سیّدمعین 🇱🇧🇵🇸
اے مـادرِ حـضـرت مـادر ، جَـدَّتے ، خَـدیـجَـةٱلـکُـبـریٰ ؛ مـا
,
مادربزرگها فرق میکنند !
گاهی حتی بیشتر از مادرها هوای نوههایشان را دارند . . .
در هر شرایطی آغوش پر مهرشان به رویت باز است ؛
با کمی خواهش و نازکردن میشود آنها را واسطهی رسیدن به حاجت کرد . . .
هیچوقت بدیها و عیب و ایرادها را نمیبینند و دائما قربونصدقه میروند ؛ یکی دو بار که به آنها سر بزنی و حالشان را بپرسی ، انگار دنیا را به آنها دادی ؛
نوه مورد علاقهشان میشوی و مدام میپرسند :
چیزی نمیخوای پسرم؟!
چیزی لازم نداری مامان جان؟!...
مگر نه این است که شما جدةی فرزندانِ مادرم زهرا هستید؟!
به اعتبار شال سبزم و نام شیعه ،
مادربزرگ میخوانمتان . . .
خیلی بیشتر از زیاد ،
محتاج آغوش پرمهر و دست نوازشت هستم؛
محتاج اینکه بدیهایم را نبینی و هوایم را داشته باشی . . .
نمیدانم چطور، اما چند وقتی است بیشتر دوستت دارم ،
شاید احساس میکنم شما هم مرا دوست دارید و رازی بین ما هست...
به خاطر سلامهای بعد از نمازم به شما،
نمیپرسی چه میخواهی پسرم؟!
میخواهم سفارشم را به دخترت زهرا و پسرش مهدی بکنی ،
سفارش شما ردخور ندارد !
مگر میشود مادر امر کند و فرزندان اطاعت نکنند ؟!
آن هم اگر فاطمه و مهدی باشند...
چه چیزی بهتر از اینکه رضایت و خوشحالی شما را با رسیدگی به من به دست بیاورند...؟!
✍️ #معین
#وفات_حضرت_خدیجه 🥀
حاجت دیشبم را هم پیگیری کن مادرجان !
رحلت جَدَّتی، خدیجةالکبری، ۱۲ فروردین ۱۴۰۱
.
آمـدے تـا مـاه مـهـمـانے خـدا را کـامـل کـنے ؛
پا در قـلـب مـاه گذاشتی ، رمضان کـریـم شـد...✨
عـلے بـا تـو بـابـا شـد ،
فـاطـمـه بـا تـو مـادر شـد . . .♥️
اگـر حُـسـَیـن مُصَغَّر حَـسَـن اسـت ،
یـاٰ لَـلـعَجَب !
مـا حـسـیـن را هـم نـفـهـمـیـدیـم . . .
و چـه زیـبـا بـرادری کـردی ،
مـا را بـه دسـت خـود حـسـیـنے کـردی ؛
حـسـیـن هـم مـا را بـراے تـو سـوا کـرده ! . . .
آرے ،
امام حـسـنے شدهام به لطف دستانِ حـسـیـن...💚
✍️ #معین
#آقای_کریم ✨
#ولادت_امام_حسن 💐
#خوشرقصے
.
InShot_۲۰۲۴۰۳۲۹_۲۳۲۳۳۶۶۱۷_۳۰۰۳۲۰۲۴(1).mp3
3.11M
•
🎙️#صدای_معین «۳» | شوقِ وصال
" فـاطـمـه جـان !
بـدون تـو عـلے بـودن سـخـت است ،
خـیـلی سـخـت . . .
علے ،
سالهاست که جان داده است... "
✍️ بـه قـلـم #معین
#امام_علی 🥀
#شهادت_امام_علی 💔
____________
🆔 @Moein_Ch |
سیّدمعین 🇱🇧🇵🇸
• 🎙️#صدای_معین «۳» | شوقِ وصال " فـاطـمـه جـان ! بـدون تـو عـلے بـودن سـخـت است ، خـیـلی سـخـت . .
.
هـمـان لـحـظـہاے کـہ خـاک دسـتـانـم را
بـہ روے قـبـر خـاکے تـو تـکـان دادم ،
هـمـان لحظاتی کـہ بـچـہهـا را بـہ خـانـہ میبـردم
و خـودم را کـنـار تـو جـا میگـذاشـتـم ، قـدمهـاے کـوچـک بـرمیداشـتـم
و گـاهے بـہ عـقـب نـگـاه میکـردم ،
هـمـان لـحـظـہهـایـے کـہ عـلـت رو گـرفـتـنهـا
و دسـت بـر دیـوار گـرفـتـنهـایـت را فـهـمـیـدم ،
جـان دادم !
عـلےِ تـو ،
سـالهـاسـت کـہ جـان داده اسـت . . . !
فـاطـمـہ جـان !
بـدون تـو عـلے بـودن سـخـت اسـت ،
خـیـلی سـخـت ؛
آنـقـدر کـہ یـکشَـبـه پـیـر شـدم ،
ایـن مـحـاسـن سـفـیـد سیسـال اسـت کـہ بـا مـن اسـت ؛
مـن ایـنهـا را در غـم دورے تـو سـفـیـد کـردهام .
شـایـد بـهـتـر اسـت سـخـتـےهـاے مـرا از دل چـاه بـپـرسی !
در نـبـود تـو ، رفـاقـت مـا صمیمی شـده . . .
مـردم کـہ میگـویـنـد سےسـال ،
امـا خـدا مـےدانـد بـراے مـن چـگـونـہ گـذشـت ؛
ثـانـیـہهـاے فـراق سـالهـا میگـذرد
و مـن عـمـریسـت مـردهام .
ایـن بـار کـہ بـہ مـسـجـد مےآمـدم لـحـظـہ شـمـاری میکـردم ،
ایـنبـار تـو بـہ دنـبـال مـن نـبـودی ،
مـن بـہ شـوق پـروازِ بـہ سـوے تـو قـدم بـرمیداشـتـم .
مـرغـابےهـا هـم کـہ آمـدهانـد و دامـنگـیـر مـن شـدنـد ،
چـشـمـانِ مـشـتـاق مـرا کـہ دیـدنـد ،
رهـایـم کـردنـد .
در سـجـده بـودم کـہ مـژدهٔ دیـدارت بـہ مـن رسـیـد ،
بـہ خـداے عـلے قـسـم !
بـعـد عـمـرے مـرگ ، حـیـات تـازه گـرفـتـم !
از شـوق وصـال تـو ،
کـعـبـہ دوبـاره شـکـاف بـرداشـت . . .
«شوق وصال»
شاید ✍️ #معین
#شهادت_امام_علی 💔
۱۹ رمضان ۱۴۴۴، ۲۱ فروردین ۱۴۰۲
سیّدمعین 🇱🇧🇵🇸
• 🎙️#صدای_معین «۳» | شوقِ وصال " فـاطـمـه جـان ! بـدون تـو عـلے بـودن سـخـت است ، خـیـلی سـخـت . .
#دلگرمی ♥️
https://eitaa.com/Moein_Ch/5363
سلام خیلی خوشگل بود
سطح پادکستم خیلی بالا رفته بود به نسبت قبلیا
التماس خیلی دعا.
_
علی سال هاست که جان دادست ...
الان نمیدونم چی بگم ولی از شدت بغض گلوم فقط میخوام گریه کنم
اجرکم عندالله
_
https://eitaa.com/Moein_Ch/5363
سلام سید خوب بود.
خیلی پیشرفت کردید و تسلط بیشتری پیدا کردید.
از اوایل کتاب ماه رجب پیشرفت زیادی کردید..
خدا خیرتون بده
_
https://eitaa.com/Moein_Ch/5363
سلام خیلی عالی و سوزناک شده
میتونین برای ما هم کاری رو اینجوری درست کنین ؟
___
#سیدمعین
سلام و نور ✨
از همهٔ عزیزانی که با پیامهاشون باعث
دلگرمیِ تیمِ معین میشن عمیقاً ممنونم
و متشکر 🙏
خیر ببینید الهی ، قوت قلبید . . .
اینبار با میکروفن ضبط شده بود ،
شاید مؤثر بوده ؛
خداروشکر میکنم اگر پیشرفت ظاهری
داشتیم ، دعا کنید باطنی و نیتمون هم
پیشرفت همیشگی داشته باشه 🌿
و چقدر خوشحال میشیم اشکتون رو
اینجوری دربیاریم ، الحمدلله
و اینکه من صدای خاصی ندارم و گوینده
نیستم ؛ اما نوشتههای #معین رو دوست
دوست دارم با صدای خودم تقدیمتون کنم ؛
علی ای حال #صدای_معین مخصوص
نوشتههای معینه ، هرچند چند بار
بعضی از #شما_نوشتید رو هم توی
توی مصاحبت ویس گرفتم و خوندم ،
اما کاملاً دلی بود . . .
خیلی التماس دعا
.
.
