختيها صبور باشيد و خدارا به ياد آوريد.
🌸🍃خودسازي و عبادت به صورت يك برنامه مستمر در زندگي او درآمده بود بعد از شهادت برخي از يارانش، روح در كالبد او آرامش و قرار نداشت و معلوم بود كه بزودي به جمع آنان خواهد پيوست و ناراحت از اينكه چرا در اين دنياي خاكي باقي و به فيض شهادت نايل نيامده است.
لذا طالب شهادت بود
🥀✨ تا سرانجام اين شهيد عزيز در روز جمعه ، دوم خرداد سال 1365 كه مصادف با سيزدهم رمضان المبارك بود ، در منطقه عملياتي فاو بر اثر اصابت تركش خمپاره مزدوران عراقي به ناحيه سر ، نداي حق را لبيك گفت و به لقاي معشوق نايل گرديد.
روحش شاد يادش گرامی و راهش پررهرو باد🌷🌷🌷
─🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج
💠متن کامل وصيت نامه شهيد والامقام علی روحانی یزدلی💠
بسم الله الرحمن الرحیم
🌷منّت خدای را که بر این بنده حقیر لطف نموده و با تابش نورش بر قلبم از دریچه ای به نام روح الله از عمق گودال متعفّن نجاسات و شهواتی که به دست شاهنشاهان گود گردیده بود تا انسان ها را در آن مبدّل به حیوان کنند تا قلّة رفیع شهادت و کمال انسانیّت اوج داد.
🌷 چه لذّتی بزرگتر از این که وقتی به حساب رسی از خود می نشستم و آن چه را که بودم با آن چه را که شدم مقایسه می کنم خود را در پناه خدا می دیدم حس می کردم که مرا دوست دارد و در این دوستی به خجالت و شرمندگی فرو می روم .
🌷بار خدایا من چه بودم ؟ و تو با من چه کردی ؟ از من چه دیدی از کدام گناه من خوشت آمد که نورت را بر قلب کثیفم تابش دادی و به خود مشغول کردی و اکنون مرا به سفره خود نشانده ای . من به کدام گناه خود گرفتار شده ام که باید بار سنگین خجالت ناشی از کرامت تو را حمل کنم مگر من گناهکاری بیش تر بودم ؟ پس این همه کرامت چرا ؟ بشکند آن قلم که بخواهد از پس این خجالت بیرون آید امید است بسوزد این جسم به شعله های جنگ شاید بتوانم ابراز دوستی کنم وگرنه چیزی برای هدیه و اعلام دوستی نخواهم داشت و اگر چنین هم شود باز توفیقی است که تو عنایت کرده ای و باز شرمندگی لکن موجب افتخار .
🌷ای خدای من، ای مولا، تو خود می دانی که ما عاشق جوار رسول الله همنشینی با علی و .... آرزوی ماست هر چند آرزو بلند است و لقمه بزرگ لکن کرامت تو مرا به این گستاخی وا داشته است .
بارالها ! گناهانم را ببخش ، فشار قبر را بر من آسان گیر ، عبور از صراط را آسان گردان ، ما غلام حلقه به گوش حسینیم ما را با حسین (ع) محشور گردان .
🌷 بار خدایا ! پدر ، مادر ، برادر، خواهر ، همسر و فرزندم و همه بازماندگانم را صبر و عشق و ایمان و آگاهی و ثبات قدم عنایت فرما .
پدر ، مادر ، برادر ، خواهر و همه دیگر اقوامم شما خوب مرا شناخته اید و خوب می دانید که خود این نوع زندگی کردن و این نوع مردن و شاید مفقود شدن را انتخاب کرده ام. پس بر آن چه خود انتخاب کرده ام غمناک نباشید . بر این فراق زود گذر صبر کنید . چنان چه زینب و امام سجاد (ع) صبر نمود اگر گریه می کنید گریه تان باید صلاح باشد هرگز در برابر دشمن و مردم گریه نکنید و اگر گاهی گریه می کنید روشنگری باشد و افشاگری ظلم ظالمان ، اگر گریه می کنید بر مظلومیت حسین (ع) گریه کنید و افتخار کنید که پیرو حسین (ع) بودم پس اگر در مرگ من صبر کنید من خوشحال تر خواهم بود البته نه این که برای جلوگیری از گریه بر خود فشار آورید . منظور از صبر گریه نکردن نیست منظور از صبر خارج نشدن از صراط مستقیم است که گاهی به علّت فشار یا مصائب و همیاری شیطان پیش می آید من را حلال کنید ، وعده من و شما به شرط صبر جوار حضرت رسول الله (ص) .
