eitaa logo
✍️ معین ؛
1.8هزار دنبال‌کننده
920 عکس
203 ویدیو
55 فایل
﷽ 🇵🇸🇮🇷🇱🇧 _ معین ؟! : یارےکنندهــ. •| امیداست‌معینِ‌معینِ‌جهانیان‌باشیم .. کپی ؟! "واجب" است .. ! پل ارتباطی : @Pole_Moallagh لینک ناشناس : https://daigo.ir/secret/SeyedMoein پرسش‌و‌پاسخ‌ها : @Mosahebat_Moein پاسخگوی بانوان : @Oo_Parvaneh_oO
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️ معین ؛
📪 پیام جدید واااای چه طلبه با حالی چه قشنگ تا حالا ندیده بودم اینجور چقدر خوب با بچه ها ارتباط ب
طلبه باید باحال باشه ؛ هرچند من خودم رو در زمینه باحال بودن دارای ضعف می‌بینم ، اما لطف دارین ✨️
دل‌تون برای نهج‌البلاغه تنگ نشده ؟! دوست ندارین مثلا امشب حکمت ۱۷ رو بذاریم و دوباره شروع کنیم ؟!
- @Moein_Ch | میراث پدر -InShot_۲۰۲۵۱۰۰۲_۲۰۴۱۴۵۲۱۲_۰۲۱۰۲۰۲۵.mp3
زمان: حجم: 5.4M
«قرار معینی‌ها ، نهج‌البلاغه‌خوانی» 🌱 «۱۷» « اسلامِ زنده❗️ » " وَ سُئِلَ عليه‌السلام عَنْ قَوْلِ اَلرَّسُولِ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم غَيِّرُوا اَلشَّيْبَ وَ لاَ تَشَبَّهُوا بِالْيَهُودِ فَقَالَ عليه‌السلام " [ از امام پرسيدند كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود : موها را رنگ كنيد، و خود را شبيه يهود نسازيد يعنى چه‌؟ فرمود .. ] " إِنَّمَا قَالَ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ذَلِكَ وَ اَلدِّينُ قُلٌّ فَأَمَّا اَلْآنَ وَ قَدِ اِتَّسَعَ نِطَاقُهُ وَ ضَرَبَ بِجِرَانِهِ فَامْرُؤٌ وَ مَا اِخْتَارَ" [ پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اين سخن را در روزگارى فرمود كه پيروان اسلام اندك بودند، امّا امروز كه اسلام گسترش يافته، و نظام اسلامى استوار شده، هر كس آنچه را دوست دارد انجام دهد ] 🔹اهمیت‌کارتوهمیشه‌یکی‌نیست .. 🔸معنای‌خیلی‌چیزا‌عوض‌شده ! 🔹کاری‌که‌میکنی‌ضریب‌پیدا‌کرده❌️ روزهای فرد ، پای‌درس‌نهج‌البلاغه‌ایم.. ✨️ 📖 : 🌿 - @Moein_Ch | معین -🔈
✍️ معین ؛
«قرار معینی‌ها ، نهج‌البلاغه‌خوانی» 🌱 #میراث_پدر «۱۷» « اسلامِ زنده❗️ » " وَ سُئِلَ عليه‌السلام
دو تا دیگه هم ضبط کردم و دست ادیتوره .. ما تلاش‌مون رو می‌کنیم ؛ ان‌شاءالله که شما هم از میراث پدر استفاده کنین و زندگی‌تون نورانی بشه ✨️
شبت به‌خیر ناخدای ! اَلسّلامُ عَلَیْكَ یا بَقیة الله ..
