⁉️کجایند مدعیان انقلابی‼️
🔴 کجایند صف اولی ها بر روی سفره انقلاب ؟!
🔴 کجایند داعیه داران انقلابی که هرجا بویی ازنان ونام است ، سرودست می شکنند وخودرا به آب واتش می زنند واجازه حضور به انقلابیون اصیل وراستین را نمی دهند ؟!
🔴 کجایند آن آخوندهایی که وجودشان ، نامشان وتمام هستی شان از سفره انقلاب اسلامی است ، واز چریدن بر سر سفره انقلاب از مستاجری وکوخ نشینی! به کاخ نشینی رسیده اند ؟
🔴 کجایند ریش داران بی ریشه و بی بصیرتی که خود را عمار ولایت می پندارند ، اما به هنگامی که ولایت به آنها احتیاج دارد خفه خون گرفته اند ؟!
🔴 کجایند لیدرهای های خود خوانده رانت خوار عافیت طلب درجبهه انقلاب که در موسم انتخابات ، ازهرسو برایشان حکم رئیس ستادی صادر میشود ، اما در موقع هزینه کردن آبرو در پستوهای خانه شان مخفی میشوند وخفه خون گرفته اند ؟
🔴 کجایند افرادی که درایام انتخابات پدرخوانده وقیم جماعت انقلابی شده وبرای جامعه انقلابی تعیین تکلیف میکنند که به کی رای بدهند وبه کی رای ندهند ؟!
🔴 کجایند جماعت قلم بدست وفعال رسانه ای در جبهه انقلاب، که در طول سال ، در شرایط عادی با فازمردمی برداشتن، نیش به جان انقلاب می زنند ، ولی حالا که انقلاب تهدید شده ساکتند وگاهی خود یک لگد به این دولت میزنند؟!
🔴 کجایند آخوندهای سلبریتی تریبون دار که در شرایط عادی ازمنبر پایین نمی آیند ، اما درایام فتنه ساکتند؟!
🔴 کجایند آن دسته ازنمایندگان مجلس انقلابی که در تمام مناسبت های تقویمی وفات متنفذین حوزه انتخابیه ، پیام وبیانیه صادر می کنند اما دراین ۱۸۰ روز فتنه وجنگ ترکیبی ساکتند؟!
🔴 کجایند افراد مدعی پیشکسوتی در انقلاب وجبهه وجنگ که ۴۳ سال صرفا فقط بخاطر پیشکسوتی عزیز ومورد تجلیل وتکریم بوده وصاحب همه چیز شده اند ، اما در ۶ ماه گذشته کلامی و نوشته ای از آنها در دفاع از انقلاب وولایت ووطن دیده نمیشود؟!
🔴 کجایند حقوق بگیران نجومی یک نفره ای که بابت تعدد عناوین والقاب وغصب مشاغِل فراوان حقوق دهها نفر را دریافت می کنند ؟
🔵 براستی کجایند این جماعت مدعی انقلابی ، در روزهایی که انقلاب اسلامی وجامعه انقلابی به حضور تمام قد انها برای محکومیت فتنه و شرکت درجهاد تبیین وروشنگری نیاز دارد ، هیچ خبری ازانها در فضای مجازی وحقیقی نیست ؟!
👌بصیرت رمز ثبات عاشورائیان است.
#جهادتبیین
✅ پشتیبان#ولی_فقیه باشید تا به مملکت شما آسیبی نرسد.
یادتان نرود که حضرت آقا چندین بار تکرار کردند وقسم خوردند که این دولت انقلابی دارد درست کار میکند....
پس لطفا زبان به دهان بگیرید و آب به آسیاب دشمن نریزید تا دشمن شاد نشیم .
🆔@Modafeane_harame_velayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢"کرار،تانک غولپیکر ایرانی"
🔸️نام محصول:تانک کرار
🔸️کراربعنوان نخستین تانک پیشرفته بومی کشور محسوب می شود که در سازمان صنایع دفاع وزارت دفاع در مدت سهسال طراحی و ساخته شدهاست این تانک ایرانی در ۲۲ اسفند ۱۳۹۵ رونمایی و همزمان خط تولید آن افتتاح شد.
🔸️تانک کرار از موتوری جدید با ساختار بهینه شده استفاده میکند که توانی بین ۱۰۰۰ تا ۱۲۰۰ اسب بخار از آن انتظار میرود.
