🕊﷽ 🥀﷽ 🥀﷽ 🕊
♥️بسم ربالشهدا و الصدیقین♥️
🕊💐سلام بر تربت پاک شهدا💐🕊
💌سلام بر انسانهای پاکی که از خون پاک شهدا حمایت و حفاظت می کنند💌
📌دهمین چله کانال معنوی
بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
💫شروع چله: 1403/01/21
✨در این چله 100🌺صلوات، قرائت زیارت عاشورا و حدیث شریف کساء را 🎁 هدیه میکنیم به چهارده معصوم علیه السلام وشهدای گرانقدر🤲
💚🤍♥️لیست شهدای والامقام♥️🤍💚
🕊۱. شهید #علی_صیاد_شیرازی🥀 https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/19677
🕊۲. شهید#مصطفی_کاظم_زاده🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/19777
🕊۳. شهید#علی_اصغر_اتحادی🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/19834
🕊۴. شهید#علیرضا_کریمی🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/19866
🕊۵. شهید#بهروز_صبوری🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/19933
🕊۶. شهید#رسول_پورمراد🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/19998
🕊۷.شهید#وحید_سرشار🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/20056
🕊۸. شهید#حبیب_الله_جان_نثاری🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/20101
🕊۹. شهید#نجفعلی_مفید🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/20151
🕊۱۰. شهید#مرتضی_میرزایی🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/20198
🕊۱۱. شهید#غلامرضا_امینی🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/20247
🕊۱۲. شهید#احمد_وکیلی_ناطق 🥀
https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/2029
🕊۱۳. شهید#محمدعلی_خواجه🥀
🕊۱۴. شهید#ذوالفقار_گوگونانی
🕊۱۵. شهید#اکبر_سوری
🕊۱۶. شهید#مرتضی_جاویدی
🕊۱۷. شهید#محمدرضا_زارع_تفت
🕊۱۸. شهید#حمیدرضا_حسنی
🕊۱۹. شهید#سید_مصطفی_موسوی
🕊۲۰. شهید#عباسعلی_چزانی_شراهی
🕊۲۱. شهید#عباس_زرگری
🕊۲۲. شهید#محمد_علی_مشهد
🕊۲۳. شهید#علی_فرقانی
🕊۲۴. شهید#علیرضا_لطفی_زاده
🕊۲۵.شهید#شهید_حسین_دخانچی
🕊۲۶. شهید#غلامرضا_بیشه
🕊۲۷. شهید#غلامحسین_اصغری_رضوی
🕊۲۸.شهید#نجف_قلی_رفیعی
🕊۲۹. شهید#مهدی_حمبلی_زاده
🕊۳۰. شهید#حسین_ولایتی_فر
🕊۳۱. شهید#محمد_رضا_رضوانی_تبار
🕊۳۲. شهید#اورجعلی_شکری
🕊۳۳. شهید#غلام_عباس_امیری
🕊۳۴. شهید#حسن_علی_شعبانی
🕊۳۵. شهید#مرتضی_امینی_هرندی
🕊۳۶. شهید#احمد_عبدی_پور
🕊۳۷. شهید#سعید_قهاری
🕊۳۸. شهید#حسین_انصاری
🕊۳۹. شهید#عبدالمهدی_کاظمی
🕊۴۰ شهید#حاج_ستار_ابراهیمی
🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
💐🕊💐🕊💐🕊💐🕊💐🕊
بسم رب الشـھــ🕊ـــدا🥀 و الصدیقین
✨دهمین چله ی کانال بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
1403/02/02
💫 امروز "یکشنبه" متعلق است به امیرالمومنین (ع)🌺 و خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها 🌺
🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يا اميرالمُومنِينَ
🌷⃟ *صَلی اَللّهُ عَلَیکِ یا فاطِمهُ الزَّهرَاءُُ
📌 "سیزدهمین" روز از چله دور دهم با 100🌺صـــــلـوات _ زیارت عاشورا 💫و حدیث شریف کساء💫 متوسل میشویم به چـهـارده معصــوم (ع) و شهید امروز "شهید محمد علی خواجه "
🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج
💌معرفی شهید امروز:
شهید محمد علی خواجه
💐🕊🌺💐🕊🌺💐🕊🌺💐
نام: محمد علی
نام خانوادگی: خواجه
تاریخ ولادت: 1338
محل ولادت: روستای دولت آباد اسفندقه
تاریخ شهادت: 1381
مکان شهادت:سانحه هوایی سیرچ کرمان
مزار: گلزار شهدای کرمان
🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
💢 زندگے نامہ شهـ♡ـید والامقام محمدعلے خواجہ💫
🥀شهـ♡ـید سرافراز در سال ۱۳۳۸ در روستاے دولت آباد اسفندقہ متولد شد. کودکے و دوران ابتدایے را در همان روستا گذراند و براے ادامہ تحصیل روانہ شہر شد و دیپلم خود را در جیرفت کسب نمود. پس از آن در رشتہ کاردانے الکترونیڪ دانشگاه شیراز تحصیل کرد و در حین خدمت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامے، موفق بہ اخذ مدرڪ کارشناسے ارشد در رشتہ مدیریت گردید.