کـشـکـولِ ✍️#معین :
رؤیای دستفروش
دلخوشیِ دل
غنچهی غمگین
گردگیریِ زمین
تحقق یک رؤیا ( داستان من و حسین )
آغوش
گشنه
یاسِ ارغوانی ( شهادت حضرت مادر )
بازگشت
دزد
برای برادرم
بابای۲ *رمانطوری
دلسوخته
لحنِ نگاه
پرستوهای سرگردان
شرمنده
دلخراش
مثلِ امام
سیاهِ سفید
عطش
خشم شب
ماهِ مغموم
روسیاه
تمنای اسارت
یادآورِ بهار
حرف دل۱
حرف دل۲
سلام به دلتنگی
خانه تکانی
سلام مادرم
حرف دل۳
بوی اربعین *سفرنامه
هفت ضرب *سفرنامه
فیلمناک *سفرنامه
خانوادهای از قوم عاد! *سفرنامه
خصومتی که نبود *سفرنامه
قضاوت ممنوع! *سفرنامه
ماه و خورشید
سفارش
حرف دل۴
آقای کریم ( ولادت آقای کریم )
حرفدل۵
حرفدل ۶
شوق وصال ( وصالِ تلخِ علی و فاطمه )
بهروی ابرها
حرفدل ۷
حرفدل ۸
میزبانِ غریب
حرفدل ۹
هوای حرم
حرفدل ۱۰
سِیّد رُکنُالدّین ۱
حرفدل ۱۱
چند کلام از سیّدمعین ۱
حرفدل ۱۲
حرفدل ۱۳
جنون
ساحل و دریا
سِیّد رُکنُالدّین ۲
حرفدل ۱۴
معشوق
مهجور
جنونِ مجنون
تخیل ( پیشنهاد سرآشپز )
حرفدل ۱۵
حرفدل ۱۶
حرفدل ۱۷
حرفدل ۱۸
حرفدل ۱۹
حرفدل ۲۰
شاید
منِ مــ🌙ه ( سیدمعین زیباست ، از دور ! )
هماکنون
حرفدل ۲۱ (ازدواج مادر و پدر)
سرگردان ! ( حرم برادرِ حسین )
جنةالأعلیٰ ( بینالحرمین )
معینبنموسی ( حرمِ جدّم )
لبخند مادر ( ایوان نجف )
شرف حیات ( عید غدیر )
مباهله
تسویه حساب
حرفدل ۲۲ ✨
نعمتِ حسین ( پایان دهه اول محرم )
طلوع
رقصِ پا
معصیت
شاید ، گاهے
هنگام بستن کوله
وصلهٔ ناجور ( نجف اشرف ، خانهٔ پدری )
پسرها مادری هستند (شب جمعه ، کربلا)
بودی ، هستم . . .( یا ابوالفضل العباس )
پردهٔ خیال (پیشنهاد سرآشپز)
تمام شد ! ( پایان محرم و صفر )
شمایی که . . .
چند کلام از سیدمعین ۲
چَکاچک
هدیهٔ دوباره ( تولد شهید حسینآقا )
گفت ، گفتم ۱
گفت ، گفتم ۲
علت آرامش ماه
ماهِ من
وصالِ شیرینتر
فلسطین ۱
شهاب
آسمان دلم ابری است
فلسطین ۲
امام فرمانده است ۲/۱
دنیای منتظر . . .
امام فرمانده است ۲/۲
فلسطین ۳ ( دعا )
اسعد الله ایامکم ؟!
فلسطین ۴
فلسطین ۵
دلِ پاکِ کاغذ
قلمِ خوشادا . . .
رگِ خواب قلم
کاش فقیر بودم !
حسین به مادرش میگوید . . .
لکهٔ ننگ
نبضم را بگیر . . .
گفت ، گفتم ۳
غنچهٔ پژمرده
آقای صبور
نامههای خوانده شده
دانشجوها شهید میشوند
گمنام زمین ، خوشنام آسمان ! (لالههای گمانم)
اوْلای من
مناسبتهای بیرحم ( تولدم . . . )
عاقبتی که زود رسید . . .
أمالأدب
فلسطین ۶
فاطمه را نمیشود فهمید...( ولادت حضرت مادر )
بکشید ما را ( حادثهٔ کرمان )
ساحل آرامش
بغض شکسته
ماه مغموم ۲
عرقِ شرم
گوشهٔ صحن انقلاب
نوشتههای لبریز . . .(آخرین نوشتهٔ ۱۴۰۲)
رمضان کریم شد ! (ولادت آقای کریم)
فرماندهٔ میدانها . . .
بتشکن ( رئیسی عزیز )
دلتنگی ، عادت نمیشود !
ایفای نقشِ کلمات !
هلالِ خونین ( آغاز محرم ۱۴۴۶ )
ادعای رسوا ( شب اول محرم )
عُسریٰمعالیُسریٰ
حکایت همچنان باقی است . . . 📖
.