🌷در مورد تربیت نتیجه این زندگی ( زکریا ) کوشا باشید البته سرنوشت او هم دست خدا است اگر خدا بخواهد بزرگ خواهد شد و اگر نخواهد جز آن نخواهد بود همین طور در مورد تربیت او هم دست تمنّای من همیشه به سوی خدای عزوجل دراز بوده است به هر حال صبور باشید « إنَّ اللهَ معَ الصّابرین »
✨ادامه👇
🌷خانواده محترم رعیت ! از زحماتی که در مورد من متحمّل شدید و خواهید شد تشکّر می کنم . بر آن چه که برای شما پیش می آید صبر کنید طلا را برای خالص کردن از کوره های متعدّد عبور می دهند . شاید دلیل مصائبی که بر شما وارد
می شود همین باشد که خدا شما را برای خالص شدن انتخاب کرده است و آن چه را که باعث توفیق شما در این بلاها خواهد شد صبر است .
🌷من سلام شما را به برادرم غلامرضا می رسانم دیدار ما و شما کنار نهر کوثر در جوار ابا عبدالله « إن شاء الله »
مردم ! ما برای اسلام کشته شدیم شما هم لااقل با اعمال خود زینت اسلام باشید . با نام مسلمانی و ظاهری آراسته دست به هر دزدی و احتکار و خیانت آلوده نکنید. الحمدلله که امروز اکثریت مردم ما مؤمن هستند . إن شاء الله آن اقلیّت هم به اسلام وفادار شوند .
🌷مردم از آبروی اسلام آبرو نگیرید به عبارت دیگر اسلام را برای خود نخواهید . خود را پشتیبان و مدافع اسلام بدانید بین ما و شما خدا قضاوت خواهد کرد . مرگ را فراموش نکنید . عبور از صراط سخت است ما در آن جا گریبان آنان را که بر خلاف امام و خطّ امام گفتار و عملی انجام داده اند خواهیم گرفت .
نهادهای انقلاب ، بسیج ، سپاه ، جهاد و ... را تقویت کنید . امروز بهترین زمانی است که می توان به اسلام خدمت کرد . اگر امروز عمل نکنید فردا افسوس سودی نخواهد داشت .
معلّمین محترم به خاطر خدا فعّال باشید و دانش آموزان عزیز اگر درس نخوانید به خون شهدا خیانت کرده اید . بکوشید و درس بخوانید و با تعهّد به انقلاب حافظ آرمان ها و دستاوردهای خون شهدا باشید .
🌷خانواده محترم پدر و مادر گرامی ! اوّل مرا حلال کنید . دوّم صبور باشید دنیا زود گذر است . سوّم از مردم حلالیّت طلب کنید . اگر کسی پولی می خواهد بیاید و بگیرد و اگر کسی از من ناراحتی دارد حلال کند من از همه راضی هستم .
خدایا، خدایا ! تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار
والسّلام علیکم و رحمه الله و برکاته
علی روحانی یزدلی
امضا :۱۳۶۵/۲/۳۱
🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج
Voice 001.amr
906.2K
فایل صوتی معلم شهید علی روحانی یزدلی
یاران چه غریبانه رفتند از این خانه...
🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج
🚩هم نوا برای تعجیل در فرج آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
🕯✨100🌺صـــــلـوات _ زیارت عاشورا 💫 و قرائت ســـــــــوره یس💫 به نیت چـهــــارده معصــوم (ع) و شهید علی روحانی یزدلی✨
🎁فایل pdf متن و ترجمه زیارت عاشورا
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/6008
🎁فایل صوتی به همراه متن سوره یس
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/7638
⚠️لطفا برای معرفی کامل شهدا به کانال معنوی بيت الشهدا مدافعان حرم ولایت بپیوندید .
🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
✨🥀أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج🥀✨
07_se_daghighe_dar_ghiamat_aminikhaah.ir.mp3
29.23M
⭕️ شرح و بررسی کتاب « سه دقیقه در قیامت »
✅جلسه هفتم
🛑نشانه های تجربه نزدیک به مرگ از زبان دانشمندان
🛑 تجربیات و مشاهدات همه شبیه هم است یا به نسبت فهم متفاوت است؟!
