✍️ معین ؛
توی کفشهاش خاک ریخت و دور گردنش انداخت ، پابرهنه و سربهزیر اومد :
" هَل لی مِن توبه ؟ "
✍️ معین ؛
پشیمون شدی دیگه خودم سرت رو به دامن میگیرم . . .
میدونی که سر حُر رو خود آقا به دامن گرفت .. ؟!
حالا ما هم اومدیم بگیم که شرمندهایم !
پشیمونیم ...
«از دمـادمِ عمرم کـه مُرده زیستم ،
تـوبـه میکنمـ . . .»