🍃🌹شهید خواجہ در سال ۱۳۶۰ بہ عضویت سپاه پاسداران درآمد و دوران ۸ سال دفاع حضورے فعال در جبہہ هاے نبرد داشت. براے اثبات این مطلب مےتوان بہ جملات همسرش اکتفا نمود کہ فرمودند: شهید خواجہ با بدنے مجروح، دستے ترکش خورده و پاے شکستہ بہ خواستگارے ام آمد.
🌹🍃شهید خواجہ در نیمہ دوم سال ۱۳۶۰ وارد سپاه شدند و بہ عنوان مربے آموزشے در گردان شهید بهشتے مشغول خدمت شدند و بعد از آن تا سال ۱۳۶۶ در گروه مخابرات قدس کرمان وابستہ بہ لشڪر ۴۱ ثارالله انجام وظیفہ نمودند.
🌹🍃 از سال ۱۳۶۶ وارد مرکز پشتیبانے جنوب شرق کرمان شدند و در سمت رئیس ستاد آن مرکز انجام وظیفہ نمودند و تا سال ۱۳۷۴ ادامہ داشت و از سال ۱۳۷۴ تا ۱۳۷۹ در پست جانشینے آن مرکز خدمت کردند و از سال ۱۳۷۶ تا اوایل۱۳۸۱ نیز بہ فرماندهے پادگان خاتم الانبیاء کرمان نائل گشتند و مسئول آمار و پشتیبانے لشڪر گردیدند و آخرین سمت او در سال ۱۳۸۱ بود کہ رئیس ستاد لشکر ۴۱ ثارالله بودند.
🌹🍃شهید خواجہ آنقدر مظلوم بود کہ زمانے کہ اجساد آنها را از ارتفاعات سیرچ کرمان جمع آورے مےکردند، یکے از همرزمان آن شهید گفتند:من مطمئن هستم کہ پیڪر مطهر شهید خواجہ جزء نفرات آخر شناسایے خواهدشد و همین طور هم شد، در لحظہ های آخر پیکر مطهرش شناسایے گردید.
🥀🍂 در نتیجہ شهید خواجہ پس از ۲۱ سال خدمت مخلصانہ، در شامگاه غدیر ۱۳۸۱ در حین بازگشت از ماموریت زاهدان_کرمان، همراه با ۲۷۵ کبوتر خونین بال لشکر ۴۱ ثارالله در سانحہ هوایی سیرچ کرمان بہ آرزوی دیرینہ اش کہ همان شهـادت در راه خدا بود، نائل گشت، زیرا همیشہ در آخر نماز شهـادتش را از خداوند مے خواست و مے فرمود: اللهم الجعل موتے قتلاً فے سبیلک. خدایا مرگ مرا شهـادت در راه خودت قرار بده.🌹🍃
... و پس از یک هفتہ تلاش بے وقفہ برای جمع آوری و شناسایے پیکر آن شهیدان، سرانجام آن شهید از روی دست راستش کہ آرنج قطع شده بود، شناسایے گشت و مقداری از بدنش نیز از روی کارت شناسایی داخل جیبش شناسایے شد و بعد از تشییع همراه دیگر همرزمانش در گلزار شهدای کرمان در قطعہ شهدای غدیر بہ خاک سپرده شد.🌹
🍃روحش شاد و یادش گرامی
🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج
🚩هم نوا برای تعجیل در فرج آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
🕯✨100🌺صـــــلـوات _ زیارت عاشورا 💫 حدیث شریف کساء💫 به نیت چـهــــارده معصــوم (ع) و شهید والامقام محمد علی خواجه ✨
📀فایل صوتی زیارت عاشورا
https://eitaa.com/Modafeane_harame_velayat/36776
💿فايل صوتی حدیث شریف کساء
با صداي علي فاني
https://eitaa.com/Modafeane_harame_velayat/9710
🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
🌷 دختر_شینا – قسمت 5⃣2⃣
💥 توی قایش، یکی دو نفر بیشتر تلویزیون نداشتند. مردم ریخته بودند جلوی خانهی آنها. حیاط و کوچه از جمعیت سیاهی میزد. میگفتند: « قرار است تلویزیون فیلم ورود امام و سخنرانی ایشان را پخش کند. » خیلی از پسرهای جوان و مردها همان موقع ماشین گرفتند و رفتند تهران.
