eitaa logo
معین 🇵🇸
728 دنبال‌کننده
321 عکس
56 ویدیو
21 فایل
﷽ ✍️ گاهی دل دست به قلم می‌شود و بـه روے کاغذ خوش‌رقصے می‌کند : #معین _ معین ؟! : یارے کنندهــ. •| امید است معینِ معینِ جهانیان باشیم . . . https://daigo.ir/secret/SeyedMoein حرفامون : @Mosahebat_Shagerdha «صرفا جهت آرشیوِ سیاهی‌های کاغذ...»
مشاهده در ایتا
دانلود
صـداے پـاے آمـدنـش را دوسـت دارم ؛ بـوے شـعـبـان هـمـچـو خـاک بـاران‌خـورده جـانے تـازه مےبـخـشـد بـہ‌ جـانـم ! امـا وقـتے مےرسـد و رودررو مےشـویـم ، قـبـل از آنـکـہ‌ بـغـض خـودش را پـیـدا کـنـد ، مےشـکـنـد . . . رسـول خـدا هـم در هـمـان آغـوشِ اولِ حـسـیـن گـریـسـت . . . عـب‍ـاس نـوزاد بـود کـہ‌ مـولـا بـوس‍ـہ‌ بـر دسـتـانـش مـےزد و اشـک مےریـخـت . . . آیـنـده‌اے کـہ‌ نـیـامـده ، اشـک آنـهـا را درآورده بـود ؛ چـطـور آتـشـے کـہ‌ سـال‌هـاسـت دل شـیـعـہ‌ را مـےسـوزانـد گُـر نـگـیـرد ؟! مـگـر نـگـفـتـہ‌ایـد بـہ‌ حـزن‌تـان مـحـزون شـویـم و بـہ‌ شـادےتـان شاد ؟! چـطـور در روزهـایـے کـه رسـول و جـان رسـول اشـک ریـخـتـنـد شـاد بـاشـم ؟! اصـلـاً نـمےدانـم چـطـور مےشـود نـام حـسـیـن را شـنـیـد و بـےتـاب نـشـد ؟! چـطـور مےشـود اسـم عـمـوعـبـاس بـیـایـد و حـرفے از سـہ‌سـالـہ‌ و سـکـیـنـہ‌ بـہ‌ مـیـان نـیـایـد ؟! شـعـبـان دلِ مـرا بـیـشـتـر تـنـگِ مـحـرم مےکـنـد ؛ بـہ‌وقـتِ شـادےِ هـمـہ‌ ، گـریـہ‌ کـردن سـخـت اسـت . . . راسـت مےگـویـنـد ؛ اصـلـاً حـسـیـن جـنـس غـمـش فـرق مےکـنـد ، ولـادتـش هـم اشـک مـرا در مےآورد . . . « ماه مغموم ۲ » ✍️ 🌙 شـبے کـه دیـگـران می‌خـنـدیـدنـد و مـن . . . ۴ شـعـبـان ۱۴۴۵ ، ۲۵ بـهـمـن ۱۴۰۲
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 🎙️ | دردِ دل...💔 " امشب داغ دلم تازه می‌شود ، می‌دانم تو از من دل‌تنگ‌تری ؛ بیا در آغوشم بگیر و به این فراق پایان بده . . . " ✍️ بـه قـلـم 💐 ____________ 🆔 @Moein_Ch |
هدایت شده از معین 🇵🇸
سـلـام آقـا جـان ! چـقـدر صـبـر دارے شـمـا ؛ بـه مـا گـفـتـه بـودنـد ، کـسے بـیـش از خـودمـان دوسـتـمـان نـدارد ، امّـا حـالـا کـه از خـود خـسـتـه‌ام و بـراے تـو می‌نـویـسـم می‌فـهـمـم ، مـرا بـیـش‌ از خـودم ، تـو دوسـت دارے . . . چـرا کـه اگـر دعـوت شـمـا نـبـود ، دسـت بـر قـلـم نـمی‌بـردم . و چـه خـوش‌مـوقـع دعـوت می‌کـنے غـلـامـت را ؛ هـمـیـشـه دسـت می‌گـیـرے امّـا در سـخـتے