#سه_دقیقه_در_قیامت
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🎁 @BEIT_Al_SHOHADA
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
مدافعان حرم ولایت
رمان واقعی #تجسم_شیطان #قسمت_نود_چهارم 🎬: هر چه که سعید توی کارهاش کم میاورد و پس رفت میکرد، خبرهای
رمان واقعی
#تجسم_شیطان
#قسمت_نود_پنجم 🎬:
فاطمه آخرین گوجه پیش رویش را داخل ظرف سالاد خرد کرد وگفت: برام خیلی عجیبه، چی شده بعد از دو سال که عباس به دنیا اومده، فتانه و بابات الان یادشون افتاده بیان برا دیدنش و چشم روشنی؟!
روح الله شانه ای بالا انداخت و گفت: تا جایی میدونم بابام پسر دوست هست و عباس هم اولین نوه اش هست که پسره، احتمالا تا الان فتانه نمیذاشته، خوب فتانه هم آدمه، شاید متوجه شده اشتباه کرده، الانم دست ازلجبازی برداشته و.. حالا که اونا بزرگواری کردند و اینهمه راه را دارن میان اینجا، ما هم نباید کینه ای باشیم.
فاطمه آهانی کرد وگفت: من که کینه ای ازشون به دل ندارم، تازه از عقد سعید هم خوشحال شدم و حتی اگر ما را هم اونموقع دعوت می کردن، مطمئنا میرفتیم.
در همین حین گوشی روح الله زنگ خورد و پشت خط آقا محمود بود،روح الله لبخندی زد و گفت: خوب خدا را شکر رسیدین، الان دقیقا کجایین؟!
پس نزدیک خونه هستین، من الان میام پایین، صبر کنید.
نهار با شوخی های آقا محمود و شیرین کاری های عباس پ فلفل زبونی های زینب صرف شد، آقا محمود که از دیدن عباس و شباهت زیادش به خودش ،سر ذوق آمده بود مدام قربان صدقهٔ عباس میرفت و فتانه گرچه حفظ ظاهر می کرد و همراه با آنها لبخند میزد،اما از درون خون خودش را می خورد، او با نگاه به خانه زندگی روح الله مدام آه می کشید و با خود میگفت: اینجور زندگی حق سعید من بود نه این روح الله بی مادر..حتی گاهی اوقات پشت سر شراره به فاطمه حرفهایی می زد و تاکید می کرد که شراره از دماغ فیل افتاده و متکبر و بی ادب است و فاطمه حس کرد که فتانه انگار از شراره میترسد.
دو روز آقا محمود و فتانه تبریز ماندن و روح الله و فاطمه هم الحق خوب مهمانداری کردند، آنها را به جاهای دیدنی تبریز بردند و حتی به بازارهای رنگارنگ هم سری زدند و روح الله که خود فردی پاک و صادق بود و میپنداشت فتانه هم چنین است، تمام خاطرات تلخ قبل را پای اشتباهات و حسادت های زنانه فتانه گذاشت و فراموش شان کرد و برای او هم مانند مادرش از سر تا پا همه چیز خرید و کلی سوغات برای سعید و سعیده و مجید و حتی شراره خریداری کرد..
فتانه ومحمود به طرف ورامین حرکت کردند و قبل از آن از روح الله قول گرفتند که به همین زودی به شهرش بیاید و با همه دیدار تازه کند.
روح الله و فاطمه از اینکه ابرهای کینه کنار رفته اند و مهر دوستی جای آن را گرفته بسیار خوشحال بودند و اما نمی دانستند شروع این ارتباط، پایانی ست بر آرامش زود گذری که این چند سال دوری تجربه کرده بودند.
ادامه دارد..
به قلم : ط_حسینی
#کپی_فقط_با_لینک_زیر_و_نام_نویسنده_مورد_رضایت_است.
🆔 @Modafeane_harame_velayat
کپی از رمان و حذف لینک کانال مدافعان حرم ولایت پیگرد الهی در بر دارد.⚠️
رمان واقعی
#تجسم_شیطان
#قسمت_نود_ششم 🎬:
آخرین روزهای زمستان بود و روح الله و خانواده کوچکش بعد از پنج سال دوری،راهی شهرشان بودند، فاطمه احساساتی متناقض داشت، حال و هوای بهار دلش را بهاری می کرد و حسی ناشناخته به او هشداری نامفهوم میداد.