💥 چند روز بعد، صمد آمد، با خوشحالی تمام. از آن وقتی که وارد خانه شد، شروع کرد به تعریف کردن. میگفت: « از دعای خیر تو بود حتماً. توی آن شلوغی و جمعیت خودم را به امام رساندم. یک پارچه نور است امام. نمیدانی چقدر مهربان است. قدم! باورت میشود امام روی سرم دست کشید. همان وقت با خودم و خدا عهد و پیمان بستم سرباز امام و اسلام شوم. قسم خوردهام گوش به فرمانش باشم. تا آخرین نفس، تا آخرین قطرهی خونم سربازش هستم. نمیدانی چه جمعیتی آمده بود بهشت زهرا. قدم! انگار کل جمعیت ایران ریخته بود تهران. مردم از خیلی جاها با پای پیاده خودشان را رسانده بودند بهشت زهرا. از شب قبل خیابانها را جارو کرده بودند، شسته بودند و وسط خیابانها را با گلدان و شاخههای گل صفا داده بودند. نمیدانی چه عغظمت و شکوهی داشت ورود امام. مرد و زن، پیر و جوان ریخته بودند توی خیابانها. موتورم را همینطوری گذاشته بودم کنار خیابان. تکیهاش را داده بودم به درخت، بدون قفل و زنجیر. رفته بودم آنجایی که امام قرار بود سخنرانی کند. بعد از سخنرانی امام، موقع برگشتن یکدفعه به یاد موتور افتادم. تا رسیدم، دیدم یک نفر میخواهد سوارش شود. به موقع رسیده بودم. همان لحظه به دلم افتاد. اگر برای این مرد کاری انجام دهم، بیاجر و مزد نمیماند. اگر دیرتر رسیده بودم، موتورم را برده بودند. »
💥 بعد زیپ ساکش را باز کرد و عکس بزرگی را که لوله کرده بود، درآورد. عکس امام بود. عکس را زد روی دیوار اتاق و گفت: « این عکس به زندگیمان برکت میدهد. »
💥 از فردای آن روز، کار صمد شروع شد. میرفت رزن فیلم میآورد و توی مسجد برای مردم پخش میکرد. یک بار فیلم ورود امام و فرار شاه را آورده بود. میخندید و تعریف میکرد وقتی مردم عکس شاه را توی تلویزیون دیدند، میخواستندتلوزیون را بشکنند.
💥 بعد از عید، صمد رفت همدان. یک روز آمد و گفت: « مژده بده قدم. پاسدار شدم. گفتم که سرباز امام میشوم. »
آنطور که میگفت، کارش افتاده بود توی دادگاه انقلاب. شنبه صبح زود میرفت همدان و پنجشنبه عصر میآمد. برای اینکه بدخلقی نکنم، قبل از اینکه اعتراض کنم، میگفت: « اگر بدانی چقدر کار ریخته توی دادگاه. خدا میداند اگر به خاطر تو و خدیجه نبود، این دو روز هم نمیآمدم. »
💥 تازه فهمیده بودم دوباره حامله شدهام. حال و حوصله نداشتم. نمیدانستم چطور خبر را به دیگران بدهم. با اوقات تلخی گفتم: « نمیخواهد بروی همدان. من حالم خراب است. یک فکری به حالم بکن. انگار دوباره حامله شدهام. »
بدون اینکه خم به ابرو بیاورد، زود دستهایش را گرفت رو به آسمان و گفت: « خدا را شکر. خدا را صد هزار مرتبه شکر. خدایا ببخش این قدم را که اینقدر ناشکر است. خدایا! فرزند خوب و صالحی به ما عطا کن. »
💥 از دستش کفری شده بودم. گفتم: « چی؟! خدا را شکر، خدا را شکر. تو که نیستی ببینی من چقدر به زحمت میافتم. دستتنها توی این سرما، باید کهنه بشویم. به کارِ خانه برسم. بچه را تر و خشک کنم. همهی کارهای خانه ریخته روی سر من. از خستگی از حال میروم. »
💥 خندید و گفت: « اولاً هوا دارد رو به گرمی میرود. دوماً همینطوری الکی بهشت را به شما مادران نمیدهند. باید زحمت بکشید. » گفتم: « من نمیدانم. باید کاری بکنی. خیلی زود است، من دوباره بچهدار شوم. »
گفت: « از این حرفها نزن. خدا را خوش نمیآید. خدیجه خواهر یا برادر میخواهد. دیر یا زود باید یک بچهی دیگر میآوردی. امسال نشد، سال دیگر. اینطوری که بهتر است. با هم بزرگ میشوند. »
💥 یکجوری حرف میزد که آدم آرام میشد. کمی تعریف کرد، از کارش گفت، سر به سر خدیجه گذاشت. بعد هم آنقدر برای بچهی دوم شادی کرد که پاک یادم رفت چند دقیقه پیش ناراحت بودم.