و بـلـا بـیـش‌تـر ؛ شـایـد طـاقـت نـدارے نـاخـوش‌احـوالےام را . . . و نـمی‌دانـم چـطـور خـسـتـه نـمی‌شـوی از مـن ؟! مـن کـه دائـمـاً مُـسَـبِّـب‌ُٱلْـأَسْـبـاٰبِ زحـمـت شـمـام ، حـتے گـاهے «مـن» حـوصـلـه‌ام را نـدارد ، می‌دانـم اگـر می‌شـد ، او هـم جا می‌زد . . . چـه می‌شـود روزے ، کـه نـزدیـک هـم بـاشـد ، آنـقـدر بـرایـت دل‌بـرے کـنـم ، کـه تـمـام خـسـتـگےِ تـنـت بـیـرون رَوَد ، خـسـتـگےِ یـك عـمـر بـار مـرا بـه دوش کـشـیـدن . . . ✍️ 📜 لـبـخـندِ رضـایـت تـو ، رؤیـاے شـیـریـنِ مـن ؛ ۲۳ خرداد ۱۴۰۲
هدایت شده از معین 🇵🇸
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 🎙️ «۲» | بدهکار . . . " چـشـم‌هـایـم بـرای یـک عــمــر سـرگـردانی شـکـایـت نـوشـتـه‌انـد ؛ گوش‌هایم از نـشـنیـدن صـدای تــو شـکـوه می‌کنند ؛ سـیـنـه‌ام در تمنای آغوش گلایه و دستانم دل‌تنگ گرمای دستانت شیون می‌کنند . . . " ✍️ بـه قـلـم ____________ 🆔 @Moein_Ch |
. ۳۶۵ روز اسـت چـیـزے نـدارم کـہ‌ بـگـویـم ؛ نـوشـتـہ‌هـایـم لـبـریـز از شـرمـنـدگے و سـیـنـہ‌ام پـر از درد . . . چـقـدر اشـک نـریـخـتـہ‌ دارم ؛ چـقـدر بـغـض نـشـکـسـتـہ‌ و آه نـکـشـیـده . . . اے بـہ‌ فـداے دلِ تـنـگ‌تـرت در فـراقِ مـن ! اے بـہ‌ فـداے تـوبـہ‌هـاے مـکـررت بـہ‌جـاے مـن ! اے بـہ‌ فـداے گـریـہ‌هـاے شـبـانـہ‌ات بـراے مـن ! آقـا جـان ! دلـم بـی‌قـرار اســت ، نـمی‌دانـم چـہ‌ می‌خـواهـم بـگـویـم ؛ اگـر عـاشـقے بـدون عـمـل مـمـکـن نـیـسـت ، بـارهـا گـفـتـہ‌ام ، بـہ‌ زبـان هـم کـہ‌ شـده دوسـت دارمـت ! ایـن روزهـا خـیـلی دلـم هـواے تـو دارد ؛ ذکـر یـاصـاحـب‌الـزمـان از لـبـم نـمی‌افـتـد و دلـم هـربـار پـر می‌کـشـد . . . شـمـا را بـہ‌ حـرمـت مـیـهـمـانے خـدا ! شـمـا را بـہ‌ هـمـان چـیـزے کـہ‌ نـمی‌تـوانـم بـه آن قـسـم بـخـورم ! از ایـن فـراق خـسـتـہ‌ام ، پـر از دردم . . . می‌دانـم بـرایـت عـزیـزم ، شـمـا را بـہ‌ جـان خـودم دسـتـم را بـگـیـر و بـہ‌ خـودت بـرسـان ! می‌دانـم شـمـا بـہ‌ ایـن وصـال مـشـتـاق تـرے . . . بـہ‌ زبـان هـم کـہ‌ شـده ، دوسـت دارمـت . . .♥️ ✍️ 📜 آخرین شبِ ۱۴۰۲ ، آخرین صفحهٔ دفترِ نامه‌هایم . . . صـحـن گـوهـرشـاد ، روبه‌روی گـنـبـد طـلا