‌ باید ناز قلمــ را خریدار شوم تا بعد این فراق کمـے برایم برقصد ... و من که سرمایه‌ای ندارم ، خودت خریدارش شو .. قلمــ که فهمید خریدارش تویی ، به ذوق آمد ، به رقص آمد .. ! نمی‌دانم ! شاید هم این اشک‌های اوست که به روی کاغذ می‌ریزد .. به گمانم دل او هم برایت تنگ شده بود ، بغضش شکست .. و یا شاید برای دل‌برے از تو مستانه می‌رقصد ... شرم بر من ! شرم بر من که قلمــ را به این حال و روز انداختم .. سبب این دوری چه کسی است جز "من" ؟! خودم را ، قلمــ را ، دلم را محروم کردم ! محکومم ! محکوم .. نکند می‌خواهی بگویی شما هم دل‌تنگ بودی ؟! دل تنگِ من ؟! منِ بی‌معرفت ؟! وای بر من ! وای بر من که تو را غصه دادم .. ! به معینت که اعتباری نیست ؛ به‌اعتبار خودت ای معینِ معین ، دوباره آمده‌ام که "معین" باشم .. ✍️ دل‌تنگ ، تویی ؛ ما ؟! فقط ادعا .. - @Moein_Ch | معین -
✍️ معین ؛
«قرار معینی‌ها ، نهج‌البلاغه‌خوانی» 🌱 #میراث_پدر «۱۷» « اسلامِ زنده❗️ » " وَ سُئِلَ عليه‌السلام
📪 پیام جدید سلام استفاده از صوت های نهج البلاغتون برای تبلیغ مشکلی نداره؟ ___
✍️ معین ؛
📪 پیام جدید سلام استفاده از صوت های نهج البلاغتون برای تبلیغ مشکلی نداره؟ ___
‌ سلام و نور ✨️ متوجه منظورتون نشدم ؛ اما استفاده از صوت‌های نهج‌البلاغه برای هرکاری هیچ مشکلی نداره .. ثوابش رو با هرکس که منتشر کنه شریک میشم ..
امتحان همهٔ ماست .. ؛ آن‌ها نان ندارند و ما ، نمرهٔ قبولی .. - @Moein_Ch | معین -
شبت به‌خیر منجیِ اهل ! اَلسّلامُ عَلَیْكَ یا بَقیة الله ..
۲/۱ بین راه بنزین تموم کردم ؛ سر چهارراه بودم و مزاحم راه مردم ؛ چاره‌ای نداشتم جز اینکه از بقیه بخوام ماشین رو هُل بدن .. دو سه تا موتوری منتظر بودن چراغ سبز بشه که حرکت کنن ، رفتم و ازشون خواستم تا کمکم کنن .. ( *ملبس هم بودم ) بندگان خدا پیاده شدن و کمک کردن .. تا اینجای کار ، میگیم از روی رودربایستی بوده یا دل‌شون سوخته یا هرچی .. ماشین رو که پارک کردم ، پیاده شدم که تشکر کنم ، یکی‌شون گفت حاجی همینجا صبر کن میرم برات بنزین می‌گیرم میارم .. ! { - یک کلاه مشکی بافتنی داشت که زیاد تمیز نبود ، از لباس‌های نه‌چندان تمیزش و دست‌هایی که به زمختیِ دست‌های یک پدرِ خستهٔ پرکار بود .. معلوم بود روز و شب با همون موتور کار می‌کنه و نون حلال درمیاره .. } تشکر کردم ، گفتم حاجی پیاده میرم اصلا نمی‌ذارم زحمت بکشی .. - نه اصلا ، چهارلیتری بهم بده تا برم برات بنزین بگیرم بیارم .. منم که حس کردم چاره‌ای نیست قبول کردم ؛ کارت سوخت و کارت بانکی‌ام رو که خواستم بهش بدم قبول نمی‌کرد ! با کلی اصرار قبول کرد کارت سوختم رو بگیره اما باز کارت بانکی رو نمی‌گرفت .. ! بهانه‌اش هم این بود که رمزشون رو یادم میره .. ! منم گفتم عیب نداره ، بهتون پیامک میدم که فراموش‌تون نشه .. در کنار این صحبت‌ها ، یه جوونی داشت نگاه‌مون می‌کرد ؛ انگار که منتظر باشه ببینه چی میشه .. موتور سوار بود ، اما معلوم بود به خودش می‌رسه .. ؛ هنذفری بی‌سیم توی گوش و ریش و موی خوشگل و دندونای سفید و ... یهو پرید وسط حرف‌مون : - خب من خودم می‌برم‌تون .. اون پدر دل‌سوز هم که دید کار من حل میشه قبول کرد ؛ - @Moein_Ch | معین -