eitaa logo
مدافعان حرم ولایت
1.4هزار دنبال‌کننده
16.1هزار عکس
19.3هزار ویدیو
207 فایل
🔹﷽🔹 کانال مدافعان حرم ولایت با متنوع ترین مطالب روز؛ آموزشی_اقتصادی_نظامی_مذهبی وسرگرمی. ♡ ارسال بهترین وجذابترین رمان‌ها پیام بصورت پست ناشناس https://harfeto.timefriend.net/17359336874500 ارتباط با ادمین @MAHDy_Yar_313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم رب الشـھــ🕊ـــدا🥀 و الصدیقین یازدهمین چله ی کانال بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت 1403/03/18 💫 امروز "جمعه " متعلق است به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف 🌺 🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياحجه بْنَ اَلْحَسَنِ. اَلْمَهْدِيُّ عَجَّلَ اَللَّهُ تعالی فَرَجَهُ الشريف 📌 " شانزدهمین " روز از چله دور یازدهم با 313🌺صـــــلـوات _ زیارت عاشورا 💫وحدیث کساء💫 متوسل میشویم به چـهـارده معصــوم (ع) و شهید امروز " شهید فریدون محمودی " 🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615 أللَّھُـمَ‌؏َـجِّـلْ‌لِوَلیِڪْ‌ألْـفَـرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊🌤صبحتون متبرک به نور شهدا🥀 🇮🇷شهید امروز : شهید فریدون محمودی 💐🕊🌺💐🕊🌺💐🕊🌺💐 نام: فریدون نام خانوادگی: محمودی نام پدر: نعمت تاریخ ولادت: ۱۳۵۴ محل ولادت: روستای چالانچی تاریخ شهادت: ۱۳۷۸/۰۸/۱۲ محل شهادت: پیرانشهر مزار: گلزار شهدای زادگاهش 🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
🌤زندگی نامه : ستوان دوم شهید فریدون محمودی در سال 1354 در یک خانواده مذهبی و بی بضاعت در روستای چالانچی دیده به جهان گشود. وی تحصیلات ابتدایی را در دبستان شهید جلیل کوهی واقع در روستای مذکور گذراند، سپس دوره ی راهنمایی را در مدرسه شهید مدرس و دوره ی متوسطه را در دبیرستان دکتر شریعتی به پایان رساند. ایشان در سال 1373 موفق به اخذ دیپلم شد. او با توجه به عشق و علاقه و به منظور دفاع از ارزش ها و دستاوردهای انقلاب به عضویت رسمی نیروی انتظامی درآمد و در دانشگاه علوم انتظامی در مقطع کاردانی با درجه ستوان سومی فارغ التحصیل گردید و داوطلبانه راهی شرق کشور شد، سپس در قرارگاه تاکتیکی «مقدار» زاهدان مشغول خدمت شد که به لحاظ لیاقت و شایستگی زیادی که از خود نشان داد به عنوان فرمانده ی عملیات گردان حضرت روح الله زاهدان منصوب شد تا این که سرانجام در تاریخ 12/8/1378 به همراه 35 نفر از همراهانش در کمین اشرار در ایرانشهر در روستای کورنارک به درجه رفیع شهادت نائل آمد. 🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀نحوه شهادت🥀 ایشان فردی مومن، باتعصب ، شجاع و خستگی ناپذیر بود و با برخورد صادقانه و صمیمانه با دیگران رابطه ای حسنه داشت و در دل مردم خصوصاً اقوام، دوستان و همکاران و مسئولین قرار گرفته بود.شهید دائماً بر این نکته تأکید داشت که من بر حسب وظیفه ای که برعهده ام گذاشته اند تا آخرین قطره خون خود از مرز و بوم وطنم دفاع خواهم کرد و با اشرار و قاچاقچیان مواد مخدر این دست نشاندگان استکبار جهانی مبارزه خواهم کرد. در اکثر عملیات ها بعنوان فرمانده عملیات حضور فعال داشت. سرانجام در دوازدهمین روز از آبان ماه 1378 به آرزوی همیشگی خود که همان شهادت بود رسید و به همراه 35 نفر از همرزمان خود که در کمین اشرار و قاچاقچیان مواد مخدر در منطقه ایرانشهر در روستای (کورناک در حوزه سرباز) قرار گرفته بودند و به درجه رفیع شهادت نائل آمدند. 