برای اولین بار بود که فاطمه با جاری اش، شراره رو در رو می شد، فاطمه چهره ای مبهم ازسالها قبل شراره در ذهنش مانده بود، چهره ای که نگاه کردن به او هر انسان پاکی را مشمئز می کرد و با تعاریف فتانه، فاطمه گارد گرفته بود تا اگر شراره وارد بحثی شد و خواست جنگی زنانه راه اندازد، در مقابل او خود را نبازد و تمام قد بایستد.
بعد از ساعتها رانندگی بالاخره ماشین در خانهٔ آقامحمود ایستاد، خانه ای که روزگاری قبل از آنِ منور بود و طبق خبرهایی که از دور و نزدیک شنیده بود، تنها پسر منور چند ماه بعد از جدایی از محمود به طور ناگهانی و به مرضی عجیب از دنیا رفته بود و منور هم انگار گم و گور شده بود و هیچ کس خبر درستی از او نداشت.
فاطمه جلوی در درحالیکه عباس را در آغوش داشت از ماشین پیاده شد و زینب هم در عقب را باز کرد و دستش را به طرف مادر دراز کرد تا برای پیاده شدن کمکش کند.
فاطمه آهی کشید و استرسی پنهانی گرفته بود و میدانست الان جمع خانواده شوهرش جمع است و همه خبر آمدن آنها دارند و منتظر ورودشان هستند.
با توجه به رفتارهایی که از گذشته سعید در ذهنش بود و تعاریفی که از فتانه درباره شراره شنیده بود، انگار دوست نداشت با اینها برخوردی داشته باشد اما فی الحال مجبور بود تا با دل روح الله راه بیاید.
روح الله زنگ در را زد و صدای بم مردی جوان که بی شک سعید بود در آیفون پیچید و در حیاط باز شد.
وارد خانه شدند، حیاط خانه تغییر چشم گیری نکرده بود،فقط سایبانی فلزی به آن اضافه شده بود و کمی ان طرف تر تابی دو نفره به چشم می خورد، فاطمه چشمش به تاب رنگین افتاد و یک لحظه فتانه را روی آن تصور کرد و خنده اش گرفت در همین حین سعید و در کنارش دختری که احتمال زیاد شراره بود بیرون آمدند و روی بالکن به استقبال آنها آمدند.
فاطمه از پله ها بالا رفت و سعید همانطور که سلام و علیک گرمی می کرد، جلو امد و عباس را از آغوش او گرفت وگفت: وای چه خوشگله عمو قربونش بشه...
فاطمه مبهوت از حرکات و مهربانی سعید بود که شراره به طرف او آمد و فاطمه را محکم در آغوش گرفت و چنان با صمیمیت با او برخورد کرد که فاطمه محو این زوج مهربان شده بود و میدید تعاریفی که شنیده با واقعیت فرسنگها فاصله دارد.
گاردی که فاطمه گرفته بود در یک لحظه فرو ریخت و محبتی شدید جایگزین ان شد.
وارد هال شدند و فتانه و محمود و سعیده و مجید هم به جمع استقبال کنندگان اضافه شدند.
جمع گرمی بود، فاطمه بر خلاف اعتقاداتش و پوشش سخیفی که شراره داشت با او انقدر گرم گرفته بود که انگار خواهر خونی اش است و مایبن حرفهای جمع، متوجه متلک پرانی فتانه شراره شد و حسی به او القا می کرد که باید از شراره دفاع کند.
ادامه دارد..
به قلم : ط_حسینی
#کپی_فقط_با_لینک_زیر_و_نام_نویسنده_مورد_رضایت_است.
🆔 @Modafeane_harame_velayat
کپی از رمان و حذف لینک کانال مدافعان حرم ولایت پیگرد الهی در بر دارد.⚠️
May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴🎥 خبرنگار می پرسد؟ به نظر شما چند دین آسمانی وجود دارد؟ و این نوجوان 13ساله پاسخی می دهد که خبرنگار را شگفت زده می کند....
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🎁 @BEIT_Al_SHOHADA
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ارزش کار زن خانهدار
#استاد_عزیزی
#خانواده_دینی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
🔴 فرزندآوری هر ساله ،
برای #قوم_یهودباعث_افتخارمباهات ، کلاس و... است ‼️
برای شیعیان ایرانی چطور ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
جاسوسان نفوذی یهودیان در ایران
فرزندآوری شیعیان را ننگ و عار جلوه دادند
و کشور عزیزمون ایران اسلامی ،
سرزمین دلاور مردان سلحشور را در دام تله جمعیتی انداختند‼️
🔴خیلی زود دیر میشود‼️
امنیت و آبادی و آینده ی روشن در گرو جمعیت و فرزندآوریست
#خانواده_دینی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
💠تست قدردانی مدیر برای استخدام کارمند
🪴یک شخص جوان با تحصیلـات عالی برای شغل مدیریتی در یک شرکت بزرگ درخواست داد.