.
سَلاٰمٌ علےٰ ابراهیم . . . !
چقدر گفتیم و شعار دادیم ؛
اما تو « استراحت بعد از شهادت » را معنا کردی !
ما « پایان مأموریت یک بسیجی شهادت است » را با تو فهمیدیم . . .
ما « تُعِزُّ مَن تَشَآءُ وَتُذِلُّ مَن تَشَآءُ » را با تو باور کردیم . . .
ما نتیجهٔ « گوش به فرمان ولی » بودن را با تو دیدیم . . .
ما از یاد برده بودیم !
ما رجایی را ،
بهشتی را ،
صفِ اولیهای #شهید را از یاد برده بودیم . . .
ما معنای مسئول را از یاد برده بودیم ؛
دلسوزی را از یاد برده بودیم ،
ما مردمی بودن را از یاد برده بودیم . . .
آنقدر که کسی شما را باور نمیکرد . . . !
باور نمیکرد بشود در سیاست بهشتی بود ،
بشود مثل رجایی باهنر بود ؛
اما تو بودی #آقاسید . . .
آنقدر باهنر بودی که خورشید در آغوشت گرفت . . .
روز ولادتش ،
روزی که باید در حریمش خادمی میکردی انتخابت کرد . . .
ایکاش اینبار هم آتش بر ابراهیم سرد میشد . . .
اما میدانم اگر شهداء زندهاند ،
شما « زنده به آنی که آرام نگیری . . . »
ابراهیمِ ما حالا ،
از همیشه بتشکنتر میشود . . . !
✍️ #معین
#رئیسی_عزیز
#شهید_جمهور
.
.
آقا جانم !
مولا فرمود ، هر دردی دوایی دارد ؛
طبیب دوار عالم ،
شما بگو دوای دلِ تنگ چیست ؟!
مگر میشود موجهای این دریای پر تلاطم ،
جز به ساحل آرام بگیرد ؟!
مگر تشنه جز به آب راضی میشود ؟!
و یا شیرخواره جز به آغوش مادر آرام ؟!
اصلا مگر عاشق فقط بینای معشوق نیست ؟!
مگر نه این است که گاهی دنیا ،
در کوچکیِ یک نفر بزرگ میشود ؟!
میدانی آقا ،
به گمانم مولا بشارت داده است !
دوای فراق ، امیدِ وصال است . . .
و حالا چقدر شرمندهام که میفهمم ،
یک عمر فقط شعار دادهام !
ظاهراً عشق با درد عجین است . . .
دلتنگی عادت نمیشود و
آتشیاست که سرد نمیشود . . .
مبتلایتان شدن را به "ما" تفضل کنید ؛
که کسی که مبتلایتان نشد ، رستگار نیست . . .
اما باز هم مثل همیشه میگویم ،
به زبان هم که شده ، دوستتان داریم . . . ♥️
آقای من !
ساحلِ دریای من ،
گرمای شما را در آغوش گرفته
و دانههای ماسهاش ،
آیینهٔ درخشش خورشیدند . . .
چقدر دوست دارم این شعر را که میگوید :
« اندیشه معشوق نگهبان خیال است
عاشق نتواند به خیال دگر افتد . . . »
✍️ #معین
روزی که لحظههای شیرینش ، تلخ بود . . .
۸ خرداد ۱۴۰۳
.
.
غروب ، جنس غمش فرق میکند !
مایی را که محکومیم به دلتنگے ،
غروبِ هر روز دار میزنند و هر جمعه سَر میبُرند . . .
ما که شما را نهدیدهایم و نهشناختهایم انقدر دلتنگیم ، به قول شاعر :
• مـا یـار نـدیـده تـب مـعـشـوق کـشـیـدیـم •
آنهایی که حقیقت شما را دیدند و شناختند ،
آنهایی که از دریای وجود شما نوشیدهاند چه میکنند ؟!
عجب مرد فاضلی بود که میگفت :
• عـشـق از شـنـاخـت میگـذرد ، اتـفـاق نـیـسـت ! •
الحق ،
هرکه شما را بیشتر دید و بهتر شناخت ،
از اعماق دل ، آه هجران کشید . . .
هرچه بیشتر دیدم و هرچه بیشتر شناختم ، دلتنگتر شدم ؛
دلتنگی سخت است اما ، خیال وصال شیرین است ؛
- تـخیّـل مےکنمـ آغـوش گـرمـت را
چـه شـیـریـن است . . .
✍️ #معین
غروب جمعه ، ۱۱ خرداد ۱۴۰۳
گاهی تنها پناهم کاغذ است و قلم ،
چارهای نبود ،
کلمات خیلی خوب نقش ایفا میکنند . . . !
.
.
آنقدر هیاهوی این دنیا مرا سرگرم کرده بود ،
که صدای قدمهایت را نشنیدم .. !
تا به خود آمدم ،
دیدم از هلال ماه ، خون میچکد
و عزا و ماتم خلقِ جهان را گرفته است ..
آمدی و مرا دست به دامان مادری پهلو شکسته کردی ..
همان مادری که رزق نوکریِ ارباب به دست اوست ..
با دنیایی از شرمندگی ،
اما سرشار از امید ،
همچو گدایی که به دربار رو زده ،
چشمدوختهام به کرامتِ خاندان کرم ..
مادرجان !
شما بهتر از حال پسرت خبر داری ؛
میدانی چقدر محتاجِ این نوکری هستم .. !
شما را به خاطر شال سبزم ،
ترحم کنید ،
منت بذازید و به وسعتِ رحمتِ واسعهٔتان ،
کاسهٔ گدایی ما را لبریز کنید ..
✍️ #معین
🏴 #محرم
#محرم_۱۴۴۶
.
« عجله کن ،
شتاب کن که مردم چشم انتظار شما هستند .. !
العجل ، العجل .. !
بیا که جز شما به هیچکس توجه نداریم .. ! »
این ، نامههای منتظران است ؛
نامههای کوفیان ، برای حسین ..
و چقدر آشناست به زبان دوست داشتن ..
و چقدر ادعا زود رسوا میشود .. !
همان ادعایی که از قیامِ امامش ،
به رسواییِ دارالإماره رسید ..
همانجایی که مسلم با چشم خون و جگر سوخته ،
فریاد میزد :
حسین جان !
هیچکس منتظرت نیست ، نیا ... !
حسین جان !
این مردمِ نامرد ،
نه با زر و سکه ،
نه با زور و شمشیر ؛
که تنها با وعدهٔ مال و ترسِ جان مرا تنها
گذاشتند ..
حسین جان !
ایکاش دستم میشکست و نمیگفتم بیا .. !
یا لااقل میگفتم سیراب بیا ..
اینجا تشنهتشنه سر میبرُند ..
رقیه را که نمیآوری ؟!
سکینه را چطور ؟!
من دلواپسِ زینب و رباب و ششماههات هستم .. !
تو را جانِ مُسلمت برگرد ..
برگرد ..
✍️ #معین
🏴 #محرم
#مسلمبنعقیل 🥀
.
فرات ،
عرق شرم میریخت ؛
خاک ،
ناله به سر میداد
و بغض ،
آسمان را خفه میکرد ..
حسین ،
به کربلا رسیده بود ..
مُشتی از زمین برداشت و خاک را بویید ،
بوی خون میداد ..
أللّٰهم إنّیٖ أعوذ بِكَ مِنَ الكربِ و البلاء ..
نگاهی به زینب انداخت ،
عباس و علی و قاسم دور تا دورش ؛
نگاهی به رباب ،
" لالایی اصغرم " میخواند ..
چقدر گوشواره به رقیه میآید ..
چشم بست ،
آهی کشید ؛
با صدایی آرام ، لب به روضه گشود .. :
قاسم در اینجا قد میکشد ، مرد میشود ..
علیاکبرم ، علیها میشود ..
اباالفضلِ من فرات را تشنه میذارد ، ادب سیراب میشود ..
تنِ من ، کفنی از جنس خاک میشود ..
بُنَیَّ گفتن مادرم روضهٔ باز میشود ..
آه میشود ،
خواهرم زینب علمدار میشود ،
رقیه مثل مادرم ، آب میشود ..
رباب ، دلش کباب میشود ..
آه میشود ،
آه از کربلا ،
آه ..
✍️ #معین
🏴 #محرم
#ورود_کاروان_به_کربلا 💔
.
انسانها گاه و بیگاه برای سرمایهٔ نداشتهشان برنامهریزی میکنند
اما من هربار که شمیم دلربا لاله هوش و حواسم را میرباید به آن فکر میکنم...
همچون کودک دستفروشی که دست بر کلاه گرفته به آسمانخراش بالای سرش نگاه میکند و میگوید:
میتواند بهتر از اینها باشد...
از آرزوهایم مانند خاطره صحبت میکنم؛
در تنگ خود تور صیاد و تیزی دندان را گذراندهام!
سر از خاک در نیاورده به سرو میخندم!
کابوسی در لباس رؤیا هستم و با چشمانی باز به خوابی عمیق فرو رفتهام!
غرور من این را کنار آن گذاشته است...
جهالت من راکب و مرکب و راه و چاه را بر من پوشانده است...
