در کـوچـهپـسکـوچـههای آسـمـان ،
لـابـهلـاے ابـرها و مـابـیـن ستارهها ،
بـه دنـبـال تـو میگردم . . .
پـیـدایـت میکنم و کـنـارِ خـود مینشانم ؛
چـشـمهایم را بـه چشمهایت گـره میزنم ؛
و تـو ،
تـمامـاً گـوش میشوی بـرای فریاد چشمانِ مـن !
ننـوشتـههایم را خواندهای و نـگفتـههایم را شنیدهای . . .
مـاهِ مـن !
میدانـم تـو میدانے ،
مـن بـراے دلِ خـود میگـویـم . . .
مانند بـرکـهای کـوچـک ،
هـرشـب در آغـوشـت میکشم امّـا ،
فـاصـلـه مـن تـا تـو ،
از زمـیـن است تا آسـمـان !
بـیـا ؛
دسـت مـرا بـگـیـر و بـا خودت بـبـر . . .
«مـاهِ مـن !»
#معین
جـمـعـه ۱۴ مهر ، تکمیل شـده در ایـوان مـقـصـورة
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 حضرت عشق : امروز رژیـم صـهـیـونیـسـتی
لـبـریـز از کـیـنـه و غـیـظ اسـت و قـرآن میفرماید
مـوتوا بـغـیـظـکم! / بـعـون الله ایـن «قـل مـوتـوا
بغیظکم» در مورد رژیم صـهـیـونـیـستـی در حال
تحقق است . . .⌛
۱۴۰۲/۰۷/۱۱
🇵🇸 #فلسطین
@khamenei_ir
سیّدمعین 🇱🇧🇵🇸
در کـوچـهپـسکـوچـههای آسـمـان ، لـابـهلـاے ابـرها و مـابـیـن ستارهها ، بـه دنـبـال تـو میگردم
مـاهِ مـن امـا ، دور و دورتـر میشود ؛
تـمـام کوچهپسکوچههای آسـمـان را هـم کـه
بـه دنبالش راه بیفتم او مـرا پـس میزنـد !
بـودنـش را تـمـنّـا میکنـم حتے برای لحظهای ؛
امـا نیست ،
مـدتهاست کـه دیگر مـثـل قـبـل همسفرم نمیشود . . .
هـرچـنـد ، او تقصیری ندارد ؛
مـانـع ، چیز دیگریست !
اما مـن بـه خیال ِ دیـدن دوبارهی او ،
هرشب و هرثانیه با آسمان شـب گلـاویز میشوم . . .
اگـر از مـن ، منے باقی ماند ،
روزی بـه او خواهم گفت کـه چه شبهایے
را بـه انتظارش نشستهام !
قـدر بدانید مـاهِ شبهای تـارتـان را
آنهـا هـم روزی رفتنے میشوند . . .
✍️ #شما_نوشتید
شـایـد ایـن ابـرها کــــه دسـت مـرا از
تـو کوتاه کردهاند ،
فــقــط میخواهند لـحـظـه وصـال را
شـیـریـنتـر کـنـنـد . . . .
{ إنَّ ٱلصَّـبرَ لَـجَـمـیـلٌ }
🚨 هـشـدار { فـرمـانـده کـل قـوا } بـه
سـران و تـصــمیـمگـیـران رژیم غاصب
صـهـیـونـیـسـتـی و حـامـیـان آنها :
✏️ بـدانـنـد کـه قـتـل عـام و کـشـتـار
دسـت جـمـعـے مـردم غـزه { بـلـای بزرگتری }
را بـر سـر آنها خـواهـد آورد . . .
۱۴۰۲/۰۷/۱۸
#کلامِ_ولے
🇵🇸 #فلسطین
#طوفان_الأقصى
{ رژیـم غـاصـب } ، زخـمے غـیـرقـابـل تـرمـیم
بـرداشته ؛ هِـیـمـنهٔ #صهیونیست درهم شکسته ،
و در جـنـگ نـظـامے شکستِ نِـسـبـی خـورده ؛
امّـا ،
هـنـوز بـزرگتـریـن و مـؤثـرترین { سلـاحِ نـویـن } ،
در دسـتـانِ یـهـود درحـال آتــشافـروزی و
جـنـگ شـناختی است . . .