در اولین مصاحبه پذیرفته شد؛ رئیس شرکت آخرین مصاحبه را انجام داد.
🪴رئیس شرکت از شرح سوابق متوجه شد که پیشرفت های تحصیلی جوان از دبیرستان تا پژوهشهای پس از لیسانس همه بسیار خوب بوده است، و هرگز سالی نبوده که نمره نگرفته باشد.
🪴رئیس پرسید: آیا هیچ گونه بورس آموزشی در مدرسه کسب کردید؟
جوان پاسخ داد: هیچ.
🪴رئیس پرسید: آیا پدرتان بود که شهریه های مدرسه شما را پرداخت کرد؟
جوان پاسخ داد: پدرم فوت کرد زمانی که یک سال داشتم، مادرم بود که شهریه های مدرسه ام را پرداخت می کرد.
🪴رئیس پرسید: مادرتان کجا کار می کرد؟
جوان پاسخ داد: مادرم بعنوان کارگر رختشوی خانه کار می کرد.
رئیس از جوان درخواست کرد تا دستهایش را نشان دهد.
🪴جوان دو تا دست خود را که نرم و سالم بود نشان داد.
رئیس پرسید: آیا قبلن هیچ وقت در شستن رخت ها به مادرتان کمک کرده اید؟
🪴جوان پاسخ داد: هرگز، مادرم همیشه از من خواسته که درس بخوانم و کتابهای بیشتری مطالعه کنم. بعلـاوه، مادرم می تواند سریع تر از من رخت بشوید.
🪴رئیس گفت: درخواستی دارم. وقتی امروز برگشتید، بروید و دستهای مادرتان را تمیز کنید، و سپس فردا صبح پیش من بیایید.
جوان احساس کرد که شانس او برای بدست آوردن شغل مدیریتی زیاد است.
وقتی که برگشت، با خوشحالی از مادرش درخواست کرد تا اجازه دهد دستهای او را تمیز کند.
🪴مادرش احساس عجیبی می کرد، شادی اما همراه با احساس خوب و بد، او دستهایش را به مرد جوان نشان داد.
جوان دستهای مادرش را به آرامی تمیز کرد. همانطور که آن کار را انجام می داد اشکهایش سرازیر شد...
🪴اولین بار بود که او متوجه شد که دستهای مادرش خیلی چروکیده شده، و اینکه کبودی های بسیار زیادی در پوست دستهایش است.
بعضی کبودی ها خیلی دردناک بود که مادرش می لرزید وقتی که دستهایش با آب تمیز میشد.
این اولین بار بود که جوان فهمید که این دو تا دست هاست که هر روز رخت ها را می شوید تا او بتواند شهریه مدرسه را پرداخت کند.
کبودی های دستهای مادرش قیمتی بود که مادر مجبور بود برای پایان تحصیلـاتش، تعالی دانشگاهی و آینده اش پرداخت کند.بعد از اتمام تمیز کردن دستهای مادرش، جوان همه رخت های باقیمانده را برای مادرش یواشکی شست.
آن شب، مادر و پسر مدت زمان طولـانی گفتگو کردند.
🪴صبح روز بعد، جوان به دفتر رئیس شرکت رفت و رییس متوجه اشکهای توی چشم های جوان شد، پرسید:آیا می توانید به من بگویید دیروز در خانه تان چه کاری انجام داده اید و چه چیزی یاد گرفتید؟
جوان پاسخ داد: دستهای مادرم را تمیز کردم، و شستشوی همه باقیمانده رخت ها را نیز تمام کردم.
رئیس پرسید: لطفن احساس تان را به من بگویید.
جوان گفت:
🪴اکنون می دانم که قدردانی چیست. بدون مادرم، من موفق امروز وجود نداشت.
از طریق با هم کار کردن و کمک به مادرم، فقط اینک می فهمم که چقدر سخت و دشوار است برای اینکه یک چیزی انجام شود.
به نتیجه رسیده ام که اهمیت و ارزش روابط خانوادگی را درک کنم.
🪴رئیس شرکت گفت: این چیزیست که دنبالش می گشتم که مدیرم شود...
