وقتی رسیده بودن کربلا ، عباسش کمکش
کرد پایین بیاد ..😭
عباس نیست ..
اکبر نیست ..
✍️ معین ؛
اندکی #روضه ی عباس سلام الله ؛
رفتی و بی سر و پاها همگی شیر شدند
با من و عمه، سَرِ پوشیه درگیر شدند 😭
✍️ معین ؛
رفتی و بی سر و پاها همگی شیر شدند با من و عمه، سَرِ پوشیه درگیر شدند 😭
نیزه از حنجرِ آشفته ی تو کار کشید
رفتی و کارِ عقیله سَرِ بازار کشید 💔
✍️ معین ؛
نیزه از حنجرِ آشفته ی تو کار کشید رفتی و کارِ عقیله سَرِ بازار کشید 💔
آه ...
دَمِ دروازه عجب هلهله بر پا کردن
محملِ عمه ی سادات تماشا کردن ..
✍️ معین ؛
آه ... دَمِ دروازه عجب هلهله بر پا کردن محملِ عمه ی سادات تماشا کردن ..
“زجر ولکن نبود؛ حرمله میزد
دخترک را بدونِ فاصله میزد”..
خدایا
قسمت میدیم به امید ناامید شده ی
قمر منیر بنی هاشم ، به همون دل
شکسته ی عباس 💔
اللهم عجل لولیک الفرج 🤲🏻
✍️ معین ؛
خدایا قسمت میدیم به امید ناامید شده ی قمر منیر بنی هاشم ، به همون دل شکسته ی عباس 💔 اللهم عجل لو
خدا جان !
تو زندگیمون ممکنه اشتباهاتی کرده باشیم ..
بخدا از دستمون در رفته 💔
تا ما رو نیامرزدی ، از این دنیا نبر .. 🤲🏻
از عاقبت به شر شدن میترسیم ..
عاقبت ما رو ، زندگی و مرگ ما رو
با محمد و آل محمد قرار بده 🤲🏻