🥀روحشان شاد ویادشان گرامی باد🥀 🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚩هم نوا برای تعجیل در فرج آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف 🕯✨313🌺صـــــلـوات _ 🤲زیارت عاشورا💫و حدیث کسا، به نیت چـهــــارده معصــوم (ع) و شهید والامقام فریدون محمودی✨ 📀فایل صوتی زیارت عاشورا https://eitaa.com/Modafeane_harame_velayat/36776 💿فايل صوتی حدیث شریف کساء با صداي علي فاني https://eitaa.com/Modafeane_harame_velayat/9710 🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍄...به نام خدای تَوّاب و غَفّار...🍄 🍃رمان فانتزی، امنیتی و آموزنده 🍃قسمت ۹۱ و ۹۲ 🍃محمد باصدای مشتهایی که به در کوبیده میشد از خواب پریدم. ساعتو که نگاه کردم هنوز هفت هم نشده بود یعنی این وقت صبح کی میتونه باشه؟ از آیفون چهره ی برزخی نازنین رو که دیدم دوهزاریم افتاد که انگشتشو گذاشته بود روی زنگ و با یک دستش هم میکوبید به در... در رو زدم باز شد خودم برای پوشیدن لباس مناسب به اتاقم برگشتم. 🔥_کجایی؟ _ سر صبحی چه خبرته مگه سر آوردی؟!؟ نازنین به محض دیدنم مثل بمب منفجر شد 🔥_اول زود بگو ببینم دیروز کجا بودی؟؟؟ _خونه! 🔥_آهان ؛ که خونه بودی هان؟ اونوقت چرا گوشیتو جواب نمیدادی؟ _شارژ نداشت خاموش شده بود دیر متوجه شدم حالا چیشده مثلا چرا توپت اینقدر پره؟!!؟؟ چون گوشی رو جواب ندادم باید اول صبح تو ملکه عذابم بشی؟ 🔥_نه ؛ واسه جواب ندادن گوشی نیست واسه پیچوندن ماست! _متوجه نمیشم چه پیچوندنی؟ شما که هر کار میگید من انجام میدم ! 🔥_هر کاری که ما گفتیم؟! بعد دقیقا ما کی گفتیم با روجا و دختر حاجی برید دور دور؟ دستی رو صورتم کشیدم تا کمی بتونم تمرکز داشته باشم که ادامه داد: 🔥_ گوشیتو که بی جواب گذاشتی! چقدر هم عروسک خریده بودید چه قدرخوشکل براخودت در دل روجا جا باز کردی چه ماچه بوسه هم میکرد ؛الهی فداش بشم چقدر بامزه‌اس .دست دل باز شدی برا روجا عروسک هم میخری فقط مونده بود یه رستوران که اونم به برنامه‌ات اضافه میکردی عالی میشد! نازنین سکوت منو که دید به حال خرابم پی بردو پوزخندی زد و جدی و سرد گفت: 🔥_احمق فکر کردی به این راحتی تو رو به حال خودت ول میکنند تا هر غلطی خواستی بکنی؟؟ یک درصد فقط یک درصد احتمال بده اگر دست از پا خطا کنی چه اتفاقی می‌افته ! حالا باید تاوان این حماقتو هم بدی! دیگه پاهام تحمل وزنمو نداشتن وایستادن برام سخت بود... روی اولین مبل نشستم و فکرم پر کشید سمت دختر عمو و زن عمویی که طول این سالها خواهر و مادرم بودن. به سختی و باحال خرابم گفتم؛ _ مَ... مَ... من فقط کاریو که شما گفتیدو انجام دادم! 🔥_کاری که ما گفتیم...تو باید هماهنگ میکردی. میرفتی جلو وقتی پنهون کاری میکنی یعنی کار ما نبوده کار خودت بوده من مجبورم گزارش کنم . نازنین حال خرابم رو که دید دیگه هیچی نگفت با صدایی که به سختی از ته گلوم خارج میشد رو به نازنین گفتم: _حالا چی میشه؟ 🔥_نمیدونم فقط میدونم تا ظهر خبرش بهت میرسه. منم الان فقط زود اومدم خبرت کنم و بهت بگم اون گوشیتو روشن کن تا اگر خبری گرفتم بهت بگم تا بتونی این گندی رو که زدی جمع کنی. فعلاااا... با کوبیده شدن صدای در به خودم اومدم اولین کاری که کردم گوشیمو برداشتمو روشنش کردم . بعد سریع شماره‌ی دختر عموم رو گرفتم و بعد از احوال پرسی برنامش رو تا ظهر پرسیدم که خداروشکر تو خونه بود کمی خیالم راحت شد ولی باز هم توصیه کردم در رو برای غریبه ها باز نکنه و تا میشه از خونه بیرون نره دلم مثل سیر و سرکه میجوشید. لباس بیرون پوشیدم و گوشی به دست بی هدف در خونه راه میرفتم و مدام خودمو لعنت میکردم که چرا دیروز اینقدر بی فکر عمل کردم و اونا رو این همه