,,,
" حـلــقــهٔ مــفــقــود " مــن تــویی ،
بیــا و سـامـان بــده ایـن " آ شـ ـفـ ـتـ ـگـ ـی" را .. !
#امامُنا
#امام_زمان
#خوشرقصے
سیّدمعین 🇱🇧🇵🇸
,,, " حـلــقــهٔ مــفــقــود " مــن تــویی ، بیــا و سـامـان بــده ایـن " آ شـ ـفـ ـتـ
میدانی آقا جان ؟!
زندگی ما ،
پر شده از سالها و روزها و ثانيههای
نامتراکم !
هر روزی به سمتی میرود و ثانیهها
فنا میشوند ؛
چیزی از ما برای آن روزگار ابدی نمیماند ..
همانند کاروانی که شترهایش هرکدام به
سویی میروند و هیچکدام به مقصد نمیرسند ..
همچو دانههایی که بدون رشتهٔ تسبیحش
هویت ندارند .. !
حالا ماییم و این زندگیِ بیمعنا ..
ماییم ، انباشته از پوچی .. !
آقا جان ،
حلقهٔ مفقود ما تویی ،
بیا و سامان بده این آ شـ ـفـ ـتـ ـگـ ـی را .. !
#امامُنا
#امام_زمان
اگر شک داشتم ،
کاری که وحید آقا شمسایی و خداداد کردن ،
بهم ثابت کرد ،
خیلیا که فکر میکردم باید راه رو نشونشون
بدم و دلم بهحالشون میسوخت ،
راه بلدن و خیلی چیزا برای یاد دادن به
منِ ناخلف دارن ..
#لبنان
✍️ سیّدمعین
مادرجان !
اگر لابهلای اشکها میگویم " حاجتدار
آمدم مادر .. ! " ، حس میکنم درِ خانهٔ شما ،
بیحاجت آمدن بیادبیاست .. !
منِ کویر ، بیانتها محتاجم .. !
چه کسی از "تجلّی نیاز" دربرابر
دریای کرم توقع دارد ؟!
چرا کاسهٔ گدایی دراز نکنم و دستان
خالیام را به آسمان نشان ندهم ؟!
میدانم میبارد و این کویر تشنه را
سیراب میکند ..
" با حاجت آمدم مادر .. "
#مادریه
#فاطمیه 🥀
میدانی مادرجان ؟!
از سیاهیِ این دنیا ،
به سیاهیِ #چادر شما پناه میآورم ،
همین پارچههای مشکیِ روضه ،
چادر توست ..
در تاریکی این روزها ،
سایهٔ چادر تو ، روشنترین نقطهٔ عالم است ..
ما امر شدیم به فرّوا الی المادر ..
و من ،
لرزان ،
ترسان ،
هراسان ،
بدون هیچ چارهای جز شما ،
به سمت شما ،
فرار میکنم ..
#مادریه
#فاطمیه 🥀
سیّدمعین 🇱🇧🇵🇸
• 🎙️#صدای_معین «۵» | « یــاس ارغـوانے ... 🥀 » " سیلےخوردنتراندیدم ، امانیلےشدنصورتتبی
📪 پیام جدید
https://eitaa.com/Moein_Ch/6084
برای این فاطمیه دیگه ازین کار ها نمیزارین
خیلی خوب بود من بارها گوش کردم و گریه کردم
___
#سیدمعین
خیلی دوست داشتم ..
خیلی ..
خیلی .. ..
کم توفیق بودم ؛
این پادکست هم سراسر توفیق بود ..
ایکاش روزی داشتم ، ای کاش ..
ممنون از لطفتون ، محبت کردین
سیّدمعین 🇱🇧🇵🇸
مادرجان ! اگر لابهلای اشکها میگویم " حاجتدار آمدم مادر .. ! " ، حس میکنم درِ خانهٔ شما ، بیح
📪 پیام جدید
https://eitaa.com/Moein_Ch/6118
بسییییی دل انگیز چقد قشنگ بود انگار جواب سوال ام رو گزاشتن جلوم🥲
___
#سیدمعین
شاید به خاطر سوال شما روزیِ من شده !
الحمدلله ..
✍️ نوشتهای از #دختر_شهید
#بنت_ابن_علی
به خودم قول داده بودم روز فاطـمیہ از عشاق مادر دم بزنم ..
سخـتہ ، مشخصات کـسے رو بیان کردن کہ دیگـہ نیست !
کـسے کہ امسال هرجا برم دنبال ردپـایـے ازش بگـردم .. وقتـے مـراسمـے عازم بشـے ؛
دنبـال پـدرت بـگردے !