🆔@Modafeane_harame_velayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک نکته اساسی در مورد بعد از ازدواج👌👌
#دکتر_انوشه
🆔@Modafeane_harame_velayat
28.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢از داعش نامرئی چه میدانید؟!
🆔@Modafeane_harame_velayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 #روزشمار | ۱۵ اسفندماه ۱۴۰۱
💫 #رهبر_معظم_انقلاب: ما از مردم خواهش میکنیم که #درخت را پاس بدارند و فضای سبز را اهمیت بدهند. «هر ایرانی یک درخت» که گفته میشود و در زبانها هست، شعار خوبی است.
🗓 ۱۳۹۲/۱۲/۱۴
#تقویم۱۴۰۱
🆔@Modafeane_harame_velayat
4_5801153404050869253.mp3
6.61M
▪️حڪایتی عجیب از برڪات حدیث ڪساء.
📚حدیث ڪساء و آثار شگفت، ص۹۸.
#حکایت
#حدیث_کساء
࿐჻ᭂ⸙🍃🌺🕊🌺🕊🌺🍃⸙჻ᭂ࿐
https://eitaa.com/joinchat/3286434026Cc9f896c22c
࿐჻ᭂ⸙🍃🌺🕊🌺🕊🌺🍃⸙჻ᭂ࿐
✨🥀أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج🥀✨
Fani-Ali-Hadith-e-Kisa-Fa.mp3
26.36M
•🎤•
🌱
حدیث ڪساء♥️
با صدای#استادعلیفانی
#حدیث_کسا
🚨کانال مدافعان حرم ولایت در ایتا وروبیکا👇
╭═⊰🌺🌼🌸🌺🌸🌼🌺⊱━╮
@Modafeane_harame_velayat
╰═⊰🌺🌼🌸🌺🌸🌼🌺⊱━╯
🚨کانال بیت الشهدا عاشقان ولایت در ایتا👇
࿐჻ᭂ⸙🍃🌺🕊🌺🕊🌺🍃⸙჻ᭂ࿐
https://eitaa.com/joinchat/3286434026Cc9f896c22c
࿐჻ᭂ⸙🍃🌺🕊🌺🕊🌺🍃⸙჻ᭂ࿐
✨🥀أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج🥀✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ «آخرالزمان و راهکارهای حفظ دین، قسمت ۱»
👤 استاد #محمودی
🔺 اوصاف #آخرالزمان در جهان...
🔸 اولین کار ما در مهدویت حفظ دین است
در آخرالزمان مراقب باش و تقاضای نجات از این وضع ناهنجار کن که فرج نزدیک است...
📚بر گرفته از کلاسهای مهدویت
࿐჻ᭂ⸙🍃🌺🕊🌺🕊🌺🍃⸙჻ᭂ࿐
https://eitaa.com/joinchat/3286434026Cc9f896c22c
࿐჻ᭂ⸙🍃🌺🕊🌺🕊🌺🍃⸙჻ᭂ࿐
✨🥀أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج🥀✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ «آخرالزمان و راهکارهای حفظ دین، قسمت ۲»
👤 استاد #محمودی
🔺 ده راهکار برای نزدیک شدن به امام زمان...
🔸 در #آخرالزمان همه هلاک میشوند الّا کسانی برای فرج دعا میکنند...
📚برگرفته از کلاسهای مهدویت
࿐჻ᭂ⸙🍃🌺🕊🌺🕊🌺🍃⸙჻ᭂ࿐
https://eitaa.com/joinchat/3286434026Cc9f896c22c
࿐჻ᭂ⸙🍃🌺🕊🌺🕊🌺🍃⸙჻ᭂ࿐
✨🥀أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج🥀✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ «آخرالزمان و راهکارهای حفظ دین، قسمت ۳ و پایانی»
👤 استاد #محمودی
🔺 اهمیت دعای غریق در #آخرالزمان...
🔸 راهکارهای در امان ماندن در فتنهها آخرالزمان...