می خواهم کسی را به کار بگیرم که بتواند قدر کمک دیگران را بداند، کسی که زحمات دیگران را برای انجام کارها بفهمد، و کسی که پول را بعنوان تنها هدفش در زندگی قرار ندهد. شما استخدام شدید.
🪴بعدها، این شخص جوان خیلی سخت کار می کرد، و احترام زیردستانش را بدست آورد.
هر کارمندی با کوشش و بصورت گروهی کار می کرد. عملکرد شرکت به طور فوق العاده ای بهبود یافت.
🪴یک بچه، که حمایت شده و هر آنچه که خواسته است از روی عادت به او داده اند، (ذهنیت مقرری) را پرورش داده و همیشه خودش را مقدم می داند.
🪴او از زحمات والدین خود بی خبر است و وقتی که کار را شروع می کند، می پندارد که هر کسی باید حرف او را گوش دهد، زمانی که مدیر می شود، هر گز زحمات کارمندانش را نمی فهمد و همیشه دیگران را سرزنش می کند.
برای این جور شخصی، که ممکن است از نظر آموزشی خوب باشد، ممکن است یک مدتی موفق باشد، اما عاقبت احساس کامیابی نمی کند.
🪴او غر خواهد زد و آکنده از تنفر می شود و برای بیشتر بدست آوردن می جنگند.
اگر این جور والدین حامی هستیم، آیا ما داریم واقعن عشق را نشان می دهیم یا در عوض داریم بچه هایمان را خراب می کنیم؟
🪴شما می توانید بگذارید بچه هایتان در خانه بزرگ زندگی کنند، غذای خوب بخورند، پیانو بیاموزند، تلویزیون صفحه بزرگ تماشا کنند. اما هنگامی که دارید چمن ها را می زنید، لطفن اجازه دهید آن را تجربه کنند. بعد از غذا، بگذارید بشقاب و کاسه های خود را همراه با خواهر و برادر هایشان بشویند.
زندگی برتر
🔺عزیزم: از " ترین ها" پرهیز کن، چرا که خوشبختی جایی هست که خودت را با کسی مقایسه نکنی.
حتی نخواه خوشبخت ترین باشی .
بخواه که خوشبخت باشی و برای این خواستت تلاش کن، همین...!
🔺یادمان هست که از وقتی به دنبال پسوند "ترین" رفتیم، خوشبختی از ما گریخت. از 19/75 لذت نبردیم چون یکی 20 شده بود.
🔺از رانندگی با پراید و ... لذت نبردیم چون ماشین های مدل بالاتری در خیابان ، در حال خود نمایی بود.
🔺از بودن کنار عشقمان لذت نبردیم چون مدرک تحصیلی و پول توی جیب او ، کمتر از بسیاری دیگر بود.
🔺همچنین ، از خانه مان ، از شغلمان ، از درآمدمان ، از خانواده و دوستانمان و....
🔺می خواهم بگویم تحت تاثیر آموزه های غلط، بسیاری از ما فقط به " بهترین، بیشترین و بالاترین" چسبیدیم.
در نتیجه تبدیل به انسان هایی افسرده و همیشه نالان شدیم.
🔺گاهی زندگی سخت است و گاهی ما سخت ترش میکنیم...
🔺گاهی آرامش داریم، خودمون خرابش میکنیم.
🔺گاهی خیلی چیزا رو داریم اما محو تماشای نداشته هامون میشیم...
🔺گاهی حالمون خوبه اما با نگرانی فردا خرابش میکنیم...
🔺گاهی میشه بخشید اما با انتقام ادامه اش میدیم...
🔺گاهی میشه ادامه داد اما با آشتی😊😊
#خانواده_دینی
🌹🌹🌹🌹⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 وقت ندارم به پدر و مادرم برسم!
#استاد_شجاعی
#خانواده_دینی
🌹🌹🌹⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌀ذکر عاقبتبخیری فرزندان
"استاد حسینی قمی"
#خانواده_دینی
🌹🌹🌹🌹🌹⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
3.46M
⭕️۵راهکار برای مدیریت اضطراب صبحگاهی‼️
✔️بشنویم از زبان کارشناس:
👈ومشاور رسمی ستاد ملی ازدواج دانشجویی کشور
👈مشاور رسمی سازمان بهزیستی
👈مشاور حین ازدواج و خانواده ی دانشگاه علوم پزشکی
⭕️سرکار خانم #زهرا_نوری
#خانواده_دینی
🌹🌹⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat