eitaa logo
سیّدمعین 🇱🇧🇵🇸
720 دنبال‌کننده
368 عکس
65 ویدیو
22 فایل
﷽ طلبه‌‌ای 👳🏻‍♂️ از سلالهٔ مادر 🌱 متعهد 💍 اهل قلم ✍️ از تبار امام رئوف 💛 _ معین ؟! : یارے کنندهــ. •| امید است معینِ معینِ جهانیان باشیم .. 🤠 شناس : @Pole_Moallagh 👤 ناشناس : https://daigo.ir/secret/SeyedMoein 💬 حرفامون : @Mosahebat_Shagerdha
مشاهده در ایتا
دانلود
مـاهِ مـن ! می‌‌دانـم تـو می‌دانے ، مـن بـراے دلِ خـود می‌گـویـم . . . •••
در کـوچـه‌پـس‌کـوچـه‌های آسـمـان ، لـابـه‌لـاے ابـرها و مـابـیـن ستاره‌ها ، بـه دنـبـال تـو می‌گردم . . . پـیـدایـت می‌کنم و کـنـارِ خـود می‌نشانم ؛ چـشـم‌هایم را بـه چشم‌هایت گـره می‌زنم ؛ و تـو ، تـمامـاً گـوش می‌شوی بـرای فریاد چشمانِ مـن ! ننـوشتـه‌هایم را خوانده‌ای و نـگفتـه‌هایم را شنیده‌ای . . . مـاهِ مـن ! می‌‌دانـم تـو می‌دانے ، مـن بـراے دلِ خـود می‌گـویـم . . . مانند بـرکـه‌ای کـوچـک ، هـرشـب در آغـوشـت می‌کشم امّـا ، فـاصـلـه مـن تـا تـو ، از زمـیـن است تا آسـمـان ! بـیـا ؛ دسـت مـرا بـگـیـر و بـا خودت بـبـر . . . «مـاهِ مـن !» جـمـعـه ۱۴ مهر ، تکمیل شـده در ایـوان مـقـصـورة
بـاز هـم زلـزلـه در مـشـهـد . . . نـمـاز آیـات فـرامـوش نـشـه ✨
مُـوتُـوا بِـغَـيْـظِـكُـمْ . . . [ سَنُصَلّے في‌القُـدس ]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 حضرت عشق : امروز رژیـم صـهـیـونیـسـتی لـبـریـز از کـیـنـه و غـیـظ اسـت و قـرآن می‌فرماید مـوتوا بـغـیـظـکم! / بـعـون الله ایـن «قـل مـوتـوا بغیظکم» در مورد رژیم صـهـیـونـیـستـی در حال تحقق است . . .⌛ ۱۴۰۲/۰۷/۱۱ 🇵🇸 @khamenei_ir
سیّدمعین 🇱🇧🇵🇸
در کـوچـه‌پـس‌کـوچـه‌های آسـمـان ، لـابـه‌لـاے ابـرها و مـابـیـن ستاره‌ها ، بـه دنـبـال تـو می‌گردم
مـاهِ مـن امـا ، دور و دورتـر می‌شود ؛ تـمـام کوچه‌پس‌کوچه‌های آسـمـان را هـم کـه بـه دنبالش راه بیفتم او مـرا پـس می‌زنـد ! بـودنـش را تـمـنّـا می‌کنـم حتے برای لحظه‌ای ؛ امـا نیست ، مـدت‌هاست کـه دیگر مـثـل قـبـل همسفرم نمی‌شود . . . هـرچـنـد ، او تقصیری ندارد ؛ مـانـع ، چیز دیگری‌ست ! اما مـن بـه خیال ِ دیـدن دوباره‌ی او ، هرشب و هرثانیه با آسمان شـب گلـاویز می‌شوم . . . اگـر از مـن ، منے باقی ماند ، روزی بـه او خواهم گفت کـه چه شب‌هایے را بـه انتظارش نشسته‌ام ! قـدر بدانید مـاهِ شب‌های تـارتـان را آن‌هـا هـم روزی رفتنے می‌شوند . . . ✍️
شـایـد ایـن ابـرها کــــه دسـت مـرا از تـو کوتاه کرده‌اند ، فــقــط می‌خواهند لـحـظـه وصـال را شـیـریـن‌تـر کـنـنـد . . . . { إنَّ ٱلصَّـبرَ لَـجَـمـیـلٌ }
🚨 هـشـدار { فـرمـانـده کـل قـوا } بـه سـران و تـصــمیـم‌گـیـران رژیم غاصب صـهـیـونـیـسـتـی و حـامـیـان آن‌ها : ✏️ بـدانـنـد کـه قـتـل عـام و کـشـتـار دسـت جـمـعـے مـردم غـزه { بـلـای بزرگتری } را بـر سـر آنها خـواهـد آورد . . . ۱۴۰۲/۰۷/۱۸ 🇵🇸