📚بر گرفته از کلاسهای مهدویت
࿐჻ᭂ⸙🍃🌺🕊🌺🕊🌺🍃⸙჻ᭂ࿐
https://eitaa.com/joinchat/3286434026Cc9f896c22c
࿐჻ᭂ⸙🍃🌺🕊🌺🕊🌺🍃⸙჻ᭂ࿐
✨🥀أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج🥀✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👩🍳🥨🍽 #کراکت_سیب_زمینی 🍟😋
#بدون_گوشت
#بدون_مرغ
#شام
✅ مواد لازم:🥣
🔹سیب زمینی متوسط: 3عدد
🔹تخم مرغ: 1عدد
🔹خامه: نصف استکان
🔹آرد: نصف استکان
🔹پنیر پیتزا: نصف استکان
🔹فلفل سیاه وقرمز،نمک،پودرسیر،
زردچوبه،جعفری خرد شده
طرز تهیه:
🔷سیب زمینی را آبپز کنید وله کنید و بقیه مواد وادویه ها را بهش اضاف کنید. خامه رو کمی گرم کنید تا رقیق بشه وبه مواد اضاف کنید وبا حلیم کوب برقی یا غذا ساز مواد مخلوط کنید تا کاملا چسبنده ونرم بشه استفاده از حلیم کوب یا غذا ساز باعث چسبندگی وا نرفتن مواد میشه حتما باید اجرا بشه.
🔷میتونید مواد مثل فیلم تو قیف بریزید وسرخ کنید ویا از مواد مقداری در دست باز کنیدوسطش گوشت چرخ کرده پخته شده یا سوسیس یاپنیر پیتزا و ..بزارید وگرد کنید وسوخاری کنید ویا ساده سرخ کنید.
🔷این مواد میتونید توی فر هم بپزید
کمی کره روی کراکت ها بمالید و 15دقیقه در فر گرم با دمای 180 درجه قرار دهید .
🆔@Modafeane_harame_velayat
🔆 #پندانه
✍ همنشینی اثر دارد
زغالهای خاموش را کنار زغالهای روشن میگذارند تا روشن شود. چون همنشینی اثر دارد.
ما هم مثل همان زغالهای خاموشیم. اگر کنار افرادی روشن بنشینیم که گرما و حرارت دارند، مثل آنها نور و حرارت و گرما پیدا میکنیم.
پس همیشه آدمی را انتخاب کنید که به شما انرژی مثبت ببخشد.
«غرور» هديه شيطان است و «دوست داشتن» هديه خداست.
چه زشت و قبیح است وقتی هديه شيطان را به رخ هم میكشيم و هديه خداوند را از يكديگر پنهان میكنيم
🆔@Modafeane_harame_velayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌤♥️🍃🌺✨🌸🌤
♥️🍃🌺✨🌸🌤
🍃🌺✨🌸🌤
🌺✨🌸🌤
✨🌸🌤
🌸🌤
🌤
وقتی اولویت کسی نیستید چرا اون ادم رو الویت خودتون قرار میدید....
#رابطهیمتقابل
برای خودتون ارزش #قائل باشید
🆔@Modafeane_harame_velayat
#خانومها_بخوانند
🔵از شوهرتون جلوی خانوادهاش انتقاد نکنید..😒
و اگر از شما هم انتقاد شد..😠
سریع از کوره در نرید. 😡
حتما نباید همون لحظه از خودتون دفاع کنید. 🙄
سکوت شما خودش نوعی هشداره محترمانه است.🤔😠😒.
حرفها...
بیان کردن ناراحتیاتون..
و حتی دلخوریاتون...
رو بذارین وقتایی ک دوتایی تنها شدین...و تو تنهاییتون با هم حلش کنید...
حتی اگه با جر و بحث حل شه...
👈مهم اینه خودتون حلش کردین..
🆔@Modafeane_harame_velayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 رهبر انقلاب: مسئولین موضوع مسمومیت دانشآموزان را با جدیت دنبال کنند
🔹 رهبر انقلاب اسلامی صبح امروز در حاشیه مراسم روز درختکاری:
مسئولین باید موضوع مسمومیت دانشآموزان را با جدیت دنبال کنند؛ این یک جنایت بزرگ و غیر قابل اغماض است.
🔹 اگر مسمومیت دانشآموزان اثبات شود، باید عوامل این جنایت به اشد مجازات برسند. در مورد این افراد هیچ عفوی نخواهد بود.