صمد باز پیش ما نبود. تنها دلخوشیام این بود که از همدان تا قایش نزدیکتر از همدان تا تهران است.
🔰ادامه دارد..🔰
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🆔http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
#دختر_شینا
🌷 دختر_شینا – قسمت 6⃣2⃣
روز به روز سنگینتر میشدم.خدیجه داشت یکساله میشد.چهار دست و پا راه میرفت و هر چیزی را که میدید برمیداشت و به دهان میگذاشت.خیلی برایم سخت بود با آن شکم و حال و روز دنبالش بروم و مواظبش باشم.از طرفی، از وقتی به خانهی خودمان آمده بودیم، از مادرم دور شده بودم. بهانهی پدرم را میگرفتم. شانس آورده بودم خانهی حوری، خواهرم، نزدیک بود.دو سه خانه بیشتر با ما فاصله نداشت. خیلی به من سر میزد. مخصوصاً اواخر حاملگیام هر روز قبل از اینکه کارهای روزانهاش را شروع کند، اول میآمد سری به من میزد. حال و احوالی میپرسید. وقتی خیالش از طرف من آسوده میشد، میرفت سر کار و زندگی خودش. بعضی وقتها هم خودم خدیجه را برمیداشتم میرفتم خانهی حاجآقایم. سه چهار روزی میماندم. اما هر جا که بودم، پنجشنبه صبح برمیگشتم. دستی به سر و روی خانه میکشیدم.صمد عاشق آبگوشت بود. با اینکه هیچکس شب آبگوشت نمیخورد، اما برای صمد آبگوشت بار میگذاشتم.
گاهی نیمهشب به خانه میرسید. با این حال در میزد. میگفتم: «تو که کلید داری. چرا در میزنی؟!»
میگفت:«این همه راه میآیم، تا تو در را به رویم باز کنی.»
میگفتم: «حال و روزم را نمیبینی؟!»
آنوقت تازه یادش میافتاد پا به ماهم و باید بیشتر حواسش به من باشد، اما تا هفتهی دیگر دوباره همه چیز یادش میرفت. هفتههای آخر بارداریام بود. روزهای شنبه که میخواست برود، میپرسید: «قدم جان! خبری نیست؟!»
میگفتم: «فعلاً نه.»
خیالش راحت میشد. میرفت تا هفتهی بعد.
اما آن هفته، جمعه عصر،لباس پوشید و آمادهی رفتن شد. بهمنماه بود و برف سنگینی باریده بود. گفت: «شنبه صبح زود میخواهیم برویم مأموریت. بهتر است طوری بروم که جا نمانم. میترسم امشب دوباره برف ببارد و جادهها بسته شود.»موقع رفتن پرسید:«قدم جان! خبری نیست؟!» کمی کمرم درد میکرد و تیر میکشید. با خودم فکر کردم شاید یک درد جزئی باشد.به حساب خودم دو هفتهی دیگر وقت زایمانم بود.گفتم:«نه. برو به سلامت. حالا زود است.»
اما صبح که برای نماز بیدار شدم، دیدم بدجوری کمرم درد میکند. کمی بعد شکمدرد هم سراغم آمد.به روی خودم نیاوردم.مشغول انجام دادن کارهای روزانه شدم؛ اما خوب که نشدم هیچ، دردم بیشتر شد. خدیجه هنوز خواب بود. با همان درد و توی همان برف و سرما رفتم سراغ خواهرم.از سرما میلرزیدم.