{ رژیـم غـاصـب } ، زخـمے غـیـرقـابـل تـرمـیم بـرداشته ؛ هِـیـمـنهٔ درهم شکسته ، و در جـنـگ نـظـامے شکستِ نِـسـبـی خـورده ؛ امّـا ، هـنـوز بـزرگ‌تـریـن و مـؤثـرترین { سلـاحِ نـویـن } ، در دسـتـانِ یـهـود درحـال آتــش‌افـروزی و جـنـگ شـناختی است . . . امـروز { رسـانـه } مـظـلـوم و ظـالـم را جابه‌جا می‌کند ، تـهـاجـم و دفـاع را درهـم می‌ریزد ، جـای پـیروزی و شکست را عـوض می‌کند ؛ و در نـتـیـجـه ، بـر تـنِ لجن‌آلود و پر از زخم‌ِ کاریِ بـاطـل ، کـت‌و‌شـلـوارِ حـق و صـلـح می‌پـوشـاند ! شـایـد در جـنـگ رودررو نـبـاشـیـم ، امّـا مراقب باشیم در «جنگ رسانه» بازی نخوریم و مغلوب نشویم . . . { گوش به فرمان ولےّ } 🇵🇸
هدایت شده از سیّدمعین 🇱🇧🇵🇸
بـاز هـم زلـزلـه در مـشـهـد . . . نـمـاز آیـات فـرامـوش نـشـه ✨
دل بـه دریـا زد ، { مـوجِ نـابے } بـه راه انداخت ؛ اقـیـانـوسِ آرامِ مـا ، { } شد . . . چـنـد صـبـاحے همنشین‌مان بودی و بـه آسمان رفتی ؛ جـای { شـهـاب } مابین ستاره‌هاست . . . فاصله‌مان زیاد است ولی هرشب ، تصویر تو در قـلـبِ مـا پیداست . . . { شـهـاب } !
بـه یـاد چـند فـنـجـان شعری کـه می‌خواندیم ؛ شهاب‌الدین ، دل‌تنگیم . . . ۲۰ مهر ۱۴۰۲
سیّدمعین 🇱🇧🇵🇸
دل بـه دریـا زد ، { مـوجِ نـابے } بـه راه انداخت ؛ اقـیـانـوسِ آرامِ مـا ، { #مـوج_نـاب } شد . . .
. آنقدر زیبا و فنی بود که نمیدانم، می‌تواند جواب درخوری باشد یا نه... نوشته های من، سیاهه و نوشته هایش، نور است... متن من اگر چه دلکِش نیست ولی امیدوارم همین تغییر قالب، معینم را خرسند کند... به زبان معین می‌نویسم، به قول خودش : به زبان قلم..... «پدیدار از خیال» اینکه در خیال کسی باشم و او به یادم، خیلی مرا خوشحال می‌کند خوشحال تر، وقتی که شهابِ در خیال، پا را فرا تر گذاشته و تبدیل به مضمون می‌شود... و باز خوشحال تر، وقتی که شهاب، به رشته قلم درمی‌آید و به دست معین، جاری... خوشحال میشوم که دوستارانی دارم... دوستدار تمام ، از میم تا باء... راستی، خدا چه‌قدر بندگانش را دوست دارد، که آن ها را نه به رشته قلم بلکه به رشته وجود آورده است.... ✍️ کسے کـه قـلـم را به آغوش انگشتانم سپرد . . .
چـه رازے است در ایـن اشـک ؟ ! نمی‌دانم ؛ دل آسـمـان هـم کـــه می‌گیرد ، می‌گرید . . . آسـمـان دل مـن امّـا ، ابـری اسـت . . . گـاهے بی‌غُرِّش و بی‌صدا ، نم‌نمے ، چند قطره‌ای می‌بارد و کمی هوای دلم تازه می‌شود . . . بعد آن هم خبری از آغوش گرم خورشید نیست ، آسمانِ دل ابری است و مـاهِ پشتِ ابرِ مـن ، شاید ، گاهے رخ بنماید و دل‌ربایے کند . . . « آسمان دلم ابری است » ۲۱ مهرماه ، روزی کــه آسمانِ شهر ، اظـهـار هم‌دردی می‌کرد . . .