🆔@Modafeane_harame_velayat
مدافعان حرم ولایت
💦⛈💦⛈💦⛈ #قــسمــتــــ_پنجاه ♥️ #عـــشـــق_پــــایــــدار ♥️ دایی پیشنهاد داد ,یکی برود به دنبال آق
#قــسمــتــــ_پنجاه_ویکم
♥️ #عشق_پایدار ♥️
فردا صبح روز خواستگاری,مادرم برای اولین قطارقم_ کرمان ,بلیط تهییه کرد وقبلش هم مقداری سوهان وسوغات برای اقوام گرفت،داماد عجول وکم صبر یک سلعت هم راحتش نمیگذاشت ومدام زنگ میزد وعجله اش را ابراز میکرد اما خبر نداشت که اگر پدرم را بیابم به سدی اهتین برای رسیدن به من,برخورد خواهد کرد.....
الان که توکوپه ی چهارنفره ی قطار نشستم ودخترکی شیرین زبان روبرویم کنار مادرش نشسته,هنوز هم باور ندارم که شاید تا ساعاتی دیگر پدرم را ببینم,غرق افکارم بودم که با گرمای دست مادرم که روی دستم قرار گرفته بود به خود امدم.
مادرم همانطور که جلوی مقنعه ام را صاف میکرد گفت:معصومه جان,دخترگلم من را حلال کن,اگر تا به حال از پدرت حرفی به میان نیاوردم ,فقط به خاطر صلاح خودت بود,اخه فکر میکردم شاید از دستت بدهم,حالا که تواین دنیا تنها امید زندگی ام تویی,دوست نداشتم لحظه ای ناراحتت کنم یا از تو دور باشم,اما الان وقتش است که همه چیز,را بدانی...
دستای مهربان مادرم را فشردم وگفتم:درست است که خیلی خیلی ناراحت شدم چون حقیقتی بزرگ را از من مخفی کردید اما باشناختی که از شما دارم میدانم حتما دلیلی برای این پنهان کاری وجود داشته ,من سرا پا گوشم,هرچی که لازمه بدونم برام بگو...
ومادر شروع کرد به گفتن قصه ی زندگی اش,اما برای شروع این قصه باید تاریخ را از کمی دورتر مرور,میکردیم ,از زمان یوسف میرزا....
خیلی شوق شنیدن داشتم ,اما هرگز فکر نمیکردم که با چه داستان اعجاب انگیزی,روبه رو خواهم شد,همانطور که نمیدانستم,داستان اینده ی زندگی ام ودیدار با پدرم,شاید هیجان انگیزتر باشد...
مادرم از قصه ی هنرمندی بتول وعشق یوسف میرزا ودربه دری عزیز ونوعروسش گفت وسپس از غصه های بتول ومرگ عبدالله...وبعد چشمان زیبایش که مملو از اشک شد,میشد راحت فهمید ,مادرم به جایی از قصه رسیده که شاید بارها وبارها ان را مرور کرده وصدهابار بر ان اشک ریخته,اشک من هم همراه اشک مادر,روان شد که. ...
ادامه دارد..
#براساس واقعیت
نویسنده :ط_حسینی
#کپی_فقط_با_لینک_زیر_و_نام_نویسنده_مورد_رضایت_است.
🆔 @Modafeane_harame_velayat
🚨کپی از رمان و حذف لینک کانال مدافعان حرم ولایت پیگرد الهی در بر دارد.⚠️
💦⛈💦⛈💦
#قــسمــتـــ_پـــــنــــجاه_دوم
♥️ #عـــشـــق_پــــایــــدار ♥️
دخترک روبه رویمان خیره به چشمان اشک الود من ومادرم خود را دربغل مادرش جا میکرد,انگار اوهم از دیدن این صحنه دلخور شده بود.