حوری یکی از بچههایش را فرستاد دنبال قابله و آن یکی را فرستاد دنبال زنبرادرم، خدیجه.بعد زیربغلم را گرفت و با هم برگشتیم خانهی خودمان. آن سال از بس هوا سرد بود، کرسی گذاشته بودیم. حوری مرا خواباند زیر کرسی و خودش مشغول آماده کردن تشت و آب گرم شد.دلم میخواست کسی صمد را خبر کند.به همین زودی دلم برایش تنگ شده بود. دوست داشتم در آن لحظات پیشم بود و به دادم میرسید.تا صدای در میآمد، میگفتم:«حتماً صمد است. صمد آمده.»
درد به سراغم آمده بود. چقدر دلم میخواست صمد را صدا بزنم، اما خجالت میکشیدم. تا وقتی که بچه به دنیا آمد، یک لحظه قیافهی صمد از جلوی چشمهایم محو نشد. صدای گریهی بچه را که شنیدم، گریهام گرفت.صمد! چی میشد کمی دیرتر میرفتی؟چی میشد کنارم باشی؟!
پنجشنبه بود و دل توی دلم نبود. طبق عادت همیشگی منتظرش بودم. عصر بود. کسی در زد. میدانستم صمد است. خدیجه،زنداداشم، توی حیاط بود. در را برایش باز کرد. صمد تا خدیجه را دید، شستش خبردار شده بود. پرسیده بود:« چه خبر! قدم راحت شد؟»خدیجه گفته بود بچه به دنیا آمده، اما از دختر یا پسر بودنش چیزی نگفته بود. حوری توی اتاق بود. از پشت پنجره صمد را دید. رو کرد به من و با خنده گفت:«قدم! چشمت روشن، شوهرت آمد.»و قبل از اینکه صمد به اتاق بیاید، رفت بیرون.
بالای کرسی خوابیده بودم.صمد تا وارد شد، خندید و گفت:«بهبه، سلام قدم خانم. قدم نو رسیده مبارک. کو این دختر قشنگ من!»
از دستش ناراحت بودم. خودش هم میدانست. با این حال پرسیدم:«کی به تو گفت؟! خدیجه؟!»
نشست کنارم. بچه را خوابانده بودم پیش خودم. خم شد و پیشانی بچه را بوسید و گفت:«خودم فهمیدم! چه دختر نازی. قدم به جان خودم از خوشگلی به تو برده. ببین چه چشم و ابروی مشکیای دارد. نکند به خاطر این که توی ماه محرم به دنیا آمده اینطور چشم و ابرو مشکی شده.»
بعد برگشت و به من نگاه کرد و گفت:« میخواستم به زنداداشت مژدگانی خوبی بدهم. حیف که نگفت بچه دختر است. فکر کرد من ناراحت میشوم.»
بلند شد و رفت بالای سر خدیجه که پایین کرسی خوابیده بود.گفت: «خدیجهی من حالش چطور است؟!»
گفتم: «کمی سرما خورده. دارویش را دادم. تازه خوابیده.»صمد نشست بالای سر خدیجه و یک ربعِ تمام، موهای خدیجه را نوازش کرد و آرامآرام برایش لالایی خواند.
🔰ادامه دارد..🔰
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🆔http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
#دختر_شینا
سالروزتاسیس سپاه پاسداران توسط معمارکبیرانقلاب برهمه ملت ایران ومستضعفان جهان و همه #پاسداران عزیز مبارک باد💚💚
#ممنونکهبانشرلینکماراحمایتمیکنید
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🆔 http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
🆔https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
🇮🇷مجموعه کانالهای مدافعان حرم ولایت
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
چهل و شش سالگی سپاه مبارک ❤️
🌷 شهید حاج قاسم سلیمانی:
من متعلق به آن سپاهی هستم که نمیخوابد و نباید بخوابد. تا دیگران در آرامش بخوابند. بگذار آرامش من فدای آرامش آنان بشود و بخوابند.
🌷 شهید آقا مهدی باکری:
پاسدار یعنی کسی که کار کنه، بجنگه،
خسته نشه کسی که نخوابه ، تا وقتی
خود به خود خوابش ببره .
#ممنونکهبانشرلینکماراحمایتمیکنید
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🆔 http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
🆔https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
🇮🇷مجموعه کانالهای مدافعان حرم ولایت
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
❎ سپاه در ۴۵ سال گذشته.
.