من آنها را بر اسب سفید و خود را سوار بر کف پاهایم نمیبینم!
سرخی لاله کجا و خواری خار کجا؟!
بین ما سالها و فرسنگها فاصلههاست...
اما آنهایی که بر روی عرش پرواز میکنند، پریدن را به ما خواهند آموخت، اینگونه ره صد ساله را به یک شب طی خواهیم کرد... دستان خالیام را به سمتشان دراز کردهام و چشم امید به آنها دوختهام...
«رؤیای دستفروش»
✍️ #معین
۳ آذر ۱۴۰۱
.
امروز ، روز وصال است !
عاشقانهترین انتظار تاریخ
و تلخترین وصال عالَمِ امکان ..
باباییترین دختر دنیا ، رقیه
و دختریترین بابای عالَم ، حسین...!
قصهٔ عاشقانهٔ پدرها و دخترهایشان ،
اینبار دلها میشکند و بغضها میترکاند ..
سهسالهای با موی سفید و دستبرکمرگرفته ،
چنان در تمنای پدر اشک ریخت ،
تا پدرش با سر مهمان خانه که نه ،
مهمان خرابهها شد . . . !
همیشه رقیه در آغوش پدر بود ؛
اینبار ، نه ..
همیشه بابا موی دخترکش را شانه میزد ؛
اینبار ، نه ..
همیشه دست پدر بود که نوازش میکرد ؛
اینبار ، نه ..
و همیشه این حسین بود که شبها قصه میگفت؛
امّا اینبار ، نه ..
اینبار قصهها را #رقیه تعریف کرد :
قصهٔ آتش و غارت و گوشواره ..
قصهٔ سیلی و صورت نیلی و دست عدو ..
قصهٔ دویدن های پابرهنه و تازیانه ..
قصهٔ شب سرد صحرا و تنهایی ..
سفر با حرامیها و مجلس یزید ..
قصهٔ اسارت و کوفه و بازارش ..
قصهٔ .. .. ..
و قصهٔ رقیه به سـ ـر که رسید ، خوابش برد ..
« قصهای که به سـ ـر رسید .. »
✍️ #معین
تا پدر نیامد ، خوابش نبرد ..
۵ صفر ۱۴۴۶
#حضرت_رقیه
#شهادت_حضرت_رقیه 🥀
.#خوشرقصے
InShot_۲۰۲۴۰۸۱۰_۱۶۰۸۲۴۷۶۱_۱۰۰۸۲۰۲۴.mp3
3.14M
•
🎙️#صدای_معین «۴» |
« قصهٔ رقیه ... 🥀 »
" بابایےتریندختردنیا ، رقـیـه
و دختریترینبابایعالَم ، حسین...! "
✍️ بـه قـلـم #معین
#رقیه ✨
#حضرت_رقیه 💔
#شهادت_حضرت_رقیه 🥀
____________
🆔 @Moein_Ch |
.
آری ؛
ما ،
محکومیم ..
محکوم به دلتنگی ..
چرایش را نمیدانم ؛ اما خوب میدانم
دلمان تنگ بود که نافمان را بریدند ..
گویی وصالِ حبیب به فراق معشوق گره خورده ..
گویا همراه هر عُسری ، یُسریٰست ..
و درون هر آسانی ، سختی ..
خداوندا ،
میدانم که شکر ، والاتر از صبر است ؛
و میدانم که جنس فراق ، از جنس صبر است ..
بیا و ما را از قلیلِ بندگانت قرار بده و در
شکر وصال ، ما را موفق کن ..
ما را برای شاکر بودن انتخاب کن و خودت
توفیقِ سربلندی بده ..
ما هیچ و همه تو .. ای همهٔ امّید من !
ای تمام توکلم ، ای تمام تکیهام ،
تو همانی که همهام را تفویضِ تو کردم ..
بیا حالا که صبر را حوالهمان کردی ،
معینِ معین و دنیای معین باش ..
نمرهٔ قبولی را از تو میخواهیم و
از تو تمنای توفیقِ شکر داریم ..
« عُسریٰمعالیُسریٰ »
✍️ #معین
الی الحبیب من المعشوق .. ❤️🩹
۲۴ مرداد ، ۹ صفر ۱۴۴۶
.
.
یـاٰ رَحـمـة لـلـعـالَـمـیٖـن ،
یـاٰ رسـولالله ،
و یـاٰ جـدّيالـمـحـمـد !
هزار و چهارصد و اندی سال پیش که
جهان به حضور شما منور شد ،
بتهای انحراف آن زمان ، شکست ..
آقاجان !
