eitaa logo
معین 🇵🇸
699 دنبال‌کننده
321 عکس
56 ویدیو
21 فایل
﷽ ✍️ گاهی دل دست به قلم می‌شود و بـه روے کاغذ خوش‌رقصے می‌کند : #معین _ معین ؟! : یارے کنندهــ. •| امید است معینِ معینِ جهانیان باشیم . . . https://daigo.ir/secret/SeyedMoein حرفامون : @Mosahebat_Shagerdha «صرفا جهت آرشیوِ سیاهی‌های کاغذ...»
مشاهده در ایتا
دانلود
این کار مورد پسند مادر بنده هم قرار گرفت و علاقه داشتن به ۴ نفر دیگه هم عیدی تقدیم کنن: ۱. ادمین محترم کانال صراط نور ، خانم «ایزدی» که طی یه حرکت زیبا عیدی‌شون رو به رفیق‌شون دادن 👌 جالبه ایشون همون کسی هستن که تو ناشناس گفتن من عیدی می‌خوام و من بهشون قول عیدی معنوی دادم، و بعد اسمشون هم دراومد . . . ۲. خانم «رئوفا» ادمین محترم کانال یه انسان ساده ۳. «سیدة» خانم هم که ادمین کانال واقعا قابل استفاده حیات‌القلوب هستن 🤌 ۴. رفیق گلمون، آقای «برزگر» که تنها آقایی بودن که اسمشون دراومد 🧔🏻😄
ألحَمْدُللّه ألّذی خَلَقَ ألحسن ❤️
بسم الله الذی خلق الحسن گاهی یاکریمِ دلم به صحن‌و‌سرای آقای کریم پر می‌زند و سرِ خوانِ حسن مُتِنَعِّم می‌شود؛ سفره‌ای که جمع و طعامش ذره‌ای کم نمی‌شود. حبّ او از بچگی در من نبوده است؛ آنقدر حسین حسین گفتیم تا بزرگ شویم و بگوییم حسن؛ یا شاید اشک‌های بر حسین آبیاری حُبّ حسن بود، ویا سینه‌زدن‌هایمان دَقّ‌ُالباب خانه‌ی حسن؛ هرچه هست، حس لطیف و احساس غریبی است، می‌شود تا صبح، به یاد حسن خندید و گریه کرد . . . «آقای کریم» ۱۶ رمضان، ۱۸ فروردین ۱۴۰۱
بغض کردم، خندیدم بعد نماز، سی‌و‌سه بار گفتم: ألحَمْدُللّه ألّذی خَلَقَ ألحسن ❤️
نکنه هرکار کردیم به باد بره 🍃 الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا ﻫﻤﺎﻥ‌ﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺗﻤﺎم ﺗﻠﺎﺷﺸﺎﻥ، ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺩﻧﻴﺎ ﺑﺮ ﺑﺎﺩ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺧﻴﺎﻝ ﻣﻲ‌ﻛﻨﻨﺪ ﺧﻴﻠﻲ ﻫﻨﺮ ﻛﺮﺩﻩ‌ﺍﻧﺪ؟! 📚 : کهف «۱۰۴» 📖 : جزء 6️⃣1️⃣ 🌙
صبح امروز، تیغِ زهری مژده‌ی دیدار زهرا را به حیدر می‌دهد . . .💔
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم می‌گویم اولش که همین حرف آخر است خیری اگر رسیده به ما لطف مادر است (ترجیحا با حال مناسب خوانده شود) سلام بر حیدر مظلوم . . . ._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._. همان لحظه‌ای که خاک دستانم را به روی قبر خاکی تو تکان دادم، همان لحظاتی که بچه ها را به خانه می‌بردم و خودم را کنار تو جا می‌گذاشتم، قدم های کوچک برمی‌داشتم و گاهی به عقب نگاه میکردم، همان لحظه‌هایی که علت رو گرفتن ها و دست بر دیوار گرفتن هایت را فهمیدم، جان دادم؛ علی سال‌هاست که جان داده است. فاطمه جان! بدون تو علی بودن سخت است، خیلی سخت؛ آنقدر که یک شَبه پیر شدم، این محاسن سفید سی‌سال است که با من است؛ من این‌ها را در غم دوری تو سفید کرده‌ام. شاید بهتر است سختی‌های مرا از دل چاه بپرسی ! در نبود تو رفاقت ما قدیمی شده . . . مردم که می‌گویند سی‌سال، اما خدا می‌داند برای من چگونه گذشت؛ ثانیه های فراق سال‌ها می‌گذرد و من عمری‌ست مرده‌ام. این بار که به مسجد می آمدم لحظه شماری میکردم، این‌بار تو به دنبال من نبودی، من به شوق پروازِ به سوی تو قدم برمی‌داشتم. مرغابی ها هم که آمده‌اند و دامن‌گیر من شدند، چشمانِ مشتاق مرا که دیدند، رهایم کردند. در سجده بودم که مژده دیدارت به من رسید، به خدای علی قسم ! بعد عمری مرگ، حیات تازه گرفتم؛ از شوق وصال تو، کعبه دوباره شکاف برداشت. «شوق وصال» شاید ۱۹ رمضان ۱۴۴۴، ۲۱ فروردین ۱۴۰۲
خدایا به حق دیدار علی و فاطمه ما رو به مهدیِ فاطمه برسون . . .💔