دست کم گرفته بودم. ساعت رو نگاه کردم ساعت ده بود. برای چهارمین به دختر عموم زنگ زدم برای اینکه بویی نبره و سوال پیچم نکنه بهش گفتم خواب بدی دیدم دلم آشوبه... چطور میتونستم بگم با بی فکری من قراره تو دردسر بی‌افتید ! زن عمو ازم خواست نهار برم پیششون منم از خدا خواسته قبول کردم اگر خودم کنارشون باشم خیالم راحت تره سوار ماشین که شدم تازه به راه افتاده بودم که گوشیم زنگ خورد باز نازنین بود. سریع ماشینو کنار کشیدمو نگه داشتم به تماسش جواب دادم... _الو...الو نازنین ... 🔥_سلام _سلام چیشده؟ خبری گرفتی؟ 🔥_آره ؛ کجایی تو؟ _دارم میرم سمت خونه ی عموم چی شده ؟ 🔥_برو پیش روجاااااا دستی به صورتم کشیدم گوشهام از شنیدن اسم روجا سوت کشید باورم نمیشه روجا؟ آخه اون بچه؟ خدای من چه بلایی میخواد سرش بیاد تمام استرس و فشاری که روم بود رو کنار گذاشتم و گفتم: _مطمئنی؟؟؟ میخوان چیکار کنن ؟ آخه اون فقط یه بچه است! 🍃ادامه دارد.... 🍃کپی با ذکر صلوات‌ هدیه به شھید مجید بندری ⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇 🆔http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865 🆔https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615 🔴جهت دسترسی به قسمتهای قبل لطفا گزینه زیر را انتخاب کنید وبا فلش🔺🔻 قسمتهای قبلی را به راحتی پیدا کنید. .
🍄...به نام خدای تَوّاب و غَفّار...🍄 🍃رمان فانتزی، امنیتی و آموزنده 🍃قسمت ۹۳ و ۹۴ _ما فیلم های دوربین مدار بسته مهد رو دیدیم نور امیدی به چهره ی دختر حاجی برگشت... که مربی در ادامه حرفش گفت: _ولی فقط یه خانم چادریه که دست روجا رو میگیره و با هم میرن ما فکر کردیم خودتون هستید ناامیدتر از قبل سرشو پایین انداخت گفت: _چه کار کنم خدایا؟ خدایا روجامو به تو میسپارم مراقبش باش خودمو جم جور کردم خطاب به مربی گفتم: _میشه فیلم دوربینها رو ببینیم؟ _بله بفرمایید درست بود هیچی از چهره ی اون خانم مشخص نبود فقط بعد از صحبت دست روجا رو میگیره و باخودش میبره یه چیزی نظرمو توفیلم جلب کرد اون خانم چند بار با دست طرف چپ مهد رو نشون میداد پرسیدم: _اون جایی که این خانم نشون میده جای خاصیه...؟ اممم.... مثلا فروشگاه ؛ مغازه یا هر چیزی که دوربین داشته باشه؟ _ نه دوربین نداره اون طرف ولی یک سوپری اون طرفا هست شایداون دوربین داشته باشه باید از خودشون بپرسیم من الان با پلیس تماس میگیرم تا هر چه زودتر بانمک پلیس بتونیم روجا رو پیدا کنیم... اسم پلیس که اومد نامحسوس تنم لرزی گرفت مسبب اصلیش من بودم که حالا اون دختر چشم قشنگ ناپدیده شده بود. همینطور که یکی از مربی ها سعی میکرد آب قندی که آورده رو به دختر حاجی بده. تا یکم آروم کنه... و اون یکی مربی هم با پلیس تماس میگرفت صدای پیامک گوشیم خبر از پیامو میداد... پیامک گوشیمو وقتی چک کردم نازنین بود که فقط یک کلمه نوشته بود 📲🔥_پارک... گوشیمو تو جیبم گذاشتمو پرسیدم: _بهتره بریم این اطراف رو بگردیم شاید... لحظه‌ای فقط لحظه‌ای نگاهم به چشمای سرخ شدی دختر حاجی افتاد که با این حرفم نور امید تو چشماش موج میزد با خجالت و شرمندگی نگاهمو ازش گرفتم و سرمو پایین انداختم که خودش گفت: _آره از نشستن بهتره روجا از تنهایی وحشت داره سمت ورودی در رفتم و بعد از چند سوال از مغازه‌دارها و پرسیدن آدرس پارک رو به دختر حاجی گفتم: _بریم این سمت میگن اینجا یه پارک داره! _آره یه وقتایی روجا رو میارم به این پارک خودش سریع تر از من سمت پارک رفت. پارک خلوت بود. کمی که این طرف و اون طرف رو گشتیم ؛ سمت وسیله های بازی ؛ استخر توپ و... ولی نبود داشتم نا امید میشدم که روجا رو دیدم. کنار درختی نشسته بود و زانوهاشو تو بغلش گرفته بود و آروم گریه میکرد _روجااااااعموووو تویی؟ آروم که سرشو بالا اورد و نگاهش که بهم افتاد به سمتم دویدو خودش رو انداخت تو بغلمو شروع کرد به گریه کردن گفت: _ عمو...عَ...عَ...عمو..عمو من گم شدم... من تنها بودم ؛ من مامانمو میخوام.... سرشو رو شونم گذاشتمو آروم زیر گوشش عذرخواهی کردم و موهای قشنگش رو بوسه‌ای زدم وقتی گفتم مامانتم همین جاست سر از شونه ام برداشت و رو بهم گفت: _عمو من مامانمو میخوام _عمو قربونت بره چشم الان میریم پیشش چند قدم برداشتم که دختر حاجی مارو دید و سمتمون دوید روجا رو ازبغلم زمین گذاشتمو دوید سمت مادرشو خودشو پرت کرد بغل مادرش _مامآن.. +جاآن مامان...مامان الهی دورت بگرده هر دوشون محکم همو بغل کرده بودند و گریه میکردن و دختر حاجی قربون صدقه دخترش میرفت روجا از ترساش... مادرش از دلتنگی و نبودن دخترش در این چند ساعت به هم دیگه میگفتن گریه میکردن... 🍃ادامه دارد.... 🍃کپی با ذکر صلوات‌ هدیه به شھید مجید بندری ⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇 🆔http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865 🆔https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615 🔴جهت دسترسی به قسمتهای قبل لطفا گزینه زیر را انتخاب کنید وبا فلش🔺🔻 قسمتهای قبلی را به راحتی پیدا کنید. .
🍄...به نام خدای تَوّاب و غَفّار...🍄 🍃رمان فانتزی، امنیتی و آموزنده 🍃قسمت ۹۵ و ۹۶ اووف خداروشکر بخیر گذشت... به مهد برگشتیم و بعد از اطلاع دادن به مربیهای مهد و لغو اطلاع رسانی به پلیس کمی خیالم راحت تر شد و وسایل روجا رو تحویل گرفتیم و راهی خونه ی حاجی شدیم تو ماشین روجا تو بغل مادش خوابش برد و سکوت فضای ماشینو پر کرده بود که... _ممنون آقا محمد....امروز کلی زحمت دادم بهتون برای اولین بار بود دختر حاجی اسممو صدا میکرد ولی نمیدونست... نمیدونست که نباید از من تشکر بکنه بلکه باید لعنم بایدبکنه. فقط شرمنده و آروم گفتم: _شما رحمتید +شما با پدر کار داشتید؟ _نه چطور؟ _پس با دایی کار داشتید؟ ای خدا این چه سوالیه تو این گیر واگیر داره ازم میپرسه چی بگم؟ بگم اومده بودم گندی که خودم زدم رو جمع کنم؟ _نه با حاجی کار دا‌شتم فکر کردم خونه هست بعد کلا یادم رفت حالا یه وقت دیگه خودم میرم پیششون زیاد مهم نبود.مهم روجا بود که خداروشکر الان کنارتون هست این رو از ته قلبم گفتم واقعا اون لحظه و زمان فقط و فقط روجا برام مهم بود و الان که کنار مادرش هست خیالمو راحت کرده بود. بعد از رسوندنشون رفتم سمت خونه عمو چند مدتی بود که پیش زن عمو نرفته بودم بعد از کلی خرید کردن راهی خونه عمو شدم مثل همیشه بوی غذاش کل محله ی قدیمی رو برداشته بود. خواستم زنگ بزنم که صدایی از حیاط می‌اومد در زدم و دختر عموم در رو باز کرد دختر عمویی که مثل خواهر برام عزیز بود بعد از سلام واحوال پرسی ، خرید ها رو کمکم کرد که نذاشتم و خودم دست پر با وسیله داخل خونه شدم _یاالله....مهمون نمی‌خوای زن عمو درسته صبح کلی حس عصبانیت و وحشت و شرمندگی داشتم ولی عصرش تمام وجودم پر شده بود از حس خوب زندگی حسی که یک خانواده داشت حسی که من کم باهاش آشنا بودم و کم قسمتم میشد ولی شکر خدا که امینت چند صباحی مهمون زندگیم بود. چند روزی از اون ماجرا میگذشت دل تو دلم نبود که بدونم از دزدیده شدن روجا چه برداشتی کرده بودند . هیچ خبری هم از حاجی نبود دلم نمیخواست از طرف نازنین از دختر حاجی خبر بگیرم. دلم رو یک دل کردم و رفتم سمت مسجد اونجا حاجی رو میشد دید. امشب چقدر این مسجد شلوغ بود. آروم وارد حیاط مسجد شدم که با چهره ی جدید حاجی رو به رو شدم من رو نمیدید ولی من در نگاه اول شناختمش با اینکه عبا و عمامه رو برداشته بود و کنار دیگ بزرگی در حال هم زدن بود ولی این حاجی بدجور به دلم نشسته بود و سریع بین جمعیت پیداش کردم. یه ربعی گذشت که خودم رو کنارش دیدم و آروم سلامی کردم _سلام حاجی قبول باشه به محض دیدنم دستم رو گرفت و از کنار دیگ به طرف خلوت تر حیاط کشید _سلام مومن کجایی تو؟ گوشی من خراب شده بود ریست کردم شماره شما پاک شده بود آدرسی هم نداشتم +خیر حاجی کارم داشتی؟ _بله آقا محمد روجای من رو بهم برگردوندی! من یه تشکر نکردم ازت با خجالت سرم رو پایین انداختم و تشکر کردم _حاجی ماشاالله چه نذری های خوش عطری هم می‌پزید امشب هم آشپز خودتونید حتما عالی شده خندید و گفت: _برای سلامتی روجا مادرش نذر کرده. هر موقع ما زحمتی داریم تو پیدات میشه الان هم میخواستیم ظرفهای غذا رو پخش کنیم خوب شد امدی ... راستی شماره ی من رو بزن تو گوشیت برام یه تک بزن شمارت رو داشته باشم اگر باز مزاحمتی بود بتونم پیدات کنم. _اختیار دارید حاجی کاری باشه من رو جفت چشمام انجام میدم. بعد از پخش نذری ها خواستم برگردم خونه که روجا رو دیدم کنار حوض نشسته بود حیف بود بدون دیدن اون چشمای قشنگ برمیگشتم رفتم کنار لب حوض نشستم _کسی میدونه فرشته ی کنار حوض اسم قشنگش چیه؟ _عموووووو _جون عمو تو که روجای خودمون هستی بغلش کردم و بوسه ای روی سرش کاشتم _چرا تنها نشستی عموجون؟ _مامان گفت بشینم تا خودش بیاد میخواهیم بریم یه جای خوب خوب کنجکاو شدم _اونجای خوب اسمش چیه؟ عمو رو نمی‌بری؟ 🍃ادامه دارد.... 🍃کپی با ذکر صلوات‌ هدیه به شھید مجید بندری ⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇 🆔http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865 🆔https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615 🔴جهت دسترسی به قسمتهای قبل لطفا گزینه زیر را انتخاب کنید وبا فلش🔺🔻 قسمتهای قبلی را به راحتی پیدا کنید. .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴در سوگ جواد آسمان می گرید در ماتم آن سرو جوان می گرید ای شیعه ز دیده اشک خونبار ببار چون حضرت صاحب الزمان می گرید شهادت مظلومانه جوانترین شمع هدایت و نهمین پیشوای بشریت حضرت ابن الرضا، جوادالائمه علیه السّلام بر حضرت مهدی صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و محبان اهل بیت علیهم السّلام تسلیت و تعزیت باد. ⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇 🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
♦️تشکیل پروندۀ قضایی برای بازیگر هتاک 🔹در پی انتشار مطلبی در جهت برهم زدن امنیت روانی جامعه و توهین و هتاکی، دادستانی تهران دیروز برای یک مجری، بازیگر پروندۀ قضایی تشکیل داد. 🔹همچنین در پی شیطنت یک روزنامه تذکر لازم به مدیرمسئول ابلاغ شد. ⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇 🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
🛑بازگشت حاجی‌ها به ایران از دوم تیرماه مسئول ستاد حج در مکه: 🔹آخرین گروه از زائران ایرانی ۲۲ خردادماه به عربستان می‌رسد. 🔹پروازهای برگشت زائران از عربستان به ایران از دوم تیرماه آغاز می‌شود. 🔹عملیات انتقال تمامی زائرانی که تاکنون از مدینه به مکه منتقل شده‌اند، با قطار صورت گرفته است. 🔹تاکنون ۸۷ هزار و ۶۴۳ ویزا دریافت کرده‌ایم که ۸۴ هزار و ۹۸۴ مورد مربوط به ویزای زائران بوده است. ⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇 🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
