AUD-20220806-WA0119.mp3
8.5M
🚩 زیارت عاشورا
🔹️با نوای استاد علی فانی
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع)
___🌤🌺🌤_____
࿐჻ᭂ⸙🍃🌺🕊🌺🕊🌺🍃⸙჻ᭂ࿐
https://eitaa.com/joinchat/3286434026Cc9f896c22c
࿐჻ᭂ⸙🍃🌺🕊🌺🕊🌺🍃⸙჻ᭂ࿐
✨🥀أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج🥀✨
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#شادی_روح_شهدا_صلوات
࿐჻ᭂ⸙🍃🌺🕊🌺🕊🌺🍃⸙჻ᭂ࿐
https://eitaa.com/joinchat/3286434026Cc9f896c22c
࿐჻ᭂ⸙🍃🌺🕊🌺🕊🌺🍃⸙჻ᭂ࿐
✨🥀أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج🥀✨
توصیه امام رضا علیه السلام در روزهای پایانی ماه شعبان
🇮🇷 #ایرانقوی🇮🇷
#آقاجانسلام
#عاشقانِامام رضا ع🌸
مدافعان حرم ولایت
💖 #عشق_مجازی 💖 #قسمت_دهم روزها برام پرازهیجان شده بود از صبح علی الطلوع تا اخرشب وگاهی نیمه های ش
💖 #عشق_مجازی 💖
#قسمت_یازدهم
سلام گلم
ممنون
الان رسیدم ,هنوز عرقم خشک نشده
بگووو خبر مهمت چیه؟؟
خودم فکرمیکردم حتما پدرومادرش ازخارج برگشتن ومیخوادمژده ی خواستگاری رابهم بده
اما سهندجواب داد...
نسیم دیروز یکی ازدوستام را دیدم میدونی چی میگفت؟
من:نه ,علم غیب که ندارم,چی میگفت؟؟
سهند:میگفت بایه دختره دوست شده وادای عاشقا را درآورده دختره گول خورده براش عکس فرستاده,الانم با همون عکسا کلی از دختره اخاذی کرده...
من:چقددد نامررررد,سهند بااین دوستات قطع رابطه کن خوب,خوشم نمیاد فاز منفی میدن...
سهند دیشب خیلی دلتنگت شدم .....
سهند:میخوای یه کاری کنم دیگه دلتنگم نشی....
من که فکرمیکردم الان مژده ی خواستگاری رامیده گفتم:آره دیووونه.....
گفت میخوام مثل همون دوستم رفتارکنم ,اونموقع دلتنگم نمیشی هیچ ,سایه ام هم باتیرمیزنی
پشتم یخ کرد ,خدامرگم بده این چی داشت میگفت😱
نوشتم:شوخیت بی مزه بود,خبرت رابگو لووس...
سهند:اتفاقا اصلا شوخی نبود دختره ی ساده ی الاغ...
چشام تیرکشید ,همه جا سیاه شده بود,این چی میگفت؟؟؟
ولی سهند ادامه داد...
یادته وقتی دوستت آرزو بودم کلی عکس برام فرستادی؟؟
برام کاری نداره بایک فتوشاپ بیاندازمت کناریک پسر وعکس راپخش کنم تو کل دنیا...توی تمام شبکه های مجازی ...وتا توبیای ثابت کنی گول خوردی واین عکس فتوشاپه ,آبروت رفته.
من:توغلط میکنی پسره ی بی شرف روباه صفت و....
هرچی از دهنم درمیامد براش,نوشتم ونشون دادم نمیترسم از تهدیدش,امادرواقع کل بدنم رعشه گرفته بود.
جواب داد:درکت میکنم,من نامردم نامرد ,اما چه کنم جیبم خالیست وقراره باپولهای خاله خانم تو پربشه....
یه پیشنهاددارم ,اگر به پیشنهادم پاسخ مثبت بدهی,به شرافتم قسم هرچی عکس ازت دارم حذف میکنم...
من:شراففففت؟توی بی شرف دم از چیز دیگری بزن ,نامرد راچه به شرافت!!!
سهند:خوددانی,برخلاف همیشه صادقانه حرف زدم وتودرموقعیت انتخاب نیستی,مجبوری ....مجبور...میفهمی؟؟!!
گفتم:من هیچی ندارم که توبه نوایی برسی,به کاهدون زدی
گفت:توراکه میدونم ازمنم آس وپاس تری,اما خاله خانم خیلی چیزا داره...
گفتم:من نه دزدم ونه خیانت کار
سهند:مجبوری هردو راانجام بدی
والسلام ,دختره ی ابله....
فردا
انلاین باش ,پیشنهادم رامیگم....
#ادامه دارد....
نویسنده :ط_حسینی
#کپی_فقط_با_لینک_زیر_و_نام_نویسنده_مورد_رضایت_است.
🆔 @Modafeane_harame_velayat
🚨کپی از رمان و حذف لینک کانال مدافعان حرم ولایت پیگرد الهی در بر دارد.⚠️
💖 #عشق_مجازی 💖
#قسمت_دوازدهم
دیشب تا صبح از ترس واسترس خواب نرفتم,یعنی این روباه صفت چی ازم میخواست؟
تا خودصبح گریه کردم,تازه یاد خداافتادم,گفتم خدایا خودت میدونی من دختر بدی نیستم,یه نمازم قضا نشده,یه روزه ام دوروپس نشده,ناخوداگاه تو دام افتادم ,خدایا دستم رابگیر,یاساترالعورات ,آبروم راحفظ کن😭😭
چشام تیرمیکشید,سرم از درد میترکید...
