eitaa logo
معین 🇵🇸
702 دنبال‌کننده
321 عکس
56 ویدیو
21 فایل
﷽ ✍️ گاهی دل دست به قلم می‌شود و بـه روے کاغذ خوش‌رقصے می‌کند : #معین _ معین ؟! : یارے کنندهــ. •| امید است معینِ معینِ جهانیان باشیم . . . https://daigo.ir/secret/SeyedMoein حرفامون : @Mosahebat_Shagerdha «صرفا جهت آرشیوِ سیاهی‌های کاغذ...»
مشاهده در ایتا
دانلود
شانه‌ها در تمنای آغوش، دلتنگ گرمای آرامش؛ نوازشِ پدرانه رؤیا و نگاه عاشقانه آروزی من؛ چه سخت است مانع وصال بودن،،،
همیشه بر درِ غیرِ تو رفتم درد دل کردم از اول اشتباهی ساختم من را خرابم کن... ✍️ 🌊 ❤️
هدایت شده از شــبــانــه^🇵🇸
چجوری داریم میریم جلو؟؟؟!!! :)
این راه‌ را، حسین با سر رفته، تو چگونه میخواهی با غرور و بی‌اعتنایی، و با خور و خواب و ولنگاری به انجام برسانی؟ استاد علی صفایی حائری عزیز❤️
انگار همیشه باید دل‌تنگ بود، گاهی حتی زمانی که اصلا فکرش رو نمی‌کنی دردِ دل بیشتر هم میشه... مثل الآنی که هنوز اونقدر از مشهد فاصله نگرفتم که نماز شکسته بشه ولی به ازای هر کیلومتری که داریم دورتر میشیم حس دل‌تنگی هم بیشتر میشه... دردِ فراغ از آقایی که وقتی کنارمه قدر نمی‌دونم و وقتی ازش دورم دل‌تنگم انقدر که حتی سه چهار سال پیش لابه‌لای اشکایی که تو موکب، حین روضه‌ی حاج میثم تو اربعین می‌ریختم، دلم پر می‌زد برای زل زدن به گنبدِ خورشیدیِ شاهِ خراسان... آقای خوبم، پناه من، با تمام دل‌تنگی، یه چند روزی خداحافظ 💔👋 «سلام به دلتنگی» آغاز سفرِ نور و شروع دل‌تنگی، ۲۴ اسفند ۱۴۰۱
برگ‌های زرد و خشک را تکانده‌اند و خودشان را برای میزبانی شکوفه‌ها آماده کرده‌اند؛ شاید همین درختان به ما آموخته اند خانه تکانی را... زیر و رو کردن و شست‌وشو کردن و همه و همه، مقدمه‌ی تحویل سال است، تحوُّلی شاید برای میزبانی از عزیزانی که میهمانمان خواهند شد، و می‌خواهیم باجزئیات بهترینِ خودمان باشیم... به مُحَوِّلَ الْحَوْلِ و الْأحوال قسم، قلب است که باید تکانده شود؛ میهمان غریبی دارد که سال‌هاست منتظر است... باید لکه‌های گناه را با توبه پاک کرد و گرد و غبار را با استغفار گرفت؛ خانه‌ای این‌چنین تاریک و آلوده، مَقدم یوسف زهرا نمی‌شود... «خانه تکانی» ۲۴ اسفند ۱۴۰۱
نائب‌الزیارة همه عزیزان، همراهان، اساتید و رفقا🌷 حرم مادرم زهرا...💛
با اجازه شما، به اعتبار نام شیعه و شال سبزم، سلام مادرم مادرم؛ چقدر قند دل آب می‌کند این‌گونه خطاب کردنت، انگار دلم می‌خواهد به جای تمام حرف‌های نگفته‌ام فقط بگویم مادر... حرف‌های نگفته‌ام را می‌دانی خب! از دلم که خبر داری،،، می‌دانم مادرانه از چشمانم همه چیز را می‌خوانی و راست و ریست می‌کنی کارهایم را... اما خب، شاید گاهی چشم به دهانم دوخته‌ای تا بگویم مادر و بی‌درنگ بگویی: جانم؟! مادر، می‌دانم پسر خوبی نیستم؛ می‌شود دستی به سرم بکشی و سربه‌راهم کنی؟! ما پسرها اصطلاحاً «مامانی» هستیم؛ شاید گاهی به روی خودمان نیاوریم، ولی به نگاه مادرانه و آغوش گرم شما محتاجیم. می‌شود نگاهم کنی؟! دستم را بگیری و مانند بچه‌ها از این خیابانِ پرهیاهویِ دنیا رَدَم کنی؟! این نفْسِ ما و رفیقش شیطان قصد جانم را کرده‌اند... می‌ترسم موفق شوند و نگذارند به رؤیایِ شیرین خودم برسم؛ رؤیای شیرینِ سرداریِ مهدیِ شما که به لطف شما به آن خواهم رسید... تمام حرفم همین است؛ بهار من گل نرگس است و می‌خواهم در این زمستان جان‌سوز پناهم باشید. «سلام مادرم» حرم مادرم، ۲۵ اسفند ۱۴۰۱
تخیل می‌کنم آغوش گرمت را،،، _ چه شیرین است...:-)
«بوی اربعین» به اهواز رسیدیم؛ تابلوهایی که مارو به سمت چذابه راهنمایی می‌کردن، مرزی که ازش به سرزمین عشق پا گذاشتیم باعث میشد بوی کربلا و عمودهای مشایه بیاد...
دگر فرقی ندارد جمعه و شنبه فقط برگرد گرفتاریم ما از دست این هجران طولانی...