شـایـد ایـن ابـرها کــــه دسـت مـرا از
تـو کوتاه کردهاند ،
فــقــط میخواهند لـحـظـه وصـال را
شـیـریـنتـر کـنـنـد . . . .
{ إنَّ ٱلصَّـبرَ لَـجَـمـیـلٌ }
🚨 هـشـدار { فـرمـانـده کـل قـوا } بـه
سـران و تـصــمیـمگـیـران رژیم غاصب
صـهـیـونـیـسـتـی و حـامـیـان آنها :
✏️ بـدانـنـد کـه قـتـل عـام و کـشـتـار
دسـت جـمـعـے مـردم غـزه { بـلـای بزرگتری }
را بـر سـر آنها خـواهـد آورد . . .
۱۴۰۲/۰۷/۱۸
#کلامِ_ولے
🇵🇸 #فلسطین
#طوفان_الأقصى
{ رژیـم غـاصـب } ، زخـمے غـیـرقـابـل تـرمـیم
بـرداشته ؛ هِـیـمـنهٔ #صهیونیست درهم شکسته ،
و در جـنـگ نـظـامے شکستِ نِـسـبـی خـورده ؛
امّـا ،
هـنـوز بـزرگتـریـن و مـؤثـرترین { سلـاحِ نـویـن } ،
در دسـتـانِ یـهـود درحـال آتــشافـروزی و
جـنـگ شـناختی است . . .
امـروز { رسـانـه } مـظـلـوم و ظـالـم را جابهجا
میکند ، تـهـاجـم و دفـاع را درهـم میریزد ،
جـای پـیروزی و شکست را عـوض میکند ؛
و در نـتـیـجـه ، بـر تـنِ لجنآلود و پر از زخمِ
کاریِ بـاطـل ،
کـتوشـلـوارِ حـق و صـلـح میپـوشـاند !
شـایـد در جـنـگ رودررو نـبـاشـیـم ،
امّـا مراقب باشیم در «جنگ رسانه»
بازی نخوریم و مغلوب نشویم . . .
{ گوش به فرمان ولےّ }
🇵🇸 #فلسطین
#طوفان_الأقصى
#انتشار_دهید { فور یا کپے }
یـا
خودتون بنویسید ؛
بـایـد ایـن زنگ خطر رو گوشزد کنیم . . .
هدایت شده از معین 🇵🇸
بـاز هـم زلـزلـه در مـشـهـد . . .
نـمـاز آیـات فـرامـوش نـشـه ✨
دل بـه دریـا زد ،
{ مـوجِ نـابے } بـه راه انداخت ؛
اقـیـانـوسِ آرامِ مـا ، { #مـوج_نـاب } شد . . .
چـنـد صـبـاحے همنشینمان بودی و بـه
آسمان رفتی ؛
جـای { شـهـاب } مابین ستارههاست . . .
فاصلهمان زیاد است ولی هرشب ،
تصویر تو در قـلـبِ مـا پیداست . . .
{ شـهـاب }
#معین
#مخاطب_خاص !
بـه یـاد چـند فـنـجـان شعری کـه میخواندیم ؛
شهابالدین ، دلتنگیم . . . ۲۰ مهر ۱۴۰۲
.
آنقدر زیبا و فنی بود که نمیدانم، میتواند جواب درخوری باشد یا نه...
نوشته های من، سیاهه و نوشته هایش، نور است...
متن من اگر چه دلکِش نیست ولی امیدوارم همین تغییر قالب، معینم را خرسند کند...
به زبان معین مینویسم، به قول خودش : به زبان قلم.....
«پدیدار از خیال»
اینکه در خیال کسی باشم و او به یادم، خیلی مرا خوشحال میکند
خوشحال تر، وقتی که شهابِ در خیال، پا را فرا تر گذاشته و تبدیل به مضمون میشود...
و باز خوشحال تر، وقتی که شهاب، به رشته قلم درمیآید و به دست معین، جاری...
خوشحال میشوم که دوستارانی دارم...
دوستدار تمام #موج_ناب، از میم تا باء...
راستی، خدا چهقدر بندگانش را دوست دارد، که آن ها را نه به رشته قلم بلکه به رشته وجود آورده است....
✍️ #شهابالدین
کسے کـه قـلـم را به آغوش انگشتانم سپرد . . .
چـه رازے است در ایـن اشـک ؟ !
نمیدانم ؛
دل آسـمـان هـم کـــه میگیرد ، میگرید . . .
آسـمـان دل مـن امّـا ،
ابـری اسـت . . .
گـاهے بیغُرِّش و بیصدا ، نمنمے ، چند قطرهای
میبارد و کمی هوای دلم تازه میشود . . .
بعد آن هم خبری از آغوش گرم خورشید نیست ،
آسمانِ دل ابری است و مـاهِ پشتِ ابرِ
مـن ، شاید ، گاهے رخ بنماید و دلربایے کند . . .
« آسمان دلم ابری است »
#معین
۲۱ مهرماه ، روزی کــه آسمانِ شهر ،
اظـهـار همدردی میکرد . . .