مادرم دوباره زبان باز کرد واینبار از تولد خودش وهمزمان مرگ بتول این مادر زیبا وجوانمرگش گفت ,دلم از اینهمه مظلومیت مادربزرگم گرفت اما وقتی,باز مادر سرقصه رفت وفهمیدم هنوز ,مادرم یک ساله نشده,دوباره مادرش, ماه بی بی را که مادربزرگی بسان مادر,بود را از دست داد بازهم بغض گلویم شکست,مادر این قسمتهای غم انگیز داستان زندگیش را تند تند گفت و رد شد تا دل دخترک دلنازکش بیش,از این نگیرد واز مامان صغری,یا همان خاله اش گفت واز مهاجرتشان,از هنرمندی اش گفت واز دوستی مستانه که حالا میدانستم مادرم بهروز همان مستانه دوست نوجوانی مادرم است.ازعشق محمود میرزا,از برملاشدن اصالت داماد فرنگ رفته گفت واز عقد ساده اش با پدرم,از پیدا کردن عزیزوعباس پدر وبرادر گمشده اش گفت واز هفت سال بچه دار نشدنش,از حرفهای عمه فاطمه وشنیده هایش راجب نامزدی پدرم گفت واز تصمیم سختی که گرفت ومجر به اجرایش شد گفت و به جدایی اش از پدر که رسید دوباره اشکش روان شد وبعد از,سالهای سال از ان موضوع اعتراف کرد که بعداز جدایی از پدرم ,متوجه ان علاقه ووابستگی اش به او شده ومتوجه شده تمام حرکات پدرم که روزگاری برایش درداور بوده همه ریشه در,عشقی داشته که جلال به مریم داشته,عشقی که به عرصه ی ظهور نرسیده,یعنی جلال زیر دست پدری تربیت یافته بود که به انها ابراز علاقه را یاد نداده بود ونوعی,خویشتن داری دروجودش بوده که این مهروعلاقه را برعکس,جلوه میداده,مادرم اعتراف کرد اگر جلال به دنبال زنی دیگر,نرفته بود ,بعد از تولد من ,حتما برمیگشت سرخانه وزندگی اش ومن در دل به ساده اندیشی مادرم فکر میکردم ,چرا که اگر عشق پدرم,جلال به مادرم, مریم,انچنان بود که مادرم میگفت ,پس پدر نباید دنبال عروسی نو برای,خانه اش میگشت,بلکه به خاطر همان عشقش باید پاسوز مادرم میشد,اصلا گفته های مادرم برایم قابل پذیرش,نبود...اگر پدرم به مادر مهری داشت,چرا دنبال زنی دیگر رفت؟؟ومن نمیدانستم که جواب,این سوال ,خیلی ساده است وشاید سوالش,از,بیخ غلط است ومن وما خبر نداریم...
ادامه دارد..
#براساس واقعیت
نویسنده :ط_حسینی
#کپی_فقط_با_لینک_زیر_و_نام_نویسنده_مورد_رضایت_است.
🆔 @Modafeane_harame_velayat
🚨کپی از رمان و حذف لینک کانال مدافعان حرم ولایت پیگرد الهی در بر دارد.⚠️
#قــسمــتــــ_پـــنــجاه_وسوم
♥️ #عشـــق_پـــــایـــدار ♥️
ساعت نزدیک هشت صبح بود که به کرمان رسیدیم,از قطار پیاده شدیم وبه محض اینکه پایمان را از ایستگاه قطار بیرون گذاشتیم,هوای لطیف صبح به صورتم خورد وحسی ناشناخته اما خوب به سراغم امد,اری برای اولین بار بود که پا به سرزمین آبا واجدادی ام میگذاردم,من که هیچ از این مکان وشهر نمیدانستم اما مادرم چنان با دیده ی تعجب نگاه میکرد که من هم محو او شده بودم,همانطور که منتظر,تاکسی بودیم مادر گفت:معصومه جان,به نظر من بهترین کار این است از خانه ی قدیمی ما جستجو را شروع کنیم,درست است این جاها تغییرات زیادی کرده,اما محله ی ما,جز قدیمی ترین محله های کرمان هست,امیدوارم تغییر زیادی نکرده باشد.
همراه با مادر,به دلیل تغییر اسامی خیابان ها,پرسان پرسان خود را به محله ی زندگی مادر رساندیم,ابتدای کوچه که رسیدیم,مادرم اهی کشید وگفت:درست,است که تغییر زیادی کرده ,اما محال است کوچه وخانه ای را که در ان قد کشیدم وبارها وبارها از انها گذشتم را اشتباه بگیرم,دست مرا در دست گرفت وبه انتهای کوچه روان شد,جلوی در خانه ای چند طبقه ,که مشخص بود خیلی از,ساخت ان نمیگذرد ایستاد وگفت:درست است,دقیقا این جا خانه ی ما بود ,اما این ساختمان انگار تخریب شده وساختمانی جدید روی ان ساخته شده وحتما ساکنانش هم مثل خودش,نا اشنا هستند وناامیدانه راه برگشت را در پیش گرفت ,همانطور که بیصدا حرکت میکردیم,یکباره انگار چیزی در ذهنش جرقه زده باشد گفت:آهان,فهمیدم کجا برویم,باید از,اول هم همانجا میرفتیم.
با تعجب پرسیدم :کجا؟؟وقتی خانه تان ان خانه نیست,کجا میتوانی سرنخی دیگر پیدا کنید؟؟
با لبخند سرش را تکان دادوگفت:ان موقع ها همین نزدیکیها پدر خوانده ام غلامحسین,یک بقالی داشت وکاسبان محل وقدیمیها حتما اورا میشناسند ویا لااقل از او خبر دارند...
با دلی امید وار دوباره راهی جستجویی دیگر شدیم.
ادامه دارد...
#براساس واقعیت
نویسنده :ط_حسینی
#کپی_فقط_با_لینک_زیر_و_نام_نویسنده_مورد_رضایت_است.
🆔 @Modafeane_harame_velayat
🚨کپی از رمان و حذف لینک کانال مدافعان حرم ولایت پیگرد الهی در بر دارد.⚠️
#قــسمــتــــ_پــنـــجـــاه_چهارم
♥️ #عـــــشـــق_پــــایــــدار ♥️
بعداز کمی پیاده روی ,انگار به محل مورد نظر رسیده بودیم ,مادرم به سمت سوپر مارکتی اشاره کرد وگفت:درسته ظاهرش تغییر کرده اما این همان بقالی پدرخوانده ام هست,ظاهرا بازسازی شده ونو ونوار شده,مادر با لرزشی در صداش دوباره دست مرا چسپید,انگار بااین حرکت کمی ارام میشد وگفت:بیا باهم بریم ان شاالله یه ردی از گمشده مان پیدا میکنیم وزیر,لب بسم الله گفت وبه ان طرف خیابان رفتیم.
جلوی در سوپری پسر بچه ای مشغول جارو کردن پیاده رو بود به طرفش رفتیم,مامان روبه پسرک گفت:پسرخوب این سوپر مال کیست؟صاحبش کی هست؟
پسرک که الان با تعجب مارا برانداز میکرد اشاره به داخل مغازه کرد گفت:اقا غلامرضا صابکار من هستند یعنی صاحب این مغازه اند...
به طرف مردی رفتیم که پسر گفته بود,مرد جوانی بود که به نظر میرسید یک سالی از من بزرگتر باشه
مامان رو به مرد:سلام اقا,ببخشید من از ساکنان قدیمی اینجا هستم که سالها پیش مهاجرت کردم وبعداز,سالها الان امدم دنبال گمشده ای,میخواستم ببینم این سوپر را شما از کی خریدید,یعنی ازصاحب قبل این سوپری خبری ندارین؟
اون مرد با تعجب برگشت طرف مادرم وانگار رد چهره ای آشنا را درصورت مامان میدید,گفت:شما کی هستید؟تا جایی که میدونم این سوپری مال پدرم بوده که ایشون از یکی از اقوامشون خریدن...
به عینه لرزش صدای مادرم را میشنیدم که گفت:پدرتون؟؟اقوامشون خریدن؟؟مگه اسم پدرتون کیه؟
مرد جوان یا همون غلامرضا گفت:پدرم,اسمش جلال هست شما نگفتین کی هستین؟
مادر با لکنت گفت:ج ج جلال کریمی؟
غلامرضا با لبخند گفت:اره ,شما کی هستید که ما را میشناسید؟برا منم خیلی اشنا هستید هااا
باورم نمیشدیعنی این مرد جوان برادر من هست؟؟یعنی پدر من انچنان که مادرم میگفت وتعریف میکرد نبوده ومادرم را دوستش نداشته ورفته زن گرفته؟؟اینجوری که معلومه مادرم حق داشته جدا بشه,اخه این اقایی که روبه روی من هست,سنش گواهی میده که هنوز مادر من درعقد بابام بوده که زن دیگر بابا هم گل پسری بارداربوده...
اما گذشت زمان به من یاد داد تا زود قضاوت نکنم واز روی ظواهر همه چی را حدس نزنم...
ادامه دارد
#براساس واقعیت
نویسنده :ط_حسینی
#کپی_فقط_با_لینک_زیر_و_نام_نویسنده_مورد_رضایت_است.
🆔 @Modafeane_harame_velayat
🚨کپی از رمان و حذف لینک کانال مدافعان حرم ولایت پیگرد الهی در بر دارد.⚠️
#قــسمــتــــ_پــــنــــجـــاه_وپنجم
♥️ #عــــشــق_پــــایـــدار ♥️
مادرم با هول وولا گفت: ببخشید جوان ,آدرس,آدرس خونه ی پدرتون کجاست؟
غلامرضا که هنوز خیره به صورت مادر بود گفت:نگفتین کی هستین که اینقدر چهره تان برای من اشناست ...بعدش اگر از اشناهای بابا باشید,باید بگم خونه ما ومحل زندگی بابا همون خونه قبلی هست فقط تخریب شده وجاش یک ساختمان چند طبقه ساختیم که طبقه ی اول مال بابا جلال ویه واحد هم مال خاله صغری است...
با گفتن این حرف,مامان اشک از چهار گوشه ی چشماش روان شد وبدون حرف وحتی تشکری کوتاه به سمت همون کوچه ی قبلی برگشتیم, انگار توحال خودش نبود و اینبار با سرعت ونیرویی مضاعف به سمت ,خانه ی بابام حرکت کردیم ,با خودم فکر میکردم,یعنی زن بابام کیه؟؟چند تا خواهر برادر,دارم؟یعنی الان بابا جلال چه برخوردی با مامان میکنه,اصلا برخوردش با من چیه؟؟
اما از چهره ی مصمم مادر ,مثل همیشه ,من نمیدونستم که چه چیزی تو ذهنش میگذره...
جلوی در رسیدیم وزنگ یکی از واحدهای پایین را زدیم ,اما کسی جواب نداد,من بدون کلام زنگ واحد دیگه را زدم...برای دومین بار که میخواستم زنگ بزنم ,صدای پیرزنی از پشت اف اف بلندشد:کیه؟؟
مامان با دستپاچگی گفت:ب ب باز کنید اشناست..
صدای تلق در نشان میداد که احتمالا خاله صغری منتظر ورود ماست...
همانطور که پشت سر مادرم که با پاهای لرزان قدم برمیداشت میرفتم,در واحدی را دیدیدم که باز بود وپیرزنی جلوش ایستاده بود,انگار مدت زمان زیادی بود که میهمان نداشته,که اینچنین منتظر ورود میهمان تاخوانده است...مادرم قدمهاش را بلندتر برداشت وهمانطور که گریه میکرد محکم خاله صغری را بغلش گرفت وزار زد...
خاله صغری که انگار از برخورد این غریبه متعجب شده بود,عینک ته استکانی اش را به چشماش نزدیک تر کرد وبا دستاش مادرم را کمی عقب زد وگفت:صبر کن ببینم کی هستی که من را اینجور غافلگیر کردی...فک کنم شما من را با کسی دیگه اشتبااااه...
هنوز حرفش تمام نشده بود که خیره به مادر,سرش را جلوتر اورد وگفت:...
ادامه دارد...
#براساس واقعیت
نویسنده :ط_حسینی
#کپی_فقط_با_لینک_زیر_و_نام_نویسنده_مورد_رضایت_است.
🆔 @Modafeane_harame_velayat
🚨کپی از رمان و حذف لینک کانال مدافعان حرم ولایت پیگرد الهی در بر دارد.⚠️
May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رهبر انقلاب: مسئولین مسمومیت دانشآموزان را با جدیت دنبال کنند
امام خامنهای در حاشیه مراسم روز درختکاری:
🔹مسئولین باید موضوع مسمومیت دانشآموزان را با جدیت دنبال کنند؛ این یک جنایت بزرگ و غیر قابل اغماض است.
🔹اگر مسمومیت دانشآموزان اثبات شود، باید عوامل این جنایت به اشد مجازات برسند. در مورد این افراد هیچ عفوی نخواهد #امام_زمان_عج
╭─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸 ┅─╮
وعده ها دادم به دل، روزی می آیی از سفر
کی محقق می شود این آرزوی شیعیان؟
#امام_زمان_عج