عـادت نداشـتہ بـاش کہ رانندۀ ماشین کـسے جز پـدرت بـاشہ ..
عـادت داشـتہ باشے مـدام مـداحے مـورد علـاقۀ پـدرتو بـزارے ...
سخـتہ کـہ گوشـیتو بزارے جـلو دسـت تو مـراسم .. هـر لـحظہ منـتظـر ایـن بـاشے کـہ بابات زنـگ بـزنہ ؛
بگـہ کـارے برام پیـش اومـده ، دختـرِ بابا اجـازه میده ؟!
کلـا بابا کـمحرف بـود ... وقتی ایام فاطمیه میشد
خیلی کـمحرفتر میشد ؛
وقـتے یهویـے توے این ایـام از خونـہ میزد بیرون تو ایـام فاطمیہ لـازم نبود بپرسـےکـجا ؟! مقصدش گلزار شهدا بود ..
از وقتی مداحے کلیمینے منتـشر شـده بود ، وقت و بےوقـت گـوشش میـداد ..
و از پـارسال مـداحے الـصلـاة الفـراق !
اللـہ اکـبر از ایـن مداحے ... اللـہ اکـبر
بابا علـاقۀ عجـیبے بہ حضـرت زهـرا داشـت ؛
علـاقۀ زیـادے هـم بہ اسـم حضـرتِ مـادر ، بـہ همیـن دلـیل اسـم دختـر اولـش و تنـها دختـرش رو فاطـمہ گـذاشت ..
خـودش گفت : اسـم تنـها دختـرم رو فاطـمہ گـذاشتم ؛
کـہ یـار بشـہ ، یـارِ وفـادار !
کـہ مثـل مـادرش فـدا عـلے و اولـادِعـلے بشـہ !
یـہ خـاطره کـوتاه بگـم و بیـشتر از ایـن وقتـتون رو نمیگـیرم ؛
چـند سـال پیـش بود همیـن تنـها دختـرِ بابا ، یہ اشتـباه کـرده بود ؛
بنظـر دختـرش نابخشـودنے بود ...
قرار بود باهـم بـرن کتاب بخـرن ، تو راه باباش شـروع کرد بہ حرف زدن :
تو طـول زندگـیم ۲تا کـارو با هیچـکس نکـردم ، یکـیش این بود کـہ هیچـوقت کسے رو قضـاوت نکـردم !
منـم شـرایط فاطـمۀ بابا رو مـوقع اشتـباهش نمیدونسـتم ، فقـط الـان بنظـرت هیـچ راه دیگـہاے نداشـت ؟!
. . .
من هرچـے خواستـم از خـدا و اهـلبیت گرفتم .. به لطـف خـدا از زندگـیم هم راضـےام ، از بچهـام راضـےام ..
ولے من دوتـا آرزو دارم ، یکیـش آرزوے دوران بچگیـمہ ... اونـم اینکـہ شهـید بشـم ؛
[ یهـو رنگ از رخسـار دختـرش پـرید .. بـراے اولـین بـار بود کہ داشـت مستقـیم این موضـوع رو از باباش میشـنید ! ]
باباش در حـال راننـدگے ادامـه داد : کہ مطـمئنم حتمـا بهـش میـرسم .. ینـے مـادرم منـو بہ آرزوم میـرسونہ ؛
آرزوے دومـم همیـن اینـہ کہ یہ شـب جمـعہ کـربلـا باشـم ..( آرزویـے کـہ در زمـان حیـات بـرآورده نشـد ..! )
و درسـت گفت !
مـادرش فـرزندش رو .. پسـرِ عـلے رو (ابـن عـلے ) رو بـہ ارزوش رسـوند و دسـت رد بہ سینـہش نـزد ؛ همـونطور کـہ دسـت رد بہ سینـۀ هیچـکس نـزده !
امـروز حـاجت هـاتـون رو از مـادر سـادات کہ چـی بگم ! از مـادر دو عالم بخـوایـد و مطـمئن باشیـد دسـت رد به سینـہتون نمیـزنہ .. اهالـےِ ایـن خـونہ اهـلِ کَـرَمَـن
ما رو هم از دعای خیرتون توی این روزا و شبا محروم نکنید
✍️ #سِـدنـا
#مادریه
#فاطمیه 🥀
سیّدمعین 🇱🇧🇵🇸
✍️ نوشتهای از #دختر_شهید #بنت_ابن_علی به خودم قول داده بودم روز فاطـمیہ از عشاق مادر دم بزنم ..
چقدر دوست داشتم پادکستم به گوش
شهدا میرسید ..
مخصوصا إبنعلی .. !