امـروز { رسـانـه } مـظـلـوم و ظـالـم را جابهجا
میکند ، تـهـاجـم و دفـاع را درهـم میریزد ،
جـای پـیروزی و شکست را عـوض میکند ؛
و در نـتـیـجـه ، بـر تـنِ لجنآلود و پر از زخمِ
کاریِ بـاطـل ،
کـتوشـلـوارِ حـق و صـلـح میپـوشـاند !
شـایـد در جـنـگ رودررو نـبـاشـیـم ،
امّـا مراقب باشیم در «جنگ رسانه»
بازی نخوریم و مغلوب نشویم . . .
{ گوش به فرمان ولےّ }
🇵🇸 #فلسطین
#طوفان_الأقصى
سیّدمعین 🇱🇧🇵🇸
{ رژیـم غـاصـب } ، زخـمے غـیـرقـابـل تـرمـیم بـرداشته ؛ هِـیـمـنهٔ #صهیونیست درهم شکسته ، و در جـنـگ
#انتشار_دهید { فور یا کپے }
یـا
خودتون بنویسید ؛
بـایـد ایـن زنگ خطر رو گوشزد کنیم . . .
هدایت شده از سیّدمعین 🇱🇧🇵🇸
بـاز هـم زلـزلـه در مـشـهـد . . .
نـمـاز آیـات فـرامـوش نـشـه ✨
دل بـه دریـا زد ،
{ مـوجِ نـابے } بـه راه انداخت ؛
اقـیـانـوسِ آرامِ مـا ، { #مـوج_نـاب } شد . . .
چـنـد صـبـاحے همنشینمان بودی و بـه
آسمان رفتی ؛
جـای { شـهـاب } مابین ستارههاست . . .
فاصلهمان زیاد است ولی هرشب ،
تصویر تو در قـلـبِ مـا پیداست . . .
{ شـهـاب }
#معین
#مخاطب_خاص !
بـه یـاد چـند فـنـجـان شعری کـه میخواندیم ؛
شهابالدین ، دلتنگیم . . . ۲۰ مهر ۱۴۰۲
سیّدمعین 🇱🇧🇵🇸
دل بـه دریـا زد ، { مـوجِ نـابے } بـه راه انداخت ؛ اقـیـانـوسِ آرامِ مـا ، { #مـوج_نـاب } شد . . .
.
آنقدر زیبا و فنی بود که نمیدانم، میتواند جواب درخوری باشد یا نه...
نوشته های من، سیاهه و نوشته هایش، نور است...
متن من اگر چه دلکِش نیست ولی امیدوارم همین تغییر قالب، معینم را خرسند کند...
به زبان معین مینویسم، به قول خودش : به زبان قلم.....
«پدیدار از خیال»
اینکه در خیال کسی باشم و او به یادم، خیلی مرا خوشحال میکند
خوشحال تر، وقتی که شهابِ در خیال، پا را فرا تر گذاشته و تبدیل به مضمون میشود...
و باز خوشحال تر، وقتی که شهاب، به رشته قلم درمیآید و به دست معین، جاری...
خوشحال میشوم که دوستارانی دارم...
دوستدار تمام #موج_ناب، از میم تا باء...
راستی، خدا چهقدر بندگانش را دوست دارد، که آن ها را نه به رشته قلم بلکه به رشته وجود آورده است....
✍️ #شهابالدین
کسے کـه قـلـم را به آغوش انگشتانم سپرد . . .
سیّدمعین 🇱🇧🇵🇸
. آنقدر زیبا و فنی بود که نمیدانم، میتواند جواب درخوری باشد یا نه... نوشته های من، سیاهه و نوشته ه
از مـیـم تـا بـایـش ،
جـای شهاب خالے است ؛
صـدا میپیچد . . .
چـه رازے است در ایـن اشـک ؟ !
نمیدانم ؛
دل آسـمـان هـم کـــه میگیرد ، میگرید . . .
آسـمـان دل مـن امّـا ،
ابـری اسـت . . .
گـاهے بیغُرِّش و بیصدا ، نمنمے ، چند قطرهای
میبارد و کمی هوای دلم تازه میشود . . .
بعد آن هم خبری از آغوش گرم خورشید نیست ،
آسمانِ دل ابری است و مـاهِ پشتِ ابرِ
مـن ، شاید ، گاهے رخ بنماید و دلربایے کند . . .