, مادربزرگ‌ها فرق می‌کنند ! گاهی حتی بیشتر از مادرها هوای نوه‌هایشان را دارند . . . در هر شرایطی آغوش پر مهرشان به رویت باز است ؛ با کمی خواهش و نازکردن می‌شود آن‌ها را واسطه‌ی رسیدن به حاجت کرد . . . هیچوقت بدی‌ها و عیب و ایراد‌ها را نمی‌بینند و دائما قربون‌صدقه می‌روند ؛ یکی دو بار که به آنها سر بزنی و حالشان را بپرسی ، انگار دنیا را به آن‌ها دادی ؛ نوه مورد علاقه‌شان می‌شوی و مدام می‌پرسند : چیزی نمی‌خوای پسرم؟! چیزی لازم نداری مامان جان؟!... مگر نه این است که شما جدة‌ی فرزندانِ مادرم زهرا هستید؟! به اعتبار شال سبزم و نام شیعه ، مادربزرگ می‌خوانمتان . . . خیلی بیشتر از زیاد ، محتاج آغوش پرمهر و دست نوازشت هستم؛ محتاج اینکه بدی‌هایم را نبینی و هوایم را داشته باشی‌ . . . نمی‌دانم چطور، اما چند وقتی است بیشتر دوستت دارم ، شاید احساس می‌کنم شما هم مرا دوست دارید و رازی بین ما هست... به خاطر سلام‌های بعد از نمازم به شما، نمی‌پرسی چه می‌خواهی پسرم؟! می‌خواهم سفارشم را به دخترت زهرا و پسرش مهدی بکنی ، سفارش شما ردخور ندارد ! مگر می‌شود مادر امر کند و فرزندان اطاعت نکنند ؟! آن هم اگر فاطمه و مهدی باشند... چه چیزی بهتر از اینکه رضایت و خوشحالی شما را با رسیدگی به من به دست بیاورند...؟! ✍️ 🥀 حاجت دیشبم را هم پیگیری کن مادرجان ! رحلت جَدَّتی، خدیجة‌الکبری، ۱۲ فروردین ۱۴۰۱
. آمـدے تـا مـاه مـهـمـانے خـدا را کـامـل کـنے ؛ پا در قـلـب مـاه گذاشتی ، رمضان کـریـم شـد...✨ عـلے بـا تـو بـابـا شـد ، فـاطـمـه بـا تـو مـادر شـد . . .♥️ اگـر حُـسـَیـن مُصَغَّر حَـسَـن اسـت ، یـاٰ لَـلـعَجَب ! مـا حـسـیـن را هـم نـفـهـمـیـدیـم . . . و چـه زیـبـا بـرادری کـردی ، مـا را بـه دسـت خـود حـسـیـنے کـردی ؛ حـسـیـن هـم مـا را بـراے تـو سـوا کـرده ! . . . آرے ، امام حـسـنے شده‌ام به لطف دستانِ حـسـیـن...💚 ✍️ 💐 .
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
• 🎙️ «۳» | شوقِ وصال " فـاطـمـه جـان ! بـدون تـو عـلے بـودن سـخـت است ، خـیـلی سـخـت . . . علے ، سال‌هاست که جان داده است... " ✍️ بـه قـلـم 🥀 💔 ____________ 🆔 @Moein_Ch |
. هـمـان لـحـظـہ‌اے کـہ‌ خـاک دسـتـانـم را بـہ‌ روے قـبـر خـاکے تـو تـکـان دادم ، هـمـان لحظاتی کـہ‌ بـچـہ‌هـا را بـہ‌ خـانـہ‌ می‌بـردم و خـودم را کـنـار تـو جـا می‌گـذاشـتـم ، قـدم‌هـاے کـوچـک بـرمی‌داشـتـم و گـاهے بـہ‌ عـقـب نـگـاه می‌کـردم ، هـمـان لـحـظـہ‌هـایـے کـہ‌ عـلـت رو گـرفـتـن‌هـا و دسـت بـر دیـوار گـرفـتـن‌هـایـت را فـهـمـیـدم ، جـان دادم ! عـلےِ تـو ، سـال‌هـاسـت کـہ‌ جـان داده اسـت . . . ! فـاطـمـہ‌ جـان ! بـدون تـو عـلے بـودن سـخـت اسـت ، خـیـلی سـخـت ؛ آنـقـدر کـہ‌ یـک‌شَـبـه پـیـر شـدم ، ایـن مـحـاسـن سـفـیـد سی‌سـال اسـت کـہ‌ بـا مـن اسـت ؛ مـن ایـن‌هـا را در غـم دورے تـو سـفـیـد کـرده‌ام . شـایـد بـهـتـر اسـت سـخـتـےهـاے مـرا از دل چـاه بـپـرسی ! در نـبـود تـو ، رفـاقـت مـا صمیمی شـده . . . مـردم کـہ‌ می‌گـویـنـد سےسـال ، امـا خـدا مـےدانـد بـراے مـن چـگـونـہ‌ گـذشـت ؛ ثـانـیـہ‌‌هـاے فـراق سـال‌هـا می‌گـذرد و مـن عـمـری‌سـت مـرده‌ام . ایـن بـار کـہ‌ بـہ‌ مـسـجـد مے‌آمـدم لـحـظـہ‌ شـمـاری می‌کـردم ، ایـن‌بـار تـو بـہ‌ دنـبـال مـن نـبـودی ، مـن بـہ‌ شـوق پـروازِ بـہ‌ سـوے تـو قـدم بـرمی‌داشـتـم . مـرغـابےهـا هـم کـہ‌ آمـده‌انـد و دامـن‌گـیـر مـن شـدنـد ، چـشـمـانِ مـشـتـاق مـرا کـہ‌ دیـدنـد ، رهـایـم کـردنـد . در سـجـده بـودم کـہ‌ مـژدهٔ دیـدارت بـہ‌ مـن رسـیـد ، بـہ‌ خـداے عـلے قـسـم ! بـعـد عـمـرے مـرگ ، حـیـات تـازه گـرفـتـم ! از شـوق وصـال تـو ، کـعـبـہ‌ دوبـاره شـکـاف بـرداشـت . . . «شوق وصال» شاید ✍️ 💔 ۱۹ رمضان ۱۴۴۴، ۲۱ فروردین ۱۴۰۲
♥️ https://eitaa.com/Moein_Ch/5363 سلام خیلی خوشگل بود سطح پادکستم خیلی بالا رفته بود به نسبت قبلیا التماس خیلی دعا. _ علی سال هاست که جان دادست ... الان نمیدونم چی بگم ولی از شدت بغض گلوم فقط میخوام گریه کنم اجرکم عندالله _ https://eitaa.com/Moein_Ch/5363 سلام سید خوب بود. خیلی پیشرفت کردید و تسلط بیشتری پیدا کردید. از اوایل کتاب ماه رجب پیشرفت زیادی کردید.. خدا خیرتون بده _ https://eitaa.com/Moein_Ch/5363 سلام خیلی عالی و سوزناک شده میتونین برای ما هم کاری رو اینجوری درست کنین ؟ ___ سلام و نور ✨ از همهٔ عزیزانی که با پیام‌هاشون باعث دل‌گرمیِ تیمِ معین میشن عمیقاً ممنونم و متشکر 🙏 خیر ببینید الهی ، قوت قلبید . . . این‌بار با میکروفن ضبط شده بود ، شاید مؤثر بوده ؛ خداروشکر می‌کنم اگر پیشرفت ظاهری داشتیم ، دعا کنید باطنی و نیت‌مون هم پیشرفت همیشگی داشته باشه 🌿 و چقدر خوشحال میشیم اشک‌تون رو اینجوری دربیاریم ، الحمدلله و اینکه من صدای خاصی ندارم و گوینده نیستم ؛ اما نوشته‌های رو دوست دوست دارم با صدای خودم تقدیم‌تون کنم ؛ علی ای حال مخصوص نوشته‌های معینه ، هرچند چند بار بعضی از ‌رو هم توی توی مصاحبت ویس گرفتم و خوندم ، اما کاملاً دلی بود . . . خیلی التماس دعا .