از هـمان دیـده که دیـده است نبایدها را چـه تـوقـع که بـبیند پـسـر زهـرا را . . . ؟ ! •••
از پـا نـشـسـتـن⁉️ هـرگـز . . .❗ طـوفـان‌ِ ظـلـم و تـندبادِ سِـتَـم ، از دریـاے ، چـنـان مـوجِ خـروشانے متولد کرده ، کــه تـا عـنـکبوتِ یهود را از سـاحـلِ قـدس تطهیر نکند آرام نمی‌گیرد . . . ایـن آتـش را خـود صـهـیـون افروخت و در آن خـواهـد سوخت ؛ { حرکتے کــه در فلسطین آغـاز شـده ، مـنـجـر بــه پـیـروزے کـامـل فلسطینےهـا خـواهـد شـد . . . } ۱۴۰۲/۰۷/۲۲ ••• { گوش به فرمان ولےّ } 🇵🇸
هدایت شده از سیّدمعین 🇱🇧🇵🇸
بـاز هـم زلـزلـه در مـشـهـد . . . نـمـاز آیـات فـرامـوش نـشـه ✨
بـه سـوی شـیـخِ جُون‌تبار ، شـیـخ عزیز ، زکـزاکے . . .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هدایت شده از سیّدمعین 🇱🇧🇵🇸
بـاز هـم زلـزلـه در مـشـهـد . . . نـمـاز آیـات فـرامـوش نـشـه ✨
امـام ، فـرمـانـده است . . .❗ گـاهے بـعـضی تـوهـم می‌زنند امـام زمـان در غـاری شـبـیـه بـه «حـرا» یـا خیمه‌ای در دل بیابان در حـال عـبـادت است ؛ گـاهی می‌رود به کـربلا زیارت و گـاهی هم مدینة ؛ شاید بـا ردایے سفید ، شالی سـبـز و صندل‌هایی قـهـوه‌ای رنـگ ، آرام‌آرام بـیـن کوچه‌ها ، تک و تنها و غریبانه راه می‌رود و آهے می‌کشد ؛ شـایـد آنـهـا امـام را بـا یـک نـظـاره‌گرِ مـطـلق و عـابدی زاهـد و سجاده‌نشین اشتباه گرفته‌اند ؛ امـام آنـها یـک کنج عزلت گزیده‌ایست کـه روز و شب گـریـه می‌کند و برای شیعیانش تـوبـه ؛ شیعیانش هم { جمعه‌ها } ندبه می‌کنند و با گریه کردن «انتظار» را معنا ! خنده‌دار نیست ، گـریـه‌دار است ! هـمـین برای غربتش کافے است و توهین است بـه شأن { امـام } . . . « امـام » ، یعنی فرمانده ! امـام یعنی در دل میدان نمی‌گوید { بـرو } ، می‌گوید { بیا } ! امـام همان کسی‌ است کـه در طـراحـے چند ماههٔ ، کنار میز فرماندهی بود ؛ همان کسی است کـه طبیبانه زخـم‌هـای مـجـاهـدان را درمـان می‌کند ، پـدرانـه دست نوازش بـر سـر یتیمان فلسطینے می‌کشد ، پـابـه‌پـاے هـمسران شــهـیـد شیون می‌کند و بـا داغِ شش‌ماهه‌های پرپر شده می‌سوزد . . . امـام هـمـان کسی است کـه بـه وقت پرتاب مـوشـک ، بلند یازهرا «سلام‌الله‌علیها» می‌گوید ، کـنار رزمندگان تـفـنگ بـه دسـت می‌گیرد و شـیـعـیـانـش پـابـه‌پـای او «انـتـظار» را مـعنا می‌کنند ؛ دسـت و سـر و جـان می‌دهند و تـا آخـریـن قطرهٔ خـون ، پـای ولے می‌ایستند . . . امـام ، فـرمـانـده است . . .❗ 🇵🇸
قـلـم نـشـکـسـت ، صداے شـ‌کـ‌سـ‌تـ‌نـم را شنیدم ؛ قـ‌ لـ‌ بـ‌ م تـ‌کـ‌ ـه تـ‌کـ‌ ـه شد . . .💔