خاله خانم اومد تواتاق تاحال وروزم وچشمای گود افتادم رادید زد توسرش وگفت خاک به سرم چت شده دختر؟
لبخند بی جانی زدم وگفتم:هیچی نیست خاله,همون چشم درد همیشگی ست
خاله:یه نوبت ازچشم پزشک میگیرم عصرمیری دکتر فهمیدی؟!
گفتم :چشم
اه حوصله نداشتم این بین دلسوزی خاله راکم داشتم که خداراشکر اینم جورشد😢
انلاین شدم,دستام میلرزید,یعنی الان چی میخواست؟
سهند:به به بالاخره انلاین شدی,خودت رااذیت نکن دخترک ساده,راه برون رفت ازاین معضل راحته...
گفتم:بگو, حوصله ی روباهان راندارم...
گفت:ای به چشششم
یه تابلو فرش خاله خانمت داشت,تویکی ازعکسا فرستادی....اون رابده به من وبرای همیشه از دنیات گم میشم....
خدای کن کم اشتها هم نیست,اون تابلو میلیاردها میارزه,بعدشم خاله خانم میگفت:نگه داشتم بدهم به عروسم ,اخه خیلی گرانبهاست ویه جورمیراث خانوادگیه,حتی خاله حاضرنشده بود به موزه هدیه اش کنه,اخه من چه طور ببرمش ,بی شک خاله میفهمید.
نوشتم:بیین نامرد دزددد,این یک قلم نمیشه,خاله این تابلو رادوست داره وگذاشتتش توپذیرایی ,توچشم هست,امکان نداره غیب بشه وخاله نفهمه,اون موقع اگه ازمن بپرسه کجاست چی بگم هااااا؟؟😡😡
سهند:نگران نباش خانم کوچلو ,فکر اونشم کردم,من بی گداربه اب نمیزنم...
یکی کپی همون تابلو حتی قابش هم مثل همونه ,تهیه کردم ,عصریه جا قرارمیذاریم میرسونم بدستت,شب که پیرزنه خوابه اون رابزار جا تابلو اصلی وتابلو اصلی را فردابدستم برسان وتمام....
گفتم:نمیدونم باید فکرکنم
سهند:دخترک ابله وقت فکرکردن ندادمت,حکم کردم باید اینکار رابکنی,پس نه خودت رااذیت کن ونه من را,عصر تابلو رامیدم......
ادرس یه کافی شاپ راداد وافلاین شد
.....
خدای من الان چکارکنم..
#ادامه دارد....
نویسنده :ط_حسینی
#کپی_فقط_با_لینک_زیر_و_نام_نویسنده_مورد_رضایت_است.
🆔 @Modafeane_harame_velayat
🚨کپی از رمان و حذف لینک کانال مدافعان حرم ولایت پیگرد الهی در بر دارد.⚠️
💖 #عشق_مجازی 💖
#قسمت_سیزدهم
عصربه بهانه ی دکتر ازخونه اومدم بیرون,ولی باید یک سرهم به دکتره میزدم ,جواب خاله خانم رابایدمیدادم,اول رفتم چشم پزشک ,هنوز یک ساعتی به قرارم مونده بود,منشی دکتر تافهمید ازطرف خاله خانم هستم (انگارمیشناختش) فرستادم داخل,دکتره بعدازکلی معاینه وپشت چندین تا دستگاه نشستن,گفت:چشم هاتون ضعیف نیست,فشارچشمتون هم خوبه اما فکرکنم مشکل عصبی باشه ,یک معرفی نامه مینویسم براتون تابرین ,دکترمغزواعصاب
پیش خودم گفتم:غیب گفتی والااا,بااین فشارعصبی که این یکروزه بهم وارد شده,سکته نکردم جای شکردارد.
سریع رفتم همون کافی شاپ,نقشه ها داشتم برای اقا سهند مکاررر
فقط دلم میخواست ببینمش اونموقع باکولی بازی ابروی نداشتش رامیبردم...
یه ده دقیقه ای نشستم ,یه پسرک هفت ,هشت ساله امد کنارم...ببخشید خانم شما نسیم خانم هستید؟؟
بله امرتون
این تابلو.رایه اقا دادن به شما بدهم...
گفتم کی بود؟؟
پسرک:من نمیدونم,۵۰۰۰تومان دادبه من تا بدم به شما...
خدای من عجب زبله ,حتی خودشم به من نشون نداد
اینقدعصبی بودم ,کارد میزدی خونم درنمیومد...
دوباره چشام وسرم تیرکشید...
وااای خدای من ....چه دردی.....😔
رسیدم خونه,تابلو جعلیه راگذاشتم داخل سییلو روحیاط تا دیده نشه ,
خاله
توهال بود,سلام کردم,برگشت گفت:عه عزیزم اومدی,دکترچی گفت
گفتم :هیچی گفت عصبیه...باید بری دکتر مغزواعصاب..
خاله گفت پس زودتر برو نسیم جان ,من یه دکتر اشنا میشناسم,جراحه, از دوستان کوروشه,فردا زنگ میزنم بهش ببینم چی میگه
گفتم :باش خاله ,من یه کم حال ندارم اجازه میدی برم اتاقم؟
خاله:اره عزیزم برو دخترگلم
#ادامه دارد...
نویسنده :ط_حسینی
#کپی_فقط_با_لینک_زیر_و_نام_نویسنده_مورد_رضایت_است.
🆔 @Modafeane_harame_velayat
🚨کپی از رمان و حذف لینک کانال مدافعان حرم ولایت پیگرد الهی در بر دارد.⚠️