بیاید و به میمنت این روز عزیز ،
که ملکوت زمین و زمان به یاد طلوع
خورشید به وجد آمده ،
بتهای انحراف ما را بشکنید
و ما را از غل و زنجیر تاریکیها
رهایی دهید ..
✍️ #معین
#میلاد_پیامبر_اکرم ✨
#خوشرقصے
.
,
#جمعه ها فقط بهانه است که فریاد
عاشقی به سر دهیم !
هرچند من کجا و عاشقی ..
اما اگر :
قَلَّ مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ إِلاَّ أَوْشَكَ
أَنْ يَكُونَ مِنْهُمْ !
روزها و شبها و در تمام لحظهها
دوست دارم شبیه عاشقانتان باشم ،
اما در همین شباهت هم ماندهام .. !
گاهی حتی میترسم که بگویم دوستتان
دارم ،
اما دلم نمیآید پا روی ترسم میگذارم ،
پیشوندی به کلامم میزنم و بارها گفتهام :
به زبان هم که شده ،
دوستتان دارم .. ♥️
✍️ #معین
#خوشرقصے
نمیدانم چه شد ، اما دوست دارم
باز این نوشته را بخوانم و بارها دریا شوم ..
یا ایها المنتقم !
شما را به خدا ببین ،
ما بهشوق حمایت از نائبتان
کیلومترها سفر میکنیم ،
خون رگهایمان را گرچه ناقابل است ،
تقدیمش میکنیم ؛
کرور کرور قطرههایی را میبینم که
عمقشان دریایی است و برای حق میخروشند ..
میجوشند برای مسلمِ امامشان ..
آقای من !
مولای من !
ببین چه مشتاقیم به جهاد !
ببین چقدر دلمان برای شما میتپد !
بیا و بیا تا اقیانوس شویم برایت
و سیل شویم علیه شیطان ...
بیا و با حاج قاسم بیا ..
بیا و با سیدابراهیم بیا تا بتشکن شویم ،
بیا و با سیدحسن بیا تا نصرالله شویم ..
بیا که اگر ما منتظر نیستیم ،
غزه و لبنان مضطرند .. !
✍️ #معین
#امامُنا
#امام_زمان ✨
#جمعه_نصر
#اوجب_واجبات
سلام ای آرامش دلهای بیقرار ..❤️🩹
آمدهام از دل بنویسم ؛
آمدهام کمی هوای دلم را داشته باشم ..،
به گمانم ،
عجیب نفسش تنگ شده ..
دارم جان دادنش را ،
دست و پا زدنش را ،
نفسنفس زدنهایش را به چشم
میبینم .. ؛
دور از شما ،
قلبم ،
ناے تپیدن ندارد .. !
بیا و مرا دوباره احیا کن ،
بیا و این به خاک افتاده را سر پا کن ، بیا ؛
بیا و این شکستهبال را ،
پر پرواز بده .. 🕊️
دلم برای به سمت شما دویدن ،
پر میکشد ..
دلم ،
بدون بیقراری برایت ،
قرار ندارد ..
ای آرامش دلهای بیقرار .. ♥️
✍️ #معین
شب رحلت عمهجانم ، حرمِ برادرش ..
۲۲ مهرماه ۱۴۰۳
سلام آقاے من !
سلام آقاے مهربانِ دلسوزِ با معرفت . . .
این روز ها شدهام شرمندگے
به روے شرمندگے !
مدام دستهگل به آب مےدهم
و آب مےشوم از خجالت ..
احساس خسران مےکنم از روزگارے که
خرج شما نمےشود و با حسرت
به دلدادگانت خیره مےشوم . . .
همچون گلے پژمرده زانوے غم بغل
گرفتهام و روے نگاه کردن به خورشیدے
که بیمنّت بهرویم مےتابید را ندارم . . .
من خراب کردهام ..
یخے که برای فروش آورده بودم آب شده
و دستانم خالےتر شده . . .
آقاے مهربانم !
بیا و پدرانه دستے بر سرم بکش !
دستم را بگیر و از جاے بلندم کن . . .
مرا در آغوش بگیر و با گرماے وجودت ،
غرقم کن . . .
و من باز :
تخیّل میکنم آغوش گرمت را چه شیرین است . . . ♥️
✍️ #معین
به وقت مناجاتی شبانه ..
InShot_۲۰۲۴۱۱۱۴_۱۹۴۱۲۶۰۰۵_۱۴۱۱۲۰۲۴.mp3
7M
•
🎙️#صدای_معین «۵» |
« یــاس ارغـوانے ... 🥀 »
" سیلےخوردنتراندیدم ،
امانیلےشدنصورتتبیدلیلنیست..! "
روضهایست سخت و جانسوز ،
با حال مناسب گوش دهید❗️
✍️ بـه قـلـم #معین
#مادریه ✨
#فاطمیه 💔
#حضرت_زهرا 🥀
_________________
🆔 @Moein_Ch |
#دانشجو ، یعنی آمدهام تا پرچم کشورم را بالا ببریم ..