🔸️احتمال انحلال کابینه جنگ رژیم اسرائیل 🔹سازمان رادیو و تلویزیون رژیم اسرائیل اعلام کرد که در صورت استعفای گانتس، احتمالا بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر این رژیم، کابینه جنگ را منحل کند. 🔹️شبکه تلویزیونی کان رژیم اسرائیل گزارش داد که دولت بایدن از گانتس، رئیس حزب اپوزیسیون رژیم اسرائیل که عضو کابینه جنگی است، خواسته در تصمیم خود بازنگری کرده و فعلا برای استعفا دست نگه دارد. ⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇 🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
🔸پاسخ السنوار رهبر حماس در غزه به پیشنهاد بایدن: تنها با توقف دائمی جنگ، این جنبش توافق مبادله اسرا را می‌پذیرد ⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇 🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
🔸تورم مواد غذایی در ایران یک سوم شد 🔹بانک جهانی: تورم مواد غذایی ایران در فروردین امسال به ۲۳.۱ درصد رسید که نسبت به یک سال گذشته تا یک سوم کاهش یافته است. ⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇 🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
🔸امتحان کتبی رهبر کره شمالی از  وزیران دولت به منظور تقویت پایه‌های نظام و افزایش همبستگی و انسجام درونی حکومت 🔹نخست وزیر کره شمالی و وزیر امور خارجه این کشور از جمله مهم‌ترین چهره‌هایی بودند که در این دوره حضور داشتند. ⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇 🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
🔸نماینده ولی فقیه در امور حج و زیارت: ۹۰۰ هزار نفر در انتظار سفر معنوی حج هستند ⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇 🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
🔻نماز جماعت روی ویرانه‌های مسجد ویران در غزه 🔹کانال تلگرامی شبکه خبری قدس عکسی از فلسطینی‌هایی منتشر کرد که روی ویرانه‌های به جا مانده از یک مسجد در غزه نماز می‌خوانند. ⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇 🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
🔻داود منظور معاون رئیسی در توییتر خود خبر از وحدت بین کاندیداهای دولت داد 🔹شنیده‌ها حکایت از این دارد که در جلسه ۵ کاندیدای عضو دولت (بذرپاش، منظور، اسماعیلی، قاضی‌زاده و مرتضوی) توافق شده است که در رقابت نهایی فقط یک نفر از نزدیکان دولت تا انتها حضور داشته باشد. ⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇 🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 چهارمین روز بررسی صلاحیت داوطلبان ریاست‌جمهوری در شورای نگهبان 🔹شورای نگهبان عصر امروز هم جلسه خواهد داشت. 🔹طبق قانون، فردا آخرین روز از مهلت اولیه شورای نگهبان برای بررسی صلاحیت‌هاست و در صورت نیاز این فرصت می‌تواند تمدید شود. 🔹چهاردهمین دوره انتخابات ریاست‌جمهوری، جمعه هشتم تیر برگزار می‌شود. ⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇 🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
🛑 تصویر آتشبار منهدم‌شده گنبد آهنین در حمله حزب‌الله 🔹 رسانه‌های عبری تصاویری از تخریب کامل آتش‌بار گنبدآهنین در حمله حزب‌الله به شمال فلسطین اشغالی منتشر کرده‌اند. این در حالی است که ارتش اسرائیل پیش از این مدعی شده بود حمله حزب‌الله هیچ خسارتی به جا نگذاشته است. ⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇 🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat