eitaa logo
مدافعان حرم ولایت
1.4هزار دنبال‌کننده
15.4هزار عکس
18.1هزار ویدیو
207 فایل
🔹﷽🔹 کانال مدافعان حرم ولایت با متنوع ترین مطالب روز؛ آموزشی_اقتصادی_نظامی_مذهبی وسرگرمی. ♡ ارسال بهترین وجذابترین رمان‌ها پیام بصورت پست ناشناس https://harfeto.timefriend.net/16823204465218 ارتباط با ادمین @MAHDy_Yar_313
مشاهده در ایتا
دانلود
🍄...به نام خدای تَوّاب و غَفّار...🍄 🍃رمان فانتزی، امنیتی و آموزنده 🍃قسمت ۱۵۳ و ۱۵۴ _سوجان خانم خواهش میکنم به من فرصت بدید من نمیخوام آرامشم رو از دست بدم شما آرامش زندگی من هستید. ‌{من زجهان بگذرم ،وز تو نخواهم گـذشت ورتو به تیغم زنی،از تو نخواهم برید} پیام بعدی که بی جواب گذاشتم دیگه خنده نداشت بلکه واقعا جای فکر کردن داشت. 🍃محمد وقتی پیام آخرم رو بی جواب گذاشت دیگه ناامید شدم امشب دلم خیلی گرفته بود از این زمانه ؛ از بازی‌هاش ؛ از اینکه بی پروا با دلم بازی کرده بود. متوجه نشدم چه وقت خوابم برد ولی درعالم خواب کنار حوض مسجد مردی را دیدم در حال وضو گرفتن بود درسته پشت به من بود انگار پدرم بود صداش کردم... انگار نشنید یا شاید بی جواب گذاشت دنبالش وارد مسجد شدم مهری برداشت و بالای مسجد قامت نماز بست قبل از بستن نماز بدون اینکه صدایش کنم نگاهم کرد این بار لبخندی برلب داشت از جنس محبت نگاهش گرم بود مثل روزهای بچگیم خواستم سمتش برم که بیدار شدم دلم آرومتر بود حس بهتری داشتم لبخند پدرم را به فال نیک گرفتم فردا در اولین فرصت مثل همیشه یه شیشه گلاب و چند تا شاخه گل گرفتم رفتم پیششون درست وسط دوتا سنگ قبر نشیتم و اول با گلاب سنگ هارو شستم بعد هم گل ها رو پرپر کردم و ریختم رو قبرشون و شروع کردم باهاشون صحبت کردن _سلام بابا ؛ سلام مامان ببخشید یه مدت کم امدم پسر ناخلفی بود ولی حالا با خود خدا یه قرار گذاشتم. باباجون قرار گذاشتم بشم همون پسری که خودت میخواستی همون محمدی که دلت میخواست بدون سیاهی... خدا داده سیاهی هارو از رو قلبم پاک کنه درسته میمونه ولی من تمام تلاشم رو میکنم دیگه نکنم. دادم بابا هم به خدا هم به شما. راستی یه خبر خوب دارم برات عروس دار شدی درست عروست کمی بی مهری میکنه درسته باهام راه نمیاد ولی حق میدم بهش تا آقا محمد تورو کشف کنه خیلی راه داره میشه کنی مثل اون موقع ها که سر جانمازت بدام دعا میکردی دعا کن دلش با دلم کنار بیاد که اگر نیاد دنیای محمدت خراب میشه صورت خیسم رو پاک کردم دلتنگ هر دوتاشون بودم نبودشون همیشه آزارم میداد الان بیشتر... خونه رفتن دلم رو آروم نمیکرد سمت مسجد بودم تو حیاط مسجد کنار حوض به یاد روجای شیرین زبون وضو گرفتم و راهی شدم چند روز نماز رو برای خودم تکرار کرده بودم و حالا راحت میتونستم بخونم. کسی تو مسجد نبود رفتم داخل و اول دورکعت نماز خوندم بعد نشستم و شروع کردم به دردو دل کردن با خدا خدایی که این روزها رو تو قلبم احساس میکردم . 🍃سوجان نزدیکای ظهر بود باید با پدر صحبت میکردم از بیمارستان رفتم سمت مسجد وقتی سراغ بابا رو از حاج محمود گرفتم گفت که رفته تا خیریه و برمیگرده رفتم داخل مسجد و نشستم تا کمی خستگیم رو رفع کنم همون موقع صدای آشنایی از طرف مردها می‌امد نمیخواستم گوش کنم ولی این صدا برام خیلی آشنا بود وقتی داشت با خدا حرف میزد و میگفت: _من آدم بد ؛ خودم قبول دارم تو خوب ؛ من و ببخش... حالا که من سر تا پا تقصیر رو میبخشی میشه مهرم رو به دلش ببخشی؟ خداجون من که کسی رو ندارم جز خودت خودت گفتی هرچی خواستیم فقط از خودت بخواهیم خب منم سوجان رو میخوام زندگیم با بودنش زندگی میشه من که توبه کردم از هر گناهی من که به ببخشش خودت ایمان دارم این محبت رو هم در حق من بکن نگذار از دستش بدم دل که حرف حالیش نیست گیر کرده پیشش... خودت یه کاری کن سوجان من رو بخواد قول میدم تا اخر عمر نوکریش رو بکنم قول میدم از گل نازک تر به دخترش نگم خدایاحاجت به مسجد آوردم. اينبار داشتنش حتمي خواهد بود جانان من... آخر خدا كه حالم را ديد، خودش در اجابت دعاهايم آمين خواهد گفت! آروم و بی صدا از مسجد امدم بیرون همون موقع بابا هم رسید باهم به دفترش رفتیم _بابا روز اول که آقا محمد از من خواستگاری کرد گفتم نه... الان نمیدونم چیشده که حس میکنم .... 🍃ادامه دارد.... 🍃کپی با ذکر صلوات‌ هدیه به شھید مجید بندری ⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇 🆔http://eitaa.com/joinchat/2779840717C9639a56865 🆔https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615 🔴جهت دسترسی به قسمتهای قبل لطفا گزینه زیر را انتخاب کنید وبا فلش🔺🔻 قسمتهای قبلی را به راحتی پیدا کنید. .