« آسمان دلم ابری است »
#معین
۲۱ مهرماه ، روزی کــه آسمانِ شهر ،
اظـهـار همدردی میکرد . . .
از هـمان دیـده که دیـده است نبایدها را
چـه تـوقـع که بـبیند پـسـر زهـرا را . . . ؟ !
•••
#خوشرقصے
از پـا نـشـسـتـن⁉️ هـرگـز . . .❗
طـوفـانِ ظـلـم و تـندبادِ سِـتَـم ،
از دریـاے #فلسطین ، چـنـان مـوجِ خـروشانے متولد کرده ،
کــه تـا عـنـکبوتِ یهود را از سـاحـلِ قـدس
تطهیر نکند آرام نمیگیرد . . .
ایـن آتـش را خـود صـهـیـون افروخت و در
آن خـواهـد سوخت ؛
{ حرکتے کــه در فلسطین آغـاز شـده ،
مـنـجـر بــه پـیـروزے کـامـل فلسطینےهـا
خـواهـد شـد . . . }
۱۴۰۲/۰۷/۲۲
•••
{ گوش به فرمان ولےّ }
#کلامِ_ولے
🇵🇸 #طوفان_الأقصی
هدایت شده از سیّدمعین 🇱🇧🇵🇸
بـاز هـم زلـزلـه در مـشـهـد . . .
نـمـاز آیـات فـرامـوش نـشـه ✨
May 11
هدایت شده از سیّدمعین 🇱🇧🇵🇸
بـاز هـم زلـزلـه در مـشـهـد . . .
نـمـاز آیـات فـرامـوش نـشـه ✨
امـام ، فـرمـانـده است . . .❗
گـاهے بـعـضی تـوهـم میزنند امـام زمـان
در غـاری شـبـیـه بـه «حـرا» یـا خیمهای در
دل بیابان در حـال عـبـادت است ؛
گـاهی میرود به کـربلا زیارت و گـاهی هم مدینة ؛ شاید بـا ردایے سفید ، شالی سـبـز
و صندلهایی قـهـوهای رنـگ ، آرامآرام بـیـن
کوچهها ، تک و تنها و غریبانه راه میرود و
آهے میکشد ؛
شـایـد آنـهـا امـام را بـا یـک نـظـارهگرِ مـطـلق
و عـابدی زاهـد و سجادهنشین اشتباه گرفتهاند ؛
امـام آنـها یـک کنج عزلت گزیدهایست کـه
روز و شب گـریـه میکند و برای شیعیانش تـوبـه ؛
شیعیانش هم { جمعهها } ندبه میکنند و با
گریه کردن «انتظار» را معنا !
خندهدار نیست ، گـریـهدار است !
هـمـین برای غربتش کافے است و توهین
است بـه شأن { امـام } . . .
« امـام » ، یعنی فرمانده !
امـام یعنی در دل میدان نمیگوید { بـرو } ،
میگوید { بیا } !
امـام همان کسی است کـه در طـراحـے
چند ماههٔ #طوفان_الأقصی ، کنار میز
فرماندهی بود ؛
همان کسی است کـه طبیبانه زخـمهـای مـجـاهـدان را درمـان میکند ، پـدرانـه
دست نوازش بـر سـر یتیمان فلسطینے میکشد ،
پـابـهپـاے هـمسران شــهـیـد شیون میکند
و بـا داغِ ششماهههای پرپر شده میسوزد . . .
امـام هـمـان کسی است کـه بـه وقت پرتاب
مـوشـک ، بلند یازهرا «سلاماللهعلیها» میگوید ،
کـنار رزمندگان تـفـنگ بـه دسـت میگیرد و
شـیـعـیـانـش پـابـهپـای او «انـتـظار» را مـعنا
میکنند ؛ دسـت و سـر و جـان میدهند و
تـا آخـریـن قطرهٔ خـون ، پـای ولے میایستند . . .
امـام ، فـرمـانـده است . . .❗
#امامِ_من
🇵🇸 #فلسطین
قـلـم نـشـکـسـت ،
صداے شـکـسـتـنـم را شنیدم ؛
قـ لـ بـ م تـکـ ـه تـکـ ـه شد . . .💔