یعنی آمدهام تا بگویم آیندهٔ این خاک به دستان ماست ..
یعنی آمدهام تا بگویم به قله رسیدهایم ..
یعنی آمدهام بگویم حرف ولیِ زمان روی زمین نخواهد ماند !
بر دهان استکبار خواهم زد ..
یعنی نشدنیها ، شدنی میشود ..
دشمن از ما ، نا امید میشود ..
یعنی مجاهدانه سینهسپر خواهم کرد .. ! شمشیر را از رو میبندم و با تبیین ،
نمیگذارم بمبباران رسانهایِ خَصم ،
مردم این خاک را نا امید کند ..
یعنی آمدهام پا جای پای چمران بگذرام و بازوی پر قدرت شیعه باشم ..
یعنی آمدهام همچون تهرانیمقدم و احمدیروشن خون خَبیث را به جوش بیاورم ..
یعنی آمدهام شهیدانه زندگی کنم ..
یعنی آمدهام تا #جهاد کنم ..
#حسین_زینال_زاده هم یک داشنجو بود ؛
دانشجویی که دلدادهٔ مادرش زهرا بود و #فاطمیه سینهاش را سوزانده بود ؛
جِگرسوختهٔ مادر بود و نتوانست پای ناموس شیعه کوتاه بیاید .. !
آنقدر برای مردم دوید تا #شهید_امنیت شد !
و شما دانشجوها ، حسینهایی هستید ؛
چمران هایی هستید ؛
تهرانیمقدمها و احمدیروشنهایی هستید
که آرزوی حسینها را محقق خواهید کرد ،
و در مسجد الاقصی نماز خواهید خواند ..
✍️ #معین
نوشتهٔ ۲۲ آبانماه ، انتشار به مناسبت
#روز_دانشجو ؛ آیندهٔ این خاک به دستان
شماست .. ، بازوی پرقدرت شیعه باشین !
آسید ؛
میدانم به آرزوی دیرین خود رسیدی ،
میدانم کارت را کردی و از این زندان ،
آزاد شدی ..
میدانم دلت به این دنیا نبود ،
میدانم ریاست و مقام چشمت را نگرفته بود ،
میدانم خودت را #خادم ملت میدانستی ،
خودت را #عبد خدایت میدیدی ،
و چه شیرین بود برایت ، لحظهٔ وصال پروردگار ..
بعد عمری نوکری #امام_زمان ، انتخاب شدی و سر به بالین مولایت گذاشتی ..
میدانم خون تو سرخ است و بر زمین
نخواهد ماند ؛
میدانم #شهید_رئیسی ،
ابراهیمِ بتشکنتری خواهد بود ..
میدانم در لشکر مهدی ، با قاسم و ابومهدی ،
با اسماعیل و سیدحسن و سنوار ، با
شهدا ، برخواهید گشت ..
میدانم #سید_ابراهیم ، میدانم ..
اما بدان دل ما را سوزاندی ،
بدان دل فرماندهٔ ما برایت سوخت ..
بدان داغ تو سرد نخواهد شد ،
و " ایکاش اینبار هم ،
آتش بر ابراهیم سرد میشد .. "
✍️ #معین
۲۳ آذر ، ولادت تقویمی آقاسیدابراهیم ..
" نَــنَـه أُمّالـبـنـیـن "
نمیدانم چرا انقدر به دل مینشیند ..
گویی همانچیزیاست که باید باشد ،
اما نه ؛
با این حال ،
من شما را أُمّالأدب میشناسم ..
عین ، باء ، الف و سین یعنی ادب ؛
و شمایی مادر عباس ..
چه میشود تأدیب مرا هم گردن بگیری ؟!
میدانم این حرفها تکراری است اما ،
به دستان قلم شدهٔ ابوفاضل ،
با علمدارِ امام زمان شدن ،
فاصلهها دارم .. .. .. ..
و شمایی که این مسیر را کوتاه میکنی ،
سرعت میبخشی و مرا به مقصد میرسانی ..
این معین را معینش کن ، یا #ام_البنین .. !
" نَــنَـه أُمّالـبـنـیـن "
✍️ #معین
#وفات_حضرت_ام_البنین ،
به امید اینکه تأدیبم کند ..
#سیّدمعین | تشریف بیارید 👇
https://eitaa.com/joinchat/1954808056C50b41254a4