. کـشـکـولِ ✍️ : رؤیای دست‌فروش دل‌خوشیِ دل غنچه‌ی غمگین گردگیریِ زمین تحقق یک رؤیا ( داستان من و حسین ) آغوش گشنه یاسِ ارغوانی ( شهادت حضرت مادر ) بازگشت دزد برای برادرم بابای۲ *رمان‌طوری دل‌سوخته لحنِ نگاه پرستوهای سرگردان شرمنده دل‌خراش مثلِ امام سیاهِ سفید عطش خشم شب ماهِ مغموم روسیاه تمنای اسارت یادآورِ بهار حرف دل۱ حرف دل۲ سلام به دل‌تنگی خانه تکانی سلام مادرم حرف دل۳ بوی اربعین *سفرنامه هفت ضرب *سفرنامه فیلم‌ناک *سفرنامه خانواده‌ای از قوم عاد! *سفرنامه خصومتی که نبود *سفرنامه قضاوت ممنوع! *سفرنامه ماه و خورشید سفارش حرف دل۴ آقای کریم ( ولادت آقای کریم ) حرف‌دل۵ حرف‌دل ۶ شوق وصال ( وصالِ تلخِ علی و فاطمه ) به‌روی ابرها حرف‌دل ۷ حرف‌دل ۸ میزبانِ غریب حرف‌دل ۹ هوای حرم حرف‌دل ۱۰ سِیّد رُکنُ‌الدّین ۱ حرف‌دل ۱۱ چند کلام از سیّدمعین ۱ حرف‌دل ۱۲ حرف‌دل ۱۳ جنون ساحل و دریا سِیّد رُکنُ‌الدّین ۲ حرف‌دل ۱۴ معشوق مهجور جنونِ مجنون تخیل ( پیشنهاد سرآشپز ) حرف‌دل ۱۵ حرف‌دل ۱۶ حرف‌دل ۱۷ حرف‌دل ۱۸ حرف‌دل ۱۹ حرف‌دل ۲۰ شاید منِ مــ🌙‌ه ( سیدمعین زیباست ، از دور ! ) هم‌اکنون حرف‌دل ۲۱ (ازدواج مادر و پدر) سرگردان ! ( حرم برادرِ حسین ) جنة‌الأعلیٰ ( بین‌الحرمین ) معین‌بن‌موسی ( حرمِ جدّم ) لبخند مادر ( ایوان نجف ) شرف حیات ( عید غدیر ) مباهله تسویه حساب حرف‌دل ۲۲نعمتِ حسین ( پایان دهه اول محرم ) طلوع رقصِ پا معصیت شاید ، گاهے هنگام بستن کوله وصلهٔ ناجور ( نجف اشرف ، خانهٔ پدری ) پسرها مادری هستند (شب جمعه ، کربلا) بودی ، هستم . . .( یا ابوالفضل العباس ) پردهٔ خیال (پیشنهاد سرآشپز) تمام شد ! ( پایان محرم و صفر ) شمایی که . . . چند کلام از سیدمعین ۲ چَکاچک هدیهٔ دوباره ( تولد شهید حسین‌آقا ) گفت ، گفتم ۱ گفت ، گفتم ۲ علت آرامش ماه ماهِ من وصالِ شیرین‌تر فلسطین ۱ شهاب آسمان دلم ابری است فلسطین ۲ امام فرمانده است ۲/۱ دنیای منتظر . . . امام فرمانده است ۲/۲ فلسطین ۳ ( دعا ) اسعد الله ایامکم ؟! فلسطین ۴ فلسطین ۵ دلِ پاکِ کاغذ قلمِ خوش‌ادا . . . رگِ خواب قلم کاش فقیر بودم ! حسین به مادرش می‌گوید . . . لکهٔ ننگ نبضم را بگیر . . . گفت ، گفتم ۳ غنچهٔ پژمرده آقای صبور نامه‌های خوانده شده دانشجوها شهید ‌می‌شوند گمنام زمین ، خوشنام آسمان ! (لاله‌های گمانم) اوْلای من مناسبت‌های بی‌رحم ( تولدم . . . ) عاقبتی که زود رسید . . . أم‌الأدب فلسطین ۶ فاطمه را نمی‌شود فهمید...( ولادت حضرت مادر ) بکشید ما را ( حادثهٔ کرمان ) ساحل آرامش بغض شکسته ماه مغموم ۲ عرقِ شرم گوشهٔ صحن انقلاب نوشته‌های لبریز . . .(آخرین نوشتهٔ ۱۴۰۲) رمضان کریم شد ! (ولادت آقای کریم) فرماندهٔ میدان‌ها . . . حکایت همچنان باقی‌ است . . . 📖 .