امـام ، فـرمـانـده است . . .❗
گـاهے بـعـضی تـوهـم میزنند امـام زمـان
در غـاری شـبـیـه بـه «حـرا» یـا خیمهای در
دل بیابان در حـال عـبـادت است ؛
گـاهی میرود به کـربلا زیارت و گـاهی هم مدینة ؛ شاید بـا ردایے سفید ، شالی سـبـز
و صندلهایی قـهـوهای رنـگ ، آرامآرام بـیـن
کوچهها ، تک و تنها و غریبانه راه میرود و
آهے میکشد ؛
شـایـد آنـهـا امـام را بـا یـک نـظـارهگرِ مـطـلق
و عـابدی زاهـد و سجادهنشین اشتباه گرفتهاند ؛
امـام آنـها یـک کنج عزلت گزیدهایست کـه
روز و شب گـریـه میکند و برای شیعیانش تـوبـه ؛
شیعیانش هم { جمعهها } ندبه میکنند و با
گریه کردن «انتظار» را معنا !
خندهدار نیست ، گـریـهدار است !
هـمـین برای غربتش کافے است و توهین
است بـه شأن { امـام } . . .
« امـام » ، یعنی فرمانده !
امـام یعنی در دل میدان نمیگوید { بـرو } ،
میگوید { بیا } !
امـام همان کسی است کـه در طـراحـے
چند ماههٔ #طوفان_الأقصی ، کنار میز
فرماندهی بود ؛
همان کسی است کـه طبیبانه زخـمهـای مـجـاهـدان را درمـان میکند ، پـدرانـه
دست نوازش بـر سـر یتیمان فلسطینے میکشد ،
پـابـهپـاے هـمسران شــهـیـد شیون میکند
و بـا داغِ ششماهههای پرپر شده میسوزد . . .
امـام هـمـان کسی است کـه بـه وقت پرتاب
مـوشـک ، بلند یازهرا «سلاماللهعلیها» میگوید ،
کـنار رزمندگان تـفـنگ بـه دسـت میگیرد و
شـیـعـیـانـش پـابـهپـای او «انـتـظار» را مـعنا
میکنند ؛ دسـت و سـر و جـان میدهند و
تـا آخـریـن قطرهٔ خـون ، پـای ولے میایستند . . .
امـام ، فـرمـانـده است . . .❗
#امامِ_من
🇵🇸 #فلسطین
ایـن روزها کــه نبرد { حـق } و { بـاطـل } بـه
اوج خـود رسـیـده ، جـای خالے شما بیش از پیش
حـس میشود ؛
دنـیـا چـه بداند چـه نداند «منتظر» توست . . .
هرکس کــه برای اعتلـای { عدالت } دست بـه
آسمان میبرد و برای مـظـلـومـیـن دعا میکند ،
و یـا مشت گره میکند و بـر سـر ظـالـم فریاد میزند ،
در «حقیقت» برای آمدن تـو { قدم } برداشته . . .
میخواهد شیعه باشد یا سنے ،
مسلمان باشد یا نامسلمان ،
اهـل کتاب باشد یـا نباشد ،
دیـن داشته باشد یا نـه ؛
امروز هـر «انسانے» در هـر جای ایـن کُرهٔ خاکی ،
کـه جـانش از ظـلم به لب آمده ،
و بےتاب و تـشـنهٔ حق شده ،
هَـل مِـن مُـعـیـن تـو را لبیك گفته ،
«مضطر» شـده و چـشـم بـه راه است . . .
آقـا جـان بـیـا ،
یـک جـهـان مـنـتـظـر تـوسـت ،
بـیـا . . . !
#امامِ_من
🇵🇸 #فلسطین
شـیعـیـان ایـن امـام ،
مـرزی نمیشناسند و در هـر جـایے مسلحاند !
فرقی نمیکند در #فلسطین زیر آتش ،
یـا در ایـران و یـمـن و لـبـنان و هرجای دیگر ؛
آنـهـا مسلحاند ؛ یکی بـه سلاحِ قـلـم و دیگری
بـیـان ، آن یـکی در دل دانشگاه و مدرسه ؛
یکی با سـنـگـر علم و آن یکی با رسانه !
آنها نشستن نمیشناسند ؛ جـهاد را فـقط بـه
شمشیر نمیدانند ؛
گـوش بـه { فـرمـان } نه ، گوششان بـه
{ دهان } مُسلِمِ امامشان است و بـه جـانِ
کـلـامـش دل میدهند ؛ آنهـا آتـش بـــه
اختیار هستند و منتظر فرمان نمیمانند . . .
همیشه در دل مـیـدان هستند و پا پس نمیکشند .
اما قبل از هرچیز ، مـجـاهـدانِ جهادِ اکــبــر ،
و مـبارز جنگ درون خود هستند . . .
از سـیـمِ خـاردار نفسشان عبور کردهاند ؛
بـا تمام وجود لـمـس کردهاند ،
{ اگر چنانچه میخواهی از سیمِ خارادار
رد بشی ، اول باید از سیم خارادار نفست
عبور کنی . . . }
وقتی گرفتار خودمان هستیم ،
نمیتوانیم کاری انجام بدهیم . . .
#امامِ_من
🇵🇸 #طوفان_الأقصی