🔹سپاه مولود انقلاب و اساس آن بر مبنای جمعیتی از جوانان انقلابی بود که برای پاسداری و صیانت از انقلاب اسلامی در همان سال ۵۷ بدستور امام شکل گرفت. این نهاد مقدس که مردان بزرگی در ان ایفای نقش نموده و بسیاری از انها به شهادت رسیدند؛ توانسته است در ۴۵ سال گذشته کارهای بزرگی در راستای پیشرفت کشور؛ بصیرت افزائی مردم؛ تامین امنیت؛ و صیانت از انقلاب اسلامی انجام دهد که به برخی از انها اشاره میگردد.
سپاه در حفاظت از شخصیتها.
سپاه در تشکیل بسیج.
سپاه در حفاظت پروازها
سپاه در تامین امنیت عمومی.
سپاه در دفاع مقدس.
سپاه در برخورد با منافقین.
سپاه در راهیان نور.
سپاه در حفاظت از مرزها.
سپاه دربسیج سازندگی.
سپاه در مرزهای دور.
سپاه در تولید پهپادها.
سپاه در ساخت موشک.
سپاه در دریا و زیر دریایی.
سپاه در ساخت ماهواره ها.
سپاه در مهار فتنه های داخلی.
سپاه در فضای سایبری.
سپاه در صنایع هسته ای.
سپاه در ریشه کنی داعش.
سپاه در ایجاد موازنه قدرت.
سپاه در تولید تجهیزات نظامی.
سپاه در تولید قایقهای پرنده.
سپاه در جبهه های مقاومت.
سپاه در شهرهای موشکی.
سپاه در نهضت روشنگری.
سپاه در تفحص شهداء.
سپاه در آبرسانی به نقاط محروم.
سپاه در ساخت اتوبانها
سپاه در سد سازی
سپاه در ساخت تونلها
سپاه در برق رسانی به کشور.
سپاه در گاز رسانی به کشور.
سپاه در ساخت پالایشگاه
سپاه در بنیادهای حفظ آثار.
سپاه در تولیدات فرهنگی.
سپاه در حلقه های صالحین.
سپاه در ساماندهی عشایر.
سپاه در ریشه کنی فلج اطفال.
سپاه در طرح شهید سلیمانی در ایام کرونا.
سپاه در کوبیدن عین الاسد.
سپاه در کوبیدن اسرائیل.
سپاه در خنثی سازی فتنه ها.
سپاه در کشف مفاسد اقتصادی.
سپاه در دستگیری جاسوسها.
سپاه در حوادث غیر مترقبه.
سپاه در مبارزه با گروهکها.
سپاه در آمادگی دفاعی مردم.
سپاه در پدافند غیر عامل.
🔹 و شاید دهها مسئولیت و نقش دیگری که این نهاد مقدس در قالب انجام وظایف محوله در اقصی نقاط کشور و خارج از ان انجام میدهد. اگر نگاهی به صدها کار بزرگ و متنوع نقش سپاه در ۴۵ سال گذشته بیندازید. بخوبی متوجه میشوید که چرا دشمن اینقدر روی سپاه حساس است و همواره سعی در تخریب چهره مردمی و خدمتگزار این نهاد مقدس دارد.
🔹پ.ن- به اعتقاد بنده همان جمله معروفی که امام راحل در اوائل انقلاب گفت《اگر سپاه نبود؛ کشور هم نبود》 همچنان در کشور ساری و جاری است. و اگر امروز هم نقش سپاه در انجام صدها وظیفه محوله نباشد؛ کشور با مشکلات جدی مواجه خواهد شد..
#ممنونکهبانشرلینکماراحمایتمیکنید
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🆔 http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
🆔https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
🇮🇷مجموعه کانالهای مدافعان حرم ولایت
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ایران اکنون نقشه کامل سیستم دفاع موشکی صهیونیستها را در اختیار دارد
شارمین نارونی خبرنگار عرب:
🔹ایران به تنهایی عملیات خود را انجام داد ولی رژیم صهیونیستی هیچ وقت نخواهند توانست به تنهایی از خود دفاع کنند.
🔹ایران اکنون میداند کدام جنگندهها از کجا برای دفاع از رژیم صهیونیستی بلند میشوند و این کار را برای متحدان رژیم صهیونیستی سختتر میکند که در آینده از آن دفاع کنند.
#ممنونکهبانشرلینکماراحمایتمیکنید
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🆔 http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865
🆔https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
🇮🇷مجموعه کانالهای مدافعان حرم ولایت
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج