eitaa logo
مدافعان حرم ولایت
1.4هزار دنبال‌کننده
16هزار عکس
19.2هزار ویدیو
207 فایل
🔹﷽🔹 کانال مدافعان حرم ولایت با متنوع ترین مطالب روز؛ آموزشی_اقتصادی_نظامی_مذهبی وسرگرمی. ♡ ارسال بهترین وجذابترین رمان‌ها پیام بصورت پست ناشناس https://harfeto.timefriend.net/17359336874500 ارتباط با ادمین @MAHDy_Yar_313
مشاهده در ایتا
دانلود
💞 📚 _بہ اینطور صدا کردنش حساسیت داشتم دلم یجورے میشد.... لبخندے زدم،لپام قرمز شده بود سرمو انداختم پاییـ. _راستش خانم محمدے فکر میکردم وقتے متوجہ بشید او نامہ رو خوندم از دستم ناراحت و عصبانے بشید راست میگفت طبیعتا باید ناراحت میشدم. اما نہ تنها ناراحت نشدم تازه یجورایے خیالمم راحت شد انگار یہ بار سنگینے ک از رو،دوشم برداشتـݧ _سجادے بہ لیواݧ اشاره کرد و گفت چرا میل نمیکنید نکنہ دوست ندارید؟ چیز دیگہ اے میل دارید براتوݧ بگیرم همیـݧ خوبہ الاݧ میخورم شما بفرمایید میل کنید باشہ ،چشم _سجادے مشغول خوردݧ آب هویج بود مات و مبهوت بهش نگاه میکردم کے فکرش و میکرد یہ روز منو سجادے روبروے هم بشینیم و باهم آب هویج بخوریم؟ درباره ے ازدواج حرف بزنیم سجادیہ اخمو و خشـݧ و ترسناک،جلوےدمـݧ انقدر آروم و مهربوݧ بود. _بهش خیره شده بودم غرق تو افکار خودم بودم کہ متوجہ شدم داره دستشو جلوے صورتم تکوݧ میده صدام میکنہ خانم محمدی بہ خودم اومدم هاااا چییییی ؟ بلہ یہ لحضہ نگاهموݧ بهم گره خورد انگار همو تازه دیده بودیم چند دیقہ خیره با تعجب بہ هم نگاه میکردیم _چہ چشمایے داشت... چشماے مشکے با مژه هاے بلند، با تہ ریشی کہ چهرشو جذاب تر کرده بود چرا تا حالا ندیده بودم خوب معلومہ چوݧ تو چشام نگاه نمیکرد سجادے بہ چے خیره شده بود فقط خودش میدونست _احساس کردم دوسش دارم، بہ ایـݧ زودی. با صداے آقایے یہ خودموݧ اومدیم آقا؟ چیز دیگہ اے میل ندارید؟ از خجالت سرمونو انداختم پاییـ. لپام قرمز شده بود دلم میخواست زمیـݧ دهـݧ باز کنہ مـݧ برم توش سجادے هم دست کمے از مـݧ نداشت مرد خندید و رو بہ سجادے گفت نامزد هستید سجادے اخمے کرد و گفت نخیر آقا بفرمایید. هموݧ طور کہ سرموݧ پاییـݧ بود مشغول خوردݧ آب هویج شدیم گوشیم زنگ خورد مریم بود ینے چیکار داشت جواب دادم: _الو سلام -سلااااااام عروس خانم بے معرفت چہ خبر؟ اقا داماد خوبـ؟ کجاے بحثید تاریخ عقد و اینام کہ مشخص شده دیگہ؟ واے حالا مـݧ چے بپوشم خدا بگم چیکارت نکنہ اسماء همہ ے کارات هول هولکیہ.... ماشااالا نفس کم نمیورد. جلوے سجادے نمیتونستم چیزے بگم یہ لبخند نمایشے زدم و گفتم: مریم جاݧ بعدا خودم باهات تماس میگیرم فعلا... إ اسماء وایسا قطع نکن اس... گوشے و قطع کردم انقد بلند حرف میزد کہ سجادے صداشو شنیده بود و داشت میخندید از خندش خندم گرفت _سوار ماشیـݧ شدیم مونده بودیم کجا باید بریم سجادے دستش و گذاشت روفرموݧ و پووووووفے کرد و گفت: خوب ایندفہ شما بگید کجا بریم؟ بہ نظریم یہ پارکے جایے حرفامونو بزنیم باشہ چشم .... ✍ ادامه دارد ... ⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇 🎁 @BEIT_Al_SHOHADA 🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat 🔴جهت دسترسی به قسمتهای قبل لطفا گزینه زیر را انتخاب کنید وبا فلش رو به بالا را بزنید تا قسمتهای قبلی را به راحتی پیدا کنید
💜⚜💚⚜💜⚜💚⚜💜 ✍سید مهدے بنے هاشمے 🌹 بهم نگاه کرد👀 و با چشمهای قرمز پر از اشکش😭 گفت: -چرا؟!😢 -چی چرا؟؟😯😯 -شما دعا کردید که شهید نشم؟!😢 سرم رو پایین انداختم😔 -وقتی تیر🔫 خوردم و خون زیادی ازم میرفت یه جا دیگه حس کردم هیچ دردی ندارم...حس کردم سبک شدم...جایی افتاده بودم که هیچکس پیدام نمیکرد...هیچکس...چشمام بسته بود...تو خیالم داشتم به سمت یه باغی حرکت میکردم🚶♀😊...اما در باغ بسته بود🚪😔...از توی باغ صدای خنده های😅 اشنایی میومد😢...صدای خنده سید ابراهیم😢...صدای خنده سید محمد😢...صدای خنده محمدرضا😢...خواستم برم تو که یه نفر دستم✋ رو گرفت. نگاش کردم و گفت شما نمیتونی بری😢 گفتم چرا؟؟😯 گفت امام رضا فرمان داده هنوز وقتش نشده و برگردونینش😔😢 یهو از اون حالت پریدم و بیرون اومدم .دیدم تو امبولانسم🚑 و پیدام کردن😢 شما از امام رضا خواستید شهید نشم؟!😐 اخه من تو مشهد کلی از آقا التماس کردم شهادتم رو بهم بده😓 اونوقت... -اشک تو چشمام حلقه بسته بود😭 نمیدونستم چی جوابشو بدم و گفتم - آقاسید فکر نمیکردم اینقدر نامرد باشی😐 میخواستی بری و خودت به عشقت❤️ برسی ولی من رو با یه عمر حسرت تنها بزاری؟! این رسمشه؟؟😔 -الانم که برگشتم هم فرقی نداره😐 خواهر اون نامه📜 اون حرفها همه رو فراموش کنین... من دیگه اون آقاسید نیستم...😔 -چی فرق کرده توی شما؟! ایمانتون؟!غیرتتون؟! سوادتون؟؟ درکتون؟! چی فرق کرده؟!😡😕 -نمی بینید؟؟😐 من دیگه حتی نمیتونم سر پای خودم وایسم😔 حتی نمیتونم دو رکعت نماز ایستاده بخونم😢 نمیتونم رانندگی کنم😔 برای کوچیک ترین چیزها باید به جایی تکیه کنم اونوقت از من میخواین مرد زندگی و تکیه گاه باشم؟!😔 -این چیزها برای من باید مهم باشه که نیست.نظر شما هم برای خودتون😐 -لازم نیست کسی بهم ترحم کنه😑 -میخواید اسمش رو بزارید ترحم یا هرچیز دیگه ولی برای من فقط یه اسم داره😊 عین شین قاف...❤️💜💚 -لااله الا الله😐 به نظرم شما فقط دارید احساسی حرف میزنید😒 -اتفاقا هیچ موقع اینقدر عاقل نبودم☺ با بلند شدن صدای ما، زهرا و مادر سید اومدن توی اطاق و مادر وقتی بعد اومدن اولین بار صدای پسرش رو شنید از شدت گریه😭 بغلش کرد...من هم اروم اروم اطاق رو ترک کردم و اومدم تو پذیرایی خونشون. بعد یه ربع مادر سید و زهرا هم اومدن بیرون و در اطاق رو بستن🚪 مادر سید: زهرا جان این خانم تو بسیج چیکاره ان زهراگفت: این خانم.. این خانم.. همون کسی هستن که...😍😌 ادامه_دارد...🍃 ⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇 🎁 @BEIT_Al_SHOHADA 🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat 🔴جهت دسترسی به قسمتهای قبل لطفا گزینه زیر را انتخاب کنید وبا فلش رو به بالا قسمتهای قبلی را به راحتی پیدا کنید 💜⚜💚⚜💜⚜💚⚜💜