eitaa logo
معین 🇵🇸
702 دنبال‌کننده
321 عکس
56 ویدیو
21 فایل
﷽ ✍️ گاهی دل دست به قلم می‌شود و بـه روے کاغذ خوش‌رقصے می‌کند : #معین _ معین ؟! : یارے کنندهــ. •| امید است معینِ معینِ جهانیان باشیم . . . https://daigo.ir/secret/SeyedMoein حرفامون : @Mosahebat_Shagerdha «صرفا جهت آرشیوِ سیاهی‌های کاغذ...»
مشاهده در ایتا
دانلود
زاد و توشه‌ام سنگین از گناه است و طولِ طریق ناامیدم می‌کند؛ عاجز، تنها و آشفته حالم؛ نه می‌توانم چشمانم را به روی غایتِ این گذرگاه ببندم، و نه رمقی برای سعی و تکاپو دارم... مانند کسی که غافله را گم کرده، لبانش خشک و پاهایش زخمی است، انْقَطَعَ الرَّجَاءُ إلاَّ مِنْكَ؛ تمام امیدم به توست، به زبانِ دل شیون می‌کنم، إنَّ الإِْغَاثَهَ لِمَنِ اسْتَغَاثَ بِكَ مَوْجُودَهٌ؛ اگر آدمی با امید زنده است، تنها به امید فریادرسی تو زنده مانده‌ام و چنگ می‌زنم به ریسمان نجاتت... مادر جان، مَنِ اعْتَصَمَ بِكُمْ فَقَدِ اعْتَصَمَ بِاللَّهِ؛ دست‌آویز کرده‌ام به حَبل‌ُاللّه، به نخ چادرتان؛ به چادرِ سیاهی که اسبِ سفیدِ من است، مرکبِ منادای بانگ الرحیل... جاده را هموار، مقصد را نزدیک و مسیر را دل‌نشین می‌کند. «سیاهِ سفید» ۲۴ بهمن ۱۴۰۱
🌊 🌱 وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ إلاَّ مِنْكَ و رشته اميد جز از تو بريده شده است دعای روز ۲۷ام ماه رجب وَ الإِْغَاثَهَ لِمَنِ اسْتَغَاثَ بِكَ مَوْجُودَهٌ و فريادرسي براي كسي كه از تو فرياد خواست آماده است، زیارت امین‌الله مَنِ اعْتَصَمَ بِكُمْ فَقَدِ اعْتَصَمَ بِاللَّهِ و هركه به شما چنگ زد، به خدا چنگ زده است، زیارت جامعه کبیره
درد دارد که دلت تنگ دلم هیچ نشد...💔
فقدان توست که سینه‌ را تنگ و قلب‌ را بی‌قرار کرده... گمشده ما تویی و ظرف دل جز با تو لبالب نمی‌شود؛ بیا که جانم عطش وصال دارد، بیا. «عطش» ۲۸ بهمن ۱۴۰۱
با من به زبانی و به دل با دگرانی...
هدایت شده از شــبــانــه^🇵🇸
نامِ شیرین تو با بغض‌ گره‌ خور‌ده‌ حسین روز میلاد تو‌ هم‌ شادم‌ُ هم‌ گریانم 💙 (:
ناگهان در صبح فردای یک شامگاه بهاری، آسمان به زمین آمد و شهر سفید شد. شاید خشم شب این دانه‌های لطیف، برای یادآوری زمستان است... خدایا! هوا بس ناجوانمردانه سرد است، سرما سخت سوزان و ره تاریک و لغزان است... تو گلی داری که عالم را گلستان میکند، جهان محتاج طلوع خورشید است؛ بیا و نظیر برف‌ها که ناگه آمدند، زمستان را «بَغْتَةً» بهار کن! «خشم شب» صبحی که دانه‌های برف غافلگیرمان کرد، ۶ اسفند ۱۴۰۱
مثل حاء و سین و یاء و نون که با غم عجین شده، معنای عباس و ادب یکی شده. وقتی حرف از ادب پسرِ ام‌بنین می‌آید، گویا چشم‌ها بی‌اختیار بارانی می‌شوند ،شاید آن‌ها هم ادب می‌کنند؛ ادب از چشمانی که... نمی‌دانم شعبان ماه شادی است یا محرم ثانی... نمی‌توانم نام جگرگوشه فاطمه را ببرم و دل‌شاد باشم، نمی‌توانم نام عباس و علی‌اکبر را بدون بغض گلو به لب بیاورم. به نیمه‌های شعبان هم که می‌رسیم، درد فراق دوچندان می‌شود، قلب را می‌فشارد و کام را تلخ می‌کند ؛ فراقی که از کوریِ دل و سیاهیِ قلب است، و منی که غائبم و او که منتظِر و منتظَر است. واقعا جایی برای شادی و شعف می‌ماند ؟! به راستی که شعبان ماه شادی است یا محرم ثانی...؟! «ماهِ مغموم» شبی که باید می‌خندیدم ولی...، ۴شعبان ۱۴۴۴، ۶ اسفند ۱۴۰۱
صدای گریه‌ای می‌آید، شب و روز شرمندگی است. کسی که باید فرمانده سپاهت می‌شد، کسی که باید باعث مباهات می شد، کسی که باید زینت و اقتدارت می‌شد، اشکت را در آورده و دلت را شکسته؛ قطره‌هایی که از محاسنت می‌چکد، قلم عفو است بر نامه‌ی سیاهِ اعمالِ من. اما چطور رویم را سفید کنم ؟! چطور سرم را در برابرت بالا بگیرم ؟! چطور نگاهم را به چشمانت گره زنم، در حالی که کلید ظهور به دستان من بود و مدام غفلت می‌کردم ؟! خسته از این توبه های مکررم، شرمنده‌ام که مدام شرمنده ام؛ ناخوش‌احوالی، پریشانی و درماندگی که هیچ، عَدَم، مستحق بنده‌ای همانند من است... خسته از این و آن و دنیای بدون توام، دنیای بدون خورشید، سرد است، از زمستان خسته و دل‌تنگِ بهارم، بیا ای گل نرگس، بیا و عالمی را گلستان کن، بیا که دلم تنگ وصال است... «روسیاه» ۱۱